کد خبر: ۱۸۳۴۵
تعداد نظرات: ۷ نظر
حیوونو سریع بردم توی اتاق جراحی، خوابوندمش روی میز و داروهای لازم رو بهش تزریق کردم ...
cuteolddog

 

اون زمانی که بیمارستان رویال تهران کار می کردم یه مریضی داشتیم که خیلی برامون عزیز بود، یه سگ 14 ساله ناز که متاسفانه مبتلا به سرطان بود و تا حالا 4-5 بار هم برای برداشت تومور جراحی شده بود ....

این اواخر حالش خیلی بد بود و جراحی های مداوم هم بیشتر اذیتش می کرد، به همین خاطر همکارای خوبم به این نتیجه رسیدن که ادامه دادن این زندگی توی این سن که برای سگ زیاد هم هست با چنین شرایطی دیگه جز زجر چیزی نداره و بهتره خلاصش کنیم، یعنی یوتانایز!

من با اینکه می دونستم این تصمیم منطقیه اما هیچوقت نتونستم در مورد یوتانایز کردن یه حیوون با احساسات خودم کنار بیام، به همین خاطر هیچوقت چنین کاری رو گردن نگرفتم تا حالا و همیشه ارجاع دادم به یه همکار دیگه!

از قرار معلوم برنامه ریزی کرده بودن که عصر یه روزی این بچه بره برای یوتانایز (راحتش کنن)، اما درست صبح همون روز حالش توی خونه بد میشه و قلبش می ایسته، صاحبانش که یه آقا و خانم میانسال فوق العاده مهربان بودن وحشت زده و ناراحت میارنش بیمارستان که اتفاقاً اون روز شیفت من بود!

جریان رو به من توضیح دادن که قرار بوده عصر یوتانایز بشه ولی الان که توی خونه حالش بد شده، خیی ناراحت شدن و اصلاً طاقت دیدن مرگشو ندارن....

صاحبش هم حالش اصلاً خوب نبود، چشماش یه دنیا غم داشت و مدام گریه می کرد! حیوونو سریع بردم توی اتاق جراحی، خوابوندمش روی میز و داروهای لازم رو بهش تزریق کردم و شروع کردم بهش تنفس مصنوعی بدم، قلبم تند تند میزد، اصلاً دلم نمی خواست صاحبشو نا امید کنم... زیر لب از خدا کمک می خواستم، بهش نفس مصنوعی می دادم و بعد با فشار دست به قلبش شوک وارد می کردم... چشمم به دستگاه و اون خط ممتد بود و صدای بوق آزار دهنده و منظمش دیوانم می کرد... لعنتی پاشو!

نفهمیدم چند دقیقه گذشت، تمام بدنم خیس عرق شده بود... چشمم افتاد به صاحبش که سرشو چسبونده بود به در شیشه ای اتاق عمل و روی زانوهاش نشسته بود، نمی دونم، انگار داشت التماسم می کرد! بدجوری دلم گرفت... خدایا، می دونم هستی، کمکم کن!

شوک، تنفس، شوک، تنفس و اون دستگاه بی مصرف لعنتی

بیب، بیب، بیب، بیب... باور کردنی نبود، برگشته بود! انگار دنیارو به من داده باشن، اشک گوشه چشمامو پاک کردمو و گفتم خدایا شکرت، خیلی مردی!

خسته بودم، خیلی خسته... حال صاحبشو دیگه نمی تونم توصیف کنم... روز عجیبی بود! هرچند عصر همون روز باخبر شدم که بازم دچار حمله قلبی شده و همکارانم صاحبشو راضی کردن که حیوون دیگه بیشتر از این زجر نکشه و راحتش کنن، اما من هیچوقت آخرین نگاهشو وقتی قلبش بعد از مدتی به تپش افتاد فراموش نمی کنم، انگار فقط بیدار شد که باهامون خداحافظی کنه... پسر مهربون و دوست داشتنی!

 

خاطره ای از دکتر رضا ترابی، برگرفته از وبلاگ «دامپزشکی به زبان آدمیزاد»

 

 

انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
-
|
۱۶:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
3
1
چقدر احساساتی حیوون بیچاره کلی زجر کشید جون داد مرد دوباره زندش کردی تادوباره جون بده بمیره با این روح لطیف نمیتونی به این کار ادامه بدی من چند بار در مدت کارم گاو سر بریدم کار یک کلینسین یه مقدار سنگ دلی هم میخواد
ناشناس
|
-
|
۰۶:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
0
4
آقایی که گاو سر بریدید! دامپزشکی را لطفا با قصابی اشتباه نگیرید!!!
ناشناس
|
-
|
۱۶:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۲
1
1
یک کلینیسین در مواقعه ای مجبور میشود گاو را سر ببرد تا حرام نشود من هم این کار را کردم ربطی به قصابی ندارد دکتر داربویی
عاشق دامپزشکی
|
-
|
۰۱:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
0
2
دکتر ترابی عزیز جزو بهترین، دلسوزترین و با وجدان ترین دامپزشکان حیوانات خانگی هستند که در این سال ها دیدم و واقعا لایق واژه ی دامپزشک و لایق این شغل الهی هستند؛ چون هدفی جز نجات جون حیوان ندارند و اهل حاشیه نیستند.
بعد دوست عزیزی که با افتخار از سر بریدن حیوان صحبت می کنید، لطفا بیا بگو تو کدوم تکست بوک دامپزشکی، سر بریدن و حلال کردن جزو شرح وظایف دامپزشک نوشته شده که شما می فرمایید کلینیسین مججججبور میشه گاهی این کار رو انجام بده ؟؟؟ البته تو دانشگاه های ایران خیلی چیزا به دانشجو ها میگن ولی خیلی هاش تجربیات شخصی غیر استاندارد و ابتکار های خنده داره. لطفا واژه ها رو آلوده نکنیم و نظرات شخصیمون رو توجیه نکنیم به کل تعمیم ندیم. بنده نوعی هرگز مثل شما فکر نکردم و نخواهم کرد و حتی 1 درصد شانس زندگی رو هم برای حیوان در نظر می گیرم. هر شغلی یکسری شرح وظایف استاندارد و یکسری اصول اخلاق حرفه ای داره. به نظرم بد نباشه برگردید قسم نامه ای که بهش سوگند خوردیم رو مرور کنیم یک بار دیگه. بنده افتخار می کنم که به عنوان یک دامپزشک، نه حیوانات رو می خورم و نه اون ها رو ذبح می کنم! اگر 100 بار دیگه هم به دنیا بیام، بازم همین رشته رو انتخاب می کنم و هیچ وقت به بیمار خودم به چشم یک کالای اقتصادی نگاه نمی کنم.
ناشناس
|
-
|
۱۸:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
0
1
دوست عزیز سر بریدن گاو تو هیچ جای دنیا از وظایف دامپزشک نیستولی گاوی که دیگه هیچ امیدی به زنده بودنش نیست و سرمایه یک دامدار هست تاقبل از اینکه دارو بهش تزریق بشه واگر تب دار نباشه و بیماری مشترک و یا کلا گوشتش قابل مصرف باشه ودسترسی به کشتارگاه در اون لحظه نباشه بهتره سر بریده بشه تا حروم نشه ویه دامپزشک میتونه این کارو انجام بده میتونه هم کلی دارو تزریق کنه پولشو بگیره و بره کدومش انسانی تره
ازطرف یه قصاب
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۱
1
0
اگر ميخواستی یوتانازی بکنی پس چرا حیوان را زجر دادی برگرداندیش. میگذاشتی خودش بميره. احتمالا برای ویزیتش این کارو کرده
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۴
2
1
واقعا من اين دامپزشكان رو درك نمي كنم براي اين سگاي گوگولي اشك تمساح مي ريزند. درحاليكه مار واقعي شون اينه كه دام روستاييان بدبخت مه تنها ممر درامدشون هست نجات بدن .يا نهايت سگ گله و نگهبان ولي اين اقايون بفكر جيب خودشونند و في في و زي زي كه اختمالا شوگرددي براشون مثل ريگ خرج مي كنه و اونا هم با لبخند و عشوه مي ريزند تو جيب اقاي دامپزشك
نظر شما
ادامه