کد خبر: ۳۵۶۹۱
تعداد نظرات: ۱۰ نظر
 

 «روزنامه ایران» نوشت:

زن دامپزشک که از دخالت‌های مادرشوهر و خانواده همسرش در زندگی‌شان به تنگ آمده بود، بعد از 4 سال مهریه‌اش را به اجرا گذاشت تا شاید تلنگری به شوهرش بزند؛ مهریه‌ای که 291 شمش طلای 10 گرمی سوئیسی بود.

«پروانه» در نخستین مرحله دادرسی همراه وکیل خود به شعبه 261 دادگاه خانواده ونک آمده بود تا مدارک لازم را به قاضی ارائه دهد. برای او، تنها آمدن به دادگاه مورد عجیبی نبود، چرا که در طول 2 سال دوران عقد و 2 سال زندگی مشترک هرگز با شوهرش به مسافرت، رستوران، سینما یا کنسرت نرفته بود. همسرش «خسرو» مدیر قسمتی از یک اداره بود و در عین حال پسر یکی یکدانه خانواده‌ای شهرستانی که در تهران با او آشنا شده بود.

آنچه زن دامپزشک را وادار به تشکیل پرونده دادخواست مطالبه مهریه کرده بود، نه خسیسی همسرش، بلکه ماجراهای عجیب و غریبی بود که با خانواده همسرش پیدا کرده بود. ماجراهایی که حتی خانم وکیل را هم به تعجب وا‌می‌داشت...

پروانه بعد از پایان تحصیلات تازه در یک کلینیک در تهران به عنوان دامپزشک مشغول کار شده بود که با خسرو آشنا شد. در مدت چند ماهی که از آشنایی‌شان گذشت، خسرو حرف ازدواج را پیش کشید، اما پروانه اجازه خواست بیشتر فکر کنند. در این مدت پروانه متوجه شد که خانواده‌هایشان هیچ سنخیتی با هم ندارند، چرا که پدر پروانه معلم و اهل موسیقی بود. اما پدر خسرو دلال بود. دنیای ذهنی مادرهایشان هم از هم دور بود. با این حساب خسرو اصرار کرد و بارها گفت که به خاطر دوری از خانواده‌اش مشکلی پیش نخواهد آمد.

سرانجام قراری برای مراسم عقدشان گذاشته شد و به اصرار خسرو تعداد 291 شمش طلای سوئیسی به عنوان مهریه تعیین شد. آن روز خسرو درباره انتخاب این عدد گفت: «2 یعنی ما تا ابد دونفریم و 91 یعنی در سال 1391 پیمان عقد بسته‌ایم.» بعد هم قول داد برای سعادت و خوشبختی‌اش هر کاری خواهد کرد.اما از همان روز عقد، قولش را فراموش کرد و اجازه داد پدرش در مورد مهریه‌اش به جای «عندالمطالبه» در عقدنامه بنویسد «عندالاستطاعه»، یعنی شوهرش هر گاه که توانایی مالی برای پرداخت داشته باشد. این موضوع با مخالفت پروانه مواجه شد و بعد از بحث میان دو خانواده و گریه کردن او در لباس عروس، در نهایت پرداخت مهریه به روال معمول «عندالمطالبه» نوشته شد. ساعتی بعد مراسم جشن تمام شد، اما ماجراهای پروانه و خانواده همسرش تازه آغاز شده بود.

صبح روز بعد از مراسم عقد خسرو اطلاع داد که برای صرف ناهار از طرف خانواده‌اش دعوت شده‌اند. اما نزدیک ظهر وقتی که زوج جوان به خانه پدری خسرو رسیدند، تا چند دقیقه کسی در را باز نکرد و بعد از آن هم کسی به استقبالشان نیامد. اما پروانه این موضوع و آماده نبودن ناهار را به حساب خستگی مراسم دیروز گذاشت تا اینکه پدر خسرو عروس‌اش را به اتاقش دعوت کرد و با لحنی تند گفت: «در مراسم عقد جلوی پای دخترم بلند نشده‌ای و من از این موضوع حسابی دلخور شده‌ام. خط قرمز من تنها دخترم است و اجازه نمی‌دهم به او بی‌احترامی کنی!» پروانه تا آمد حرف بزند بغض امانش را برید و...

پروانه عادت نداشت مشکلاتش را با کسی در میان بگذارد، برای همین امیدوار بود گذشت زمان همه چیز را حل کند. اما خانواده خسرو حتی در تمام مراحل خرید جهیزیه، رفت و آمدهای زن و شوهر جوان، کار کردن آنها و حتی لباس پوشیدن عروسشان دخالت می‌کردند.

همه امید پروانه این بود که در خانه مستقل خودشان راحت خواهند بود و دخالت خانواده شوهرش تمام می‌شود. اما این تصور هم نقش بر آب شد، چرا که مادر خسرو آپارتمانی در شمال تهران خرید و در اختیارشان قرار داد تا در آن زندگی کنند. برای همین همه اعضای خانواده هر وقت به تهران می‌آمدند با کلید یدکی و بدون اطلاع‌شان وارد می‌شدند و گاهی تا هفته‌ها در آپارتمان می‌ماندند. در این شرایط پروانه حتی فرصت نداشت به کارش در کلینیک برسد یا حتی در اتاق خودش ساز بزند. تا اینکه کم کم کاسه صبرش لبریز شد و به همسرش درباره مزاحمت‌های‌ خانواده او اعتراض کرد. خسرو هم قول داد شرایط را بهتر کند، اما عملاً هیچ کاری از پیش نبرد و چون جرأت اعتراض به خانواده‌اش را نداشت نتوانست به زندگی‌اش سروسامانی بدهد.

هنوز یک سال از زندگی مشترک آنها نگذشته بود که دامنه اختلاف‌های زوج جوان بیشتر شد و همواره خسرو به طرفداری از خانواده‌اش می‌پرداخت تا اینکه تعطیلات نوروز همسرش را رها کرد و نزد پدر و مادرش در شهرستان رفت. بعد از بازگشت او پروانه که نسبت به آینده زندگی مشترک‌شان دچار یأس شده بود از شوهرش خواست نزد روانشناس بروند، اما خسرو به دستورات مشاور اهمیتی نمی‌داد و از اعتراض به خانواده‌اش می‌ترسید. سرانجام چرخ زندگی مشترک آنها از حرکت ایستاد و خانه مشترکشان به جهنمی یخ زده مبدل شد. دیگر نه با هم حرف می‌زدند و نه کسی را به خانه راه می‌دادند.

در این شرایط پروانه تصمیم گرفت قدم تازه‌ای بردارد تا شاید گرما به زندگی‌شان بازگردد، برای همین راهی دادگاه شد و مهریه‌اش را به اجرا گذاشت شاید تلنگری به شوهرش بزند تا به زندگی مستقل از خانواده‌اش فکر کند.زمانی که پروانه و وکیلش به شعبه 261 آمده بودند هنوز یک هفته به زمان رسیدگی باقی مانده بود و زن جوان امیدوار بود بتواند با پول مهریه‌اش یک خانه تهیه کند و به دور از دخالت‌های خانواده همسرش زندگی مستقلی را با شوهرش آغاز کند. او همسرش را دوست داشت و دلش می‌خواست رؤیاهایش در زندگی به واقعیت تبدیل شود. هنگام خارج شدن پروانه به وکیلش گفت: «حسرت به دلم مانده که یک بار در خانه پدرشوهرم با احترام روبه‌رو شوم. من حتی نمی‌توانم یک پرده را با سلیقه خودم بخرم. و...»
 
 
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
دکتر دامپزشک
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۸
2
1
من هم خانومم و دکتر دامپزشک و هم پدرومادرم دامپزشک هستن !!!و من هم هزارتا جدایی و طلاق دیدم بین همکلاسی دوتا دامپزشک چه دوره دانشجویی چه بعد دانشگاه و همنیطور بین دامپرشک و غیر دامپزشک طی سالهای زیادی !!! آیا سایت حکیم مهر با این اعتبار توضیحی برای این خبر داره که خانوم دکتر دامپزشک مهریه اش اجرا گذاشته ؟!! آیا خبر وجهه سایتتون رو خدشه دار نمیکنه چون تعداد کلینیک های دامپزشکی تهران مشخص و خدای نکرده ایشون بین همکاران خجالت زده بشن ؟!!! به نظرم با تمام احترامی که برای سایت و عواملش قایلم این خبر غیر حرفه ای بود !
Dvm
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
0
1
من هم خانم و دامپزشک هستم؛ اولا چرا اینقدر خانم دکتر بودن ایشان بولد و پررنگ شده؟ مگر شعور و بلوغ روانی ربطی به مدرک دارد؟ دوما ایکاش همین ماجرا را از زبان شوهر ایشان مینوشتید شوهری که آنقدر عاشق پیشه بوده که برای ۲۹۱ شمش طلا مفهومی اینچنین در ذهن خود داشته و... دوما در کل ماجرا صحبتی از خانواده عروس نشد احتمال بسیار زیاد عروس خانوم کاملا قاضی را یکطرفه رفته و خودسانسوری کرده اند.
کما اینکه من در همکاران دامپزشک خانم میبینم چه رفتارهایی با خانواده شوهر دارند یه خانم دکتر که اتفاقا منزلشان بودیم و خواهر خانم دکتر هم حضور داشت حرف از مشکل پای بچش زد و حای شوهرش میشنید که گفت خانواده شوهرم نمیدونن و ما نگفتیم !!! یعنی خواهر من و خانواده من خودی و خانواده شوهرم غیر خودی اند!!! و یا میگفت برای کادو مادرشوهرم یه سکه داد که سریع فروختم ولی مامان بابای خودم تلویزیون خریدند (که لابد در لیست جهیزیه شان نبوده!) و یا همکار خانم دکتر دیگه ای که برای جراحی زنان ( برداشتن پرده بکارت) در بیمارستانی بستری میشوند که خواهرشوهر متخصص زنان ایشان هم آنجا مشغول بکار بوده و به گفته خودشان من و شوهرم و مامانم که همراهم بود استرس داشتیم که خواهرشوهرم مارو نبینه!!!! بگذریم که اصل عمل جراحی کلا بنظر من مشکوک میرسید...
پس بپذیریم که با خانواده شوهر مثل خانواده خودمان رفتار کنیم و یکطرفه به قاضی نرویم...... و اگرمردی انقدر شخصیت دارد که رفتار غیرخودی بودن را نپذیرد از عواقبش گلایه نکرده و مظلوم نمایی نکنیم
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
من که از خوندن این کامنت نه تنها چیزی دستگیرم نشد بلکه کله‌ام هم داغ کرد!
ناشناس
|
-
|
۰۴:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
3
0
واقعا اخبار مفید و کاربردی بود!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
0
0
حكيم عزيز يه فكري به حال خودتون بكنيد . اين خبر چه ربطي به سايت شما داره .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
0
0
به جای سرک کشیدن به زندگی دیگران پی گیر وضعیت معاش دامپزشکان باشیم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
0
0
واقعا جاي أين حرفاي خاله زنكي به مسائل ديگه رسيدگي بشه بهتره
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
0
0
بحث ها و اخبار مهم را چاپ نمیکنید و باید ده ها ایمیل بزنیم تا چاپ کنید اونوقت این اخبار بی ربط را منتشر میکنید
به شما چه که در زندگی دیگران دخالت میکنید.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
0
0
من میگم با پسره هم ی مصاحبه انجام بدید تا بتونیم درست نتیجه گیری کنیم و کمکشون کنیم.
با تشکر از حکیم مهر پر تلاش
يك دامپزشك
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
0
0
آسايش دو گيتي تفسير اين دو جمله است:
به من چه؟ به تو چه؟
نظر شما
ادامه