شاید این روزها خیلیها مردد باشند که بالاخره باید هفته دامپزشکی را جشن بگیریم یا نه... آخر از طرفی محرم است و از طرفی هم همین یک هفته در سال را برای دامپزشکها داریم... حال اگر نتوان جشن گرفت اما می توان گرامی داشت... اتفاقا نکته همین جاست...
شاید در نگاه اول بی ربط و دور از ذهن باشد که بتوان بین ایام محرم و قیام حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و هفته دامپزشکی ارتباطی برقرار کرد...
شاید بگوییم که مثلا در اینجا (فضای دامپزشکی) ذبح داریم آنجا (ماجرای کربلا) هم ذبح عظیم شد... و البته چه ذبح عظیمی...!
از جنبه دیگری هم می توان نگاه کرد... به هر حال جریان کربلا و عاشورای حسینی در ۱۴۰۰ سال پیش در مکانی و بین مردمانی رخ داد که یک طرف آن آل الله و در طرف دیگر مردمان کوفی مسلک بودند... آن ماجرا به حسب ظاهر و وقایع مادی تمام شد، اما آیا به واقع قیام امام حسین (ع) محدود به همان منطقه و برههای از زمان بوده و هست؟
اگرچه این جمله مستقیماً روایت نشده، اما صاحب نظران معتقدند که به لحاظ محتوا و اصل مطلب حرف درستی است. چه چیزی؟ این که «کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا»؛ به هرحال کربلا نمادی از ماجرای انسانیت بود... تقابل حق و باطل.
ما هم انسانیم و داریم زندگی می کنیم دیگر... و بخش مهم و زیادی از توجهات ما صرف حرفه و فضای دامپزشکی شده. از جسم و فکر و محبت و عمر و ... . بالاخره شأنی از وجود ما بوده و هست که در قبالاش مسئولیم. خوب ما چه کارهایم؟ داستان انسانیت ما چه خواهد شد؟
میگوییم حق با امام حسین (ع) بود و مردمان کوفی اشتباه کردند؛ در امتحان خود شکست خوردند وای بر آنها...!
حالا امتحان ما کجاست کربلای ما چه میشود؟ ما درکدام جناحایم؟ اصلا آیا به آن اعتقادی داریم؟ حاضریم فکر کنیم یا مهم نیست.
آنجا خیلیها میدانستند راه درست را ... کار درست را...
عدهایشان با پول برگشتند ... امروز چقدر ما اصل کارمان را با پول معامله می کنیم؟ هدف اولمان سلامت و خدمت است یا پول؟ تا کجا کار یک مریض یا مراجع را پیگیری میکنیم؟
به عدهای وعده مقام دادند ... ما اینجا صندلیهای مدیریتی را مجوزها را نظارت واحدها را چگونه معامله می کنیم؟
عدهای دنیازده شده بودند... ما چقدر مهم است برایمان باقی ماندههای دارویی؟ چقدر نظر دامدار؟ این نسخه مال خودمه بگم همه یاد میگیرند... در شأن من نیست این کارها ... من بیایم ویزیت کنم فلان قدر می گیرم ...در بازار گرگ نباشی هلاک میشی...
در روایتی آمده روزی امام حسین (ع) از جایی عبور می کرد... چند نفر از فقرا هم نشسته بودند و غذا میخوردند؛ از آقا دعوت کردند با ایشان همراهی کنند، آقا همانجا نشستند و با آنها غذا خوردند، بعد هم ظاهرا به خانه خود دعوتشان کردند... ما چقدر چنین دیدی را نسبت به کارگر و تکنسین و ... داریم؟
آنجا خیلیها به ظاهر مومن و مجاهد بودند اما حرف امامشان را نخواستند که بشنوند، جا ماندند ... ما چقدر مهم است برایمان که رهبر جامعهمان حداقل بعنوان کسی که از بالا میبیند خیلی چیزها را، یکسری سیاستهایی را در زمینه سلامت اعلام کرده؟ چقدر باخبریم؟ چقدر ملتزمیم؟
خیلیها را برق سپاه دشمن گرفت ... یک نگاه به لشکر حسین بن علی (ع) کردند دیدند چند ده نفر ... یک نگاه به لشکریان مقابل کردند دیدند چند ده هزار نفر... بلکه بیشتر با خود چرتکه انداختند و رفتند طرف مقابل یا پا پس کشیدند و نظاره کردند ....
اینجا مینگریم به آن سوی مرزها: خیلی وضعشان بهتر از ماست، اصلا علم آنجاست، پیشرفت آنجاست، صنعت آنجاست، ما که خیلی عقبیم، اینجا تجهیزات و بودجهمان کم است سخت است. کتابهایشان که خودت می دانی ... داروهایشان هم که یک به یک است، دیگر چه می گویی؟
پیشرفت در این است که مقالاتت در مجلاتی که آنها دارند، آنطور که آنها بپسندند چاپ شود، تحقیق شود، بعد هم نتایجش دو دستی تقدیم شرکتهای اروپایی و آمریکایی بشود.
اولویتهای تحقیقاتی کشور ما منطقه ما چه هست؟ دامهای بومی و ظرفیتهای خفته کشورمان چه هستند؟
آقا این سگ است همان که در دین چنین و چنان... بعد فضای خانه و تخت خواب و لوازم بازی و پت شاپ و ... چه تناسبی دارد با فرهنگ ما؟ - نه ببین بازار کار اینجاست پول دارد چه و چه ... .
سخت است حالا که نگاه میکنیم. شاید ما هم مبتلا باشیم.
کربلا میآید ...عاشورا اتفاق افتادنیست...از کجا معلوم که ما اهل کوفه نباشیم؟
شاید دیگر وقت تغییر است. یا حسین (ع)