کد خبر: ۵۵۰۳
تعداد نظرات: ۴ نظر

حکیم مهر - روزنامه جام جم نوشت : خیلی‌ها از داستان آمدن ببرها از روسیه و چانه‌زنی‌ها برای آوردن شیرها از هند برداشت‌های مثبتی دارند هر چند شمار افرادی که این آمدن و رفتن‌های گربه‌سانان را کاری بی‌پشتوانه، بدون هدف و از سر ناپختگی می‌دانند بسیار بیشتر است.

آنها می‌پرسند آیا احیای ببر و شیری که جلگه‌ها و دشت‌های ایران دهه‌هاست با حضور آنها غریبه شده‌اند، شدنی است؟ آیا شنیدن طنین غریدن‌های ببر مازندران در میانکاله خواب شیرین بی‌تعبیر است؟ آیا شیر ایرانی دوباره عظمت سلطان جنگل را به بوته‌زارها برمی‌گرداند یا او هم مسافری از هند می‌شود که مجبور است مرگی زود هنگام را تجربه کند؟

محال، نشدنی، غیرممکن، بیهوده؛ دکتر رضا کاشی‌زنوزی دامپزشک و کارشناس حیات وحش و متخصص گربه‌سانان ترجیح می‌دهد وقتی درباره پروژه احیای ببر و شیر در ایران حرف می‌زند از این واژه‌ها استفاده کند. او از من می‌خواهد از مسوولان محیط‌زیست بپرسم که وقتی در ایران کسی هنوز نمی‌تواند شیر ایرانی را از شیر بربر تشخیص دهد یا کارشناسانی وجود ندارند که به غیر از آن چیزهایی که در کتاب‌های خارجی‌ها نوشته شده چیز دیگری که حاصل مطالعات خودشان باشد بدانند حرف زدن از احیای شیر و ببر شوخی تلخی است که آدم را به زهرخند زدن وامی دارد. اما قرار است بزودی 4 قلاده ببر دیگر از روسیه به ایران بیایند و تلاش‌ها برای گرفتن چند قلاده شیر ایرانی از هند نیز ادامه دارد؛ مبادلاتی که مدت‌ها است خیلی‌ها می‌پرسند آیا یک ژست است؟ یک کار تبلیغاتی است؟ یک پروژه دهان پر کن است یا یک تلاش صادقانه برای حمایت از حیوانات؟

سازمان محیط زیست قصد دارد 4 قلاده ببر را امسال از روسیه تحویل بگیرد تا دوباره پروژه احیای این گربه‌سان را از سر بگیرد. با توجه به تجربه مرگ ببر نر سیبری در باغ وحش ارم این تصمیم تا چه حد می‌تواند منطقی باشد؟

آوردن ببر به کشور اساسا کار بدی نیست، اما به شرط آن که دانش احیا را داشته باشیم. احیای ببر پروژه‌ای بسیار پیچیده است همان‌گونه که احیای شیر کاری تقریبا نشدنی است. الان بیش از 50 سال است که اکوسیستم و اکوتیپ زیستگاه شیر در ایران از بین رفته همان‌طور که احداث واحدهای صنعتی و از بین رفتن مراتع به قلمرو این گربه‌سان آسیب جدی وارد کرده است. در واقع آوردن ببر و شیر به زیستگاه‌های سابقشان کار زیاد مشکلی نیست ولی حالا مگر این زیستگاه‌ها همان زیستگاه‌های قبلی‌اند؟ هم‌اکنون اکوتیپ این مناطق و علفزارها و بوته‌زارهای آنها که محل استتار جانور برای شکار بوده از بین رفته است . حالا فرض کنید این مشکلات را از بین بردیم آن‌وقت باید با طعمه‌های از بین رفته شیر و ببر چه کار کنیم؟ پس وقتی ما گربه‌سانان را به قصد احیا وارد کشور می‌کنیم باید این آخرین مرحله کارمان باشد به طوری که قبل از ورود آنها تمام بسترهای زندگی آنها مهیا شده باشد.

در حال حاضر اکوتیپ زیستگاه‌های گربه‌سانان بزرگ در کشور ما به هم خورده است در حالی که فرهنگ مردم این مناطق هم عوض شده است. گفته می‌شود در هند هیچ‌گاه ببر منقرض نمی‌شود، ولی در اندونزی حتما این اتفاق می‌افتد. چندی قبل در شهر سربندر در هندوستان یک کودک روستایی طعمه ببر شد وقتی من با پدر این کودک صحبت کردم او گفت ببرها خدایان جنگل‌های ما هستند و ما با آنها زندگی می‌کنیم و طبیعی است که چنین اتفاقاتی بیفتد. اما در اندونزی اوضاع به صورت دیگری است. دولت این کشور توان حفاظت از ببر سوماترا را ندارد برای همین به مردم اعلام کرده که در صورت تمایل به نگهداری از این ببرها 60 هزار دلار وثیقه بگذارند و آنها را در قفس‌های کارشناسی شده نگهداری کنند برای همین کم‌کم ببر سوماترا دارد از جنگل‌های اندونزی جمع می‌شود.

روسیه هم چنین مشکلی دارد. وقتی پلنگ‌های ما به این کشور رفتند روسیه ادعا می‌کرد پلنگ‌های زیادی در اختیار دارد در حالی که در قفقاز بیشتر از چند مورد مشاهده پلنگ گزارش نشده است. این در حالی است که در گفت‌وگویی که با دامپزشک روسی همراه ببرهای سیبری داشتم اذعان کرد پلنگ مازندران نیز در روسیه جواب نمی‌دهد و پلنگی که در استان خراسان زندگی می‌کند بهتر می‌تواند در روسیه زندگی کند.

فارغ از این بحث‌ها اختلافات ژنتیکی و موکولوتیدی گربه‌سانان در پروژه‌های احیا نیز بسیار مهم است. بعضی‌ها می‌گویند ببر‌مازندران و ببر‌سیبری از نظر ژنتیکی شبیه یکدیگرند و فقط از حیث چند موکولوتید با هم فرق دارند، اما این گفته درست مثل این است که بگوییم یک انسان اهل «ماسایی مارا» را به اسکاندیناوی می‌بریم و برایش مشکلی پیش نمی‌آید در حالی که چنین فردی قطعا در اسکاندیناوی ـ در شرایط کنترل نشده ـ می‌میرد. این موضوعات است که کار احیای گربه‌سانان را به چالش می‌اندازد وگرنه به اعتقاد من سازمان محیط زیست با مطرح کردن پروژه‌های احیا کار بدی نمی‌کند البته به شرط آن که پیش از وارد کردن حیوانات تمام بسترهای موردنیاز را فراهم کند و افراد مسوول در پروژه به دانش احیا مسلط باشند.

قطعا یکی از مشکلات احیا از بین رفتن زیستگاه و البته کم شدن جمعیت طعمه‌های ببر و شیر در ایران است همان مشکلی که یوزپلنگ‌ها هم دچارش هستند. این در حالی است که سازمان حفاظت محیط زیست همچنان از احیای زیستگاه میانکاله سخن می‌گوید. آیا با شرایطی که در کشور حاکم است احیای میانکاله امکانپذیر است؟

اگر سازمان محیط زیست چنین تصمیمی دارد امیدوارم در کارش موفق باشد، اما آنچه از منظر کارشناسی مدنظر است کمی متفاوت است. ما باید ابتدا مشخص کنیم که منظورمان از احیا چیست. گاهی اوقات ما یک بیمار را احیا می‌کنیم تا فقط زنده باشد و گاهی یک کودک فقیر را از یک زندگی فلاکت‌بار خارج می‌کنیم و به او تحصیلات عالیه می‌دهیم. هر دوی این کارها در حوزه احیا می‌گنجد، اما احیا با احیا فرق دارد. اگر منظور ما از احیای ببر مازندران بازسازی همان ببر چند دهه قبل است که قلمرو و صلابتی داشت با صحبت برخی‌ها که می‌گویند قصد دارند ببرها را در قفس‌های بزرگ نگه دارند و احیا کنند فرق دارد.

در حال حاضر آمریکا چنین‌کاری را تحت عنوان بیگ کیج انجام می‌دهد و ببرها را در قفس‌های بزرگ نگه می‌دارد و به آنها غذا می‌دهد تا مردم از آنها بازدید کنند ولی هرگز این کشور مدعی احیای ببر نشده است. به اعتقاد من چنین احیایی در میانکاله امکان‌پذیر است ولی بسیار هزینه‌بر است و وقتی در مازندران افراد زیادی با مشکلات اقتصادی دست به گریبانند نمی‌دانم چه توجیهی دارد. اما احیایی که میانکاله را به شکل کشور هند درآورد یعنی مردم سوار بر فیل‌ها به دیدن ببرها بروند اصلا امکان ندارد و دلیلش هم نابود شدن قلمرو ببر مازندران است. ببر مازندران مثل ببر بنگال در جلگه زندگی می‌کند و از هر 20 حمله، در 19 مورد آن ناموفق می‌شود. حالا فرض کنید ما ببر سیبری را به میانکاله بیاوریم این ببر اگر 50 حمله کند تمامش ناموفق خواهد بود و حیوانی که 50 بار شکست بخورد دیگر آن حیوان قبل نخواهد بود.
این در حالی است که از بین رفتن پوشش گیاهی در میانکاله نیز خودش معضلی است. پوشش گیاهی به استتار و شکار ببر کمک می‌کند؛ ولی وقتی این پوشش نباشد ببر از فاصله دور هم دیده می‌شود و نمی‌تواند غذا به دست بیاورد. حالا بیایید در مورد بیگ کیج بحث کنیم. در طبیعت از هر 100 شیری که در سال متولد می‌شود 80 قلاده آن از بین می‌رود یعنی طبیعت خودش گلچین می‌کند و قویترین‌ها را نگه می‌دارد ولی وقتی ما شیرها را در حصار می‌کنیم از هر 100 شیر 80 قلاده آن از بین نمی‌رود چون ما از آنها مراقبت می‌کنیم در صورتی که حیوانی که ما مدام کمکش کنیم دیگر حیوان نیست. موضوع دیگر مربوط به شکارهای بی‌رویه و کم‌شدن طعمه‌هاست. گربه‌سانانی چون شیر و ببر مجموعه‌ای از حیوانات را شکار می‌کنند و اگر بخواهیم کار احیا را انجام دهیم باید تمام این طعمه‌ها را نیز احیا کنیم که البته چنین کاری نیز تقریبا غیرممکن است. اما مساله مهم دیگر به فرهنگ مردم منطقه برمی‌گردد. فرض کنید روزی در میانکاله یکی از اهالی توسط ببر کشته شود آن‌وقت از فردا مردم به انتقام خون او اسلحه به دست می‌گیرند و هر ببری که جلوی راهشان باشد را می‌کشند. پس با کنار هم قرار دادن تمام این واقعیت‌ها می‌توانیم نتیجه بگیریم احیای واقعی ببر در ایران کاری غیرضروری، هزینه‌بر و اساسا غیرممکن است.

نظرتان در مورد تولید ببر هیبرید چیست؟

به اعتقاد من این راهی است که می‌شود روی آن فکر کرد چون حضور ببر 320 کیلویی در میانکاله اگر همه بسترسازی‌ها نیز بخوبی انجام شود باز هم ناموفق خواهد بود پس تنها راهمان این است که هیبرید بگیریم. ما می‌توانیم از یک گونه ببر سبک و یک ببر سیبری در طول چند دهه تلاقی بگیریم و با تولید یک خط خونی جدید ببری حدودا 230 کیلوگرمی برای میانکاله تولید کنیم. اما نکته مهم در ببرهای هیبرید آموزش آنها برای شکار است چون ببر در قفس حتی اگر از ببر طبیعت بزرگ‌تر هم باشد باز ببر واقعی نیست.

حتما تمام این مشکلات در مورد احیای شیر هم وجود دارد، اما الان گفته می‌شود که بوته‌زارهای بین کرخه و دز برای استقرار شیرهای وارداتی از هند در حال احیا است. آینده این پروژه را چطور می‌بینید؟

من حدود 14 سال پیش به دشت ناز رفتم. آنجا بیگ کیجی وجود داشت که گوزن زرد در آن نگهداری می‌شد؛ گوزنی که متعلق به بین‌النهرین بود. متاسفانه احساس ناتوانی در این گوزن‌ها بخوبی قابل مشاهده بود چون آنها به محیط بارانی و مرطوب عادت نداشتند. بنابر این عده‌ای گفتند آنها را باید به کرخه منتقل کرد. حالا شما بروید ببینید که چه تعداد از این گوزن‌ها زنده‌اند.

پس وقتی ما از پس احیای حیوانی گیاهخوار که دردسرش کمتر از احیای گربه‌سانان است برنمی‌آییم، تکلیف ببرها و شیرها مشخص است. امروز کرخه بسیار آسیب‌دیده و قابل مقایسه با 100 سال پیش نیست. شیر یک حیوان اجتماعی است پس اگر شما یک لاشه در محل بگذارید به خاطر از بین رفتن پوشش گیاهی و در معرض دید بودن براحتی می‌توانید شیرهای جمع شده دور لاشه را شکار کنید. موضوع دیگر در مورد اصالت شیرهایی است که به ایران می‌آیند وگرنه گرفتن شیرهای باغ وحشی از تمام کشورهای دنیا امکانپذیر است. هندی‌ها می‌گویند به ما یوزپلنگ بدهید و ما نیز به شما ببر می‌دهیم، اما ما ببر نمی‌خواهیم ولی در منطقه جیر هند شیر‌ایرانی وجود دارد چون 50 سال پیش یک مهاراجه 20 قلاده شیر ایرانی را به آن منطقه برده است.

البته در پروژه احیا و مبادله گربه‌سانان باید دقت کنیم تا مشکلی که در مورد ببرهای سیبری اتفاق افتاد و اطلاعات غلطی به ما داده شد دیگر پیش نیاید. وقتی ببرها به ایران آمدند آقای آندرو دامپزشک روسی اعلام کرد وزن ببر نر 160 کیلوگرم است و 5/2 سال سن دارد. من می‌دانستم که ببرها بعد از 5/3 سالگی یک استحاله در دندان‌هایشان دارند و در ببری که من دیدم این استحاله به طور کامل به وجود آمده بود و نمی‌توانست 5/2 ساله باشد. این موضوع ایراد خیلی بزرگی است چون وقتی ما ببر 5/2 ساله وارد می‌کنیم باید صبر کنیم تا بالغ شود اما موضوع مهم‌تر این‌که وقتی یک ببر با بیش از 4 سال سن و سرشانه کاملا رشد یافته فقط 160 کیلوگرم است حتما یک مشکل اساسی دارد، اما ما صبر کردیم تا این ببر دچار خونریزی از بینی شود و از حال برود تازه آن وقت به فکر درمانش افتادیم.

پس این حرف‌ها یعنی احیای شیر ایرانی مثل احیای ببر مازندران فقط یک رویاست؟

شیر ایرانی از نظر ژنوم بسیار شبیه شیرهای بربر است، اما وزن و ارتفاع سرشانه‌اش خیلی کمتر از آنهاست. پس ما باید بهانه ژنوم را در پروژه‌های احیا فراموش کنیم. اگر ما شیر ایرانی را از کشورهای اروپایی وارد کنیم باید یقین داشته باشیم که شیرهای غیراصیل هستند و باید بدانیم اگر هند چنین کاری را برای ما انجام می‌دهد فقط به خاطر گرفتن یوزپلنگ از ماست.

پس ما باید برای گرفتن شیر از هند به منطقه جیر برویم و همان‌طور که آنها حیوانات ما را تحت‌نظر می‌گیرند ما نیز شیرها را بررسی کنیم. اما اگرموفق شویم یک شیر ایرانی اصیل را هم به کشورمان بیاوریم باز هم احیای این گربه‌سان به خاطر از بین رفتن اکوتیپ زیستگاهش غیرممکن است. در فهرست غذایی شیر 35 گونه جانوری وجود دارد. شیرها از تشی گرفته تا فیل‌های جوان، کرگدن بالغ و اسب آبی 5/3 تنی را شکار می‌کنند برای همین اگر بخواهیم بر فرض محال اکوسیستم را تغییر دهیم باید فهرست غذایی آن را هم احیا کنیم که این هم با توجه به توانمندی ما در بحث حیات وحش کاری دور از ذهن است. البته نگهداری شیرهای ایرانی در قفس‌های بزرگ می‌تواند کار جالبی باشد و فرصتی را فراهم کند تا مردم از نزدیک با شیر ایرانی آشنا شوند. البته به شرط آن که تعداد شیرها زیاد نشود و دردسر تازه‌ای ایجاد نشود. اما در مجموع کار احیای گربه‌سانان در ایران با توجه به توان علمی و اقتصادی ما یک کار بسیار بیهوده است و حاضرم این حرف را در همه محافل تکرار کنم.

 

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Viet Nam
|
۲۳:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۱
0
0
دکتر جان تو احیاء ببر باید بگم کارشدنی نیست ولی شیر میشه تو ایران کرگدن نیست ولی تشی هست آهو غزال گوزن و پستانداران کوک و گراز و مرال و.... تکثیر شیر بسیار راحت ما دشت ارژن رو باید احیا کنیم از نظر جانوری با رهاسازی خوراک این حیوان و وقتی. که چند سال این حیوان اینجا باشه واگیر بشن بعد شیر وارد کنیم خیلی زود زیاد میشن تو هند الان دارم پلنگ آفریقایی را پرورش میان در طبیعت و به ما هم گفتم یوز میخوان میشه ولی ببر اصلا مسالمت آمیز با انسان نیست وفعلا نیاری بهاره چون باید تعداد بالا بیاریم فقط انسان دشمن طبیعی این شیر هستش که بتونه دست به قدرت طبیعت بزنه
ناشناس
|
Canada
|
۲۱:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
0
0
بابا تو فکر احساس ببرید یوز پلنگ تو ایران دوتا ماده مولده و در حال انقراض بعضی از شکارچی ها یوز رو میکشم اسمشان رو میزان پژمان پلنگ کش ........... بعد میخواهد احیا کنید مردم رو ...... فرض نکنید سالی 1ملیون و 300 مجوز شکار میدهد طرف که گنجشک نمیزنه ببروووپلنگ و یوز میزنم دیگه بعدم ابراز نگرانی میکنید
محمدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۴
0
1
رضاجان سلام ؛ خوبی یادش بخیر دانشگاه ارومیه ؛ دلم برا اون روزا تنگ شده .
پاسخ ها
رضا کاشی زنوزی
| Mauritius |
۰۱:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۹/۰۹
دوست دارم.کحایی با من تماس بگیر09374830964----------02177113868
نظر شما
ادامه