صنعت عظیم طیور و معمای ماجرای نیمه شب !
یکی از علل سختی شغل دامپزشکی
دکتر حسین یاوری
متخصص بهداشت و بیماری های آبزیان
از شما چه پنهان، همین چند شب پیش بود که یکی از همکلاسی های دانشگاهی ام مهمان ما بود؛ البته به قول بچه های امروزی نه مهمانی بلکه دورهمی. بهانه این دور هم بودن هم، یک دیگ چدنی قدیمیه، پیشترا تو همین زمستونا که پروار کشی هم رسم خانواده های ایرانی بوده، همین دیگ که در شهر ما دیگ ریگی نامشه و در گنجینه فرهنگ ها، بجنورد، به دیگ ترکمنی شهرت داره، میگن همه اقوام را دور هم جمع می کرده. میهمانی های عجیبی بوده، گوشت، تولیدی خود خانواده ها بوده، خبری از لاکچری هم نبوده، ادویه غیر از کمی نمک هیچی دیگه نداره، البته اصل ادویه ها رو داره، اونم مهر و محبته، نون روغنیش، ترسی برات از چربی خون و کلسترول نمیاره، کلاً همه این مراسم دورهمی نامش قرمه خوریه!!
گفتم لاکچری چون این روزا مثل اینکه تجمل مد شده اما این مراسم فرقش اینه که اصلا ذهن، درگیر تجمل و زرق و برق نمیشه، راستی ظرفش یک ویژگی مهم داره، هر چه دلت بخواد می تونی با کفگیر فلزی نه پلاستیکی یا چوبی، چربی و قرمه را هم بزنی، چون چدنش اصله، هیچ ترس از خش افتادن به دیگ نمی اندازه، آخه مثل قابلمه و ماهیتابه های چدنی امروزی لایه نچسب نداره که دلت بلرزه، اگه غذا باهاش بپزی ممکنه نچسبیش کم بشه یا از قیمتش مبلغی بیفته، اتفاقاً همین لایه نچسب نداشتنش، تا دلت بخواد دلچسبه، اصلاً استرس نداری که حتی با سیم ظرفشویی شسته بشه، هم رو اجاق گاز شهری می تونی بذاریش هم رو اجاق کنار رودخانه، سیاه شدن هم ککش را نمیگزه؛ خلاصه بگم عجب ظرفیه که دورهمی چهره به چهره خونه ما امروزیا شده، بچه هامون یار همراهشون را کنار گذاشتن، منظورم همین موبایله و تو این جمع این موبایله که خیلی غریبه، بچه ها بازی جدید یاد گرفتن که اسمش گل یا پوچه، پانتومیم هم بخشی از سرگرمی دورهمی ما شده، هم صحبتی بین خرد و کلان شده.
چیستان که یادتون میاد، آخرین سرگرمی دورهمی ما در آن شب بوده که در همین حول ولای چیستان گفتن و خوش و بش بودن، دیدم دوستم میگه، حسین می خوای یک چیستان ازت بپرسم که ببینم جوابشو بلدی؟ گفتم چه بهتر بپرس تا دنباله ی همین بازی مون باشه، گفت می دونی یک بیماری مشترک شغلی هست که درمانش هم از نظر من کاری نداره ولی تا حالا طبیبی بابتش پیدا نشده، پرسیدم چیه؟ گفت اگه اسمشو بگم که چیستان نمیشه، خنده ام گرفت، گفتم ما را گرفتی، بیماری مشترک اونم درمانش را می دونی ولی حکیمش پیدا نمیشه؟ گفت حقیقت بدنبال درمانگری کار بلد می گردم، حکیمش باید برنامه نویس باشه، دغدغه اش رفاه حال همکارانش باشه، ذهنم بیشتر درگیر شد. گفتم میشه بیشتر از تاریخچه اش بگی، تا مگه این چیستان را بتونیم حل کنیم؟ گفت آخه جدیدا وقتی بیشتر شرح می دی، حال حوصله نوشتنش کمتره، اگه حال نوشتنش هم باشه، مقاله خوان هم کمتر پیدا میشه.
دیدم راست میگه همین مطلب آخری که نوشته بودم یکم بیشتر بود، حکیم مهر تو رودربایستی مونده بود حتی منتشرش کنه، ولی بازم خدا رو شکر اون کنار گوشه ها منتشرش کرد!
به همین دلیل می خواستم از پرواربندی های قدیمی هم جمله ای بگم که نه وام اشتغالزایی داشته، نه کسی دنبال این همه دنگ و فنگ استعلام بوده ولی بیشتر خانواده های شهر ما حداقل گوشت زمستون های سرد اون زمان به دست خودشون تأمین می شده و میشه گفت در عمل اقتصاد مقاومتی داشته اجرا می شده.
همین ترس از زیاد شدن مطلب که همه چیزو باید خلاصه بگی و خلاصه بنویسی تا جذابیت بیشتری داشته باشه، همینجا نگارنده قاتل کلمات اضافی خودش میشه و به اصل موضوع یعنی بیماری مشترک مد نظر دوستش خیلی خودمونی می پردازه تا مگه درمانی براش پیدا بشه. و شریک آخر بازی چیستان دورهمی اون شب ما هم به تعداد تمام صاحب نظران زبده و نیک سیرت اضافه بشه.
او می گفت چند سالیه شبا به اجبار بیداره، از بد روزگار این بیداری مسری هم شده ولی سرایتش اختصاصی خانواده میشه که پیش زمینه اش چشم انتظاریه که ناخودآگاه بیدار ماندن عاقبتش شده.
از عوارض جانبی پیکره این بیداری عادی نبودن ساعت بیولوژیک هورمونی بدنه. اول فکر کردم من رو دست انداخته، چون می دونستم تو کشتارگاه طیور مشغوله، گفتم یه سوالی دارم چه رابطه ای بین طیور و ساعت بیولوژیک بدنه. گفت مگه در فیزیولوژی نخوندی؟ هورمون رشد در خواب، اونم ساعت نه تا دو شب ترشح میشه، مگه فراموش کردی ملاتونین هورمون خواب و پیری ساعت دو بامداد تا پنج صبح ترشح میشه که اگه ملاتونین نباشه کورتیزول بیشتر شروع به ترشح شدن می کنه و میشه عامل استرس. گفتم چرا همین طوره، اما خب این چه ربطی به بیماری مشترک انسان و دام داره؟
گفت خب عزیز جان! چرا خودتو به کوچه علی چپ می زنی؟ همه این عوارضی که گفتم، عوارض شغل منه، مگه نمی دونی من ناظر بهداشتی کشتارگاه طیورم. حسابی گیج و منگ شده بودم. گفتم آخه برادر... تا می خواستم بیشتر بپرسم، پرسید اگه نام بیماری را بگم، طبیب حاذقی را می شناسی کمکم کنه؟ گفتم بگو اسم بیماری چیه؟ اگه خودم نتونستم حتما از یکی می پرسم. گفت اسمش در طیور شب کوری مرغیه. گفتم اسمش آشناست ولی تا جایی که من می دونم این بیماری نیست، یک رفتار طبیعی مرغه که در شب یا تاریکی بیناییش کم میشه. اونم گفت همین طبیعی بودن سبب شده هیچکس توجهی به عواقب سختی کار ما نداشته باشه و کسی پی تغییر رویه یا اصلاح شیوه کار ما نیفته. در ذهنم گفتم مطلبش بیجا هم نبوده، که ادامه داد:
شنیدم چند سالی است حکیمی در دنیای دامپزشکی ایران پیدا شده، درد ها را می شنوه، برعکس همه ی اطبا یا حکما دردت را راز نمی دونه، او مشکلت را برای دیگران بازگو می کنه، گویی شیوه درمانش یا پیشگیریش، همین انتشار سخن دردمندان ارباب رجوعشه !!
جا خوردم! گفتم عجب، پس خودش حکیمش را هم پیدا کرده، گویا بدنبال کسی بوده تا از کلامش نامه ای بنویسه و برای این حکیم بفرسته. گفتم به جای نشستن و سوختن و ساختن و دست رو دست گذاشتن، بهتره واسش یک نامه به حکیم مهر بنویسم و موضوع را در میان بذارم، تا بقیه راه را با شناختی که از او دارم خودش دنبال کنه.
البته شنیدم سخت ترین عادت انسان عدم بازنگری روش های قبلیه، میگن خدا نکنه کاری، برنامه ای از قبل طراحی شده باشه. لاجرم بدون هیچ تغییری یا اصلاحی همین راه ادامه دار میشه. راست و دروغ مقاوم بودن تغییر با خود شما.
از طرفی بگم که با خودم گفتم ای بابا، من برای بچه خودم که شرایط زندگی به گونه ای شده که صبح بند کفشش را تو خواب می بنده، تو سرویس تو خواب، به مدرسه میرسه، از هر کسی هم بپرسی همین مشکلو داره، سازمانشم هم آموزش و پرورشه، همه هم میگن بهتره شروع کلاس ها از ساعت نه باشه، ولی هیچکس به فکر حل این معضل نیفتاده. حالا این رفیق ما رو باش چه انتظاراتی که نداره! می خواد یکی پیدا بشه مشکل رفاهی شغل دامپزشکی را براش حل کنه، البته میگن سنگ مفت، گنجشک مفت! شاید اونم از همین تاکتیک گفته استفاده کنه، منم میگم: در نومیدی بسی امید است/ پایان شبه سیه سپید است.
گفتم درسته تغییر کار سختیه اما دست رو دست گذاشتن هم از قدیم گفتن کار ناپسندیه، یا به قول مولوی:
آن که او شاه است او بیکار نیست: خداوند متعال نیز دائم در کار و در موقعیت جدید است. در سوره الرحمن میخوانیم: «یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»: تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، از او تقاضا مىکنند، و او هر روز در شأن و دست در کاری دارد! [1]
حالا با اینهمه مقدمه چینی و پراکنده گویی، امیدوارم این حکیم مهر به تجزیه و تحلیل علت شیفت کار کشتارگاه طیور در شب بپردازه و در پی سرو سامان رفاه پرسنل کشتارگاه باشه و جواب این چیستان را واکاوی کنه و اعلام کنه، خشت اول کشتار شبانه طیور، علتش شب کوری مرغ ها بوده تا مرغ استرسی نداشته باشه؟ و راه حل تاریکی مصنوعی را پیشنهاد کنه و خشت را دوباره بچینه تا این شعر: خشت اول گر نهد معمار کج / تا ثریا می رود دیوار کج، برای این چیستان دیگه مصداق پیدا نکنه.
حاصلش بشه کم شدن استرس هزاران خانواده شاغل در کشتارگاه طیور، بودن همکاران در شب ها کنار کانون گرم خانواده، کم شدن سختی کار هم صنفیان، بهتر شدن نظارت ها بر روند کشتار، خوشحال تر شدن بابا برقی، بابت خاموش شدن لامپ اضافی در روز، تقلیل یافتن هزینههای پرسنلی کشتارگاه، افزایش سود دهی و بهره روی خط مقدم تولید... و از همه مهم تر برگشت شب به کارکرد اصلیش یعنی آرامش انسانها، مبتنی بر فرموده خداوند در قرآن حکیم:
الَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إ ِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۸۶﴾
آيا نديدهاند كه ما شب را قرار داده ايم تا در آن بياسايند و روز را روشنى بخش [گردانيديم] قطعا در اين [امر] براى مردمى كه ايمان مى آورند مايه هاى عبرت است
به امید روزهای بهتر و گرم تر شدن کانون خانواده بزرگ دامپزشکی
و با تشکر از حکیم مهر
احسنت.