کد خبر: ۵۹۶۱۸
تعداد نظرات: ۱۰ نظر
 

سگ باهوش

تابستان سال ۸۱ بود و من مثل هر روز داخل مطب در شهرستان بندر انزلی نشسته بودم که یک قلاده سگ نژاد تریر برای ویزیت دوره‌ای و تزریق واکسن در بغل صاحبش وارد شدند. معمولا سگ‌ها به‌واسطه هوشی که دارند اگر یک بار وارد درمانگاه بشوند و مورد لطف دامپزشک قرار بگیرند، در مراجعات بعدی دچار استرس می‌شوند و کلا از محیط درمانگاه خوششان نمی‌آید و با دامپزشک رابطه خوبی ندارند؛ برای من که اینطور بوده و بیشتر مریض‌هایم از من خوششان نمی‌آمد؛ حتی سگی بود که صاحبش می‌گفت هر وقت تصمیم می‌گیرم او را پیش شما بیاورم، ذهن من را می‌خواند و در زیر تخت مخفی می‌شود، یا گاهی که من برای معاینه به خانه‌شان می‌رفتم، صدای ماشین من را می‌شناخت و پیش از در زدن مخفی می‌شد. از این اتفاقات زیاد افتاده ولی این خاطره‌ای را که می‌خواهم تعریف کنم، کمی فرق می‌کند و برعکس این اتفاقات است.

 داشتم می‌گفتم که سگ کوچولویی بنام «تیتو» در بغل صاحبش وارد شدند و صاحبش او را روی میز استیل قرار داد. تیتو تمام حرکات من را زیر نظر داشت؛ وقتی شروع به معاینه کردم، حالت پرخاش به خودش گرفت و با غرش کردن دندان‌هایش را نشان داد، می‌خواست من را بترساند، من هم از صاحبش خواستم آرامش کند تا کارم را انجام دهم. خلاصه، بعد از معاینه و تزریق واکسن خداحافظی کردند و رفتند؛ حدود یک کیلومتر که دور شدند، گویا تیتو از دست صاحبش فرار می‌کند و به وسط خیابان می‌دود و با یک ماشین تصادف کرده و زخمی می‌شود؛ تصادفش شدید نبود ولی زیر شکم حیوان خراشیده می‌شود. صاحبش تعریف می‌کرد که وقتی آمدم او را بگیرم، برایم پارس کرد و شروع به دویدن کرد؛ من هم به دنبالش دویدم و صدایش می‌کردم که برگردد ولی توجهی نمی‌کرد!

من که داشتم سگ دیگری را معاینه می‌کردم، دیدم تیتو وارد مطب شده و آمده در مقابل من دراز کشیده و زخم خودش را به من نشان می‌دهد! وقتی من مجدداً معاینه‌اش کردم و زخمش را مداوا کردم، بسیار آرام بود و اصلاً از دست من عصبانی نبود. این خاطره برای من خیلی جالب بود که می‌دیدم حیوان زبان‌بسته می‌دانه که بعد از تصادف تنها کسی که می‌تواند به او کمک کند، من هستم.

دکتر ساسان پشتیبان

دامپزشکی گیلان

تابستان ۹۹
 

فراخوان حکیم مهر:

ضمن تشکر از جناب آقای دکتر پشتیبان گرامی به خاطر ارسال این خاطره زیبا، به اطلاع کلیه همکاران ارجمند می رساند، حکیم مهر آمادگی دارد خاطرات شما را در حوزه دامپزشکی با نام (و یا در صورت تمایل، بدون نام) نویسنده منتشر نماید.

نحوه ارسال خاطرات:

1. بخش «تماس با ما» در بالای صفحه اصلی سایت

2. ایمیل info@hakimemehr.ir

خبرهای مرتبط
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
سعید جوان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۶/۱۹
3
9
عجب خاطره ای
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
5
3
همکارن باید برن تو ساخت کلید اسرار حیوانات. برای شما(سگ شما)هم شاید اتفاق بیفتد
انوشیروان
|
France
|
۰۲:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
4
8
خیلی جالب بود.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
4
5
جالب بود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
4
6
آرامبخش بود ممنون از به اشتراک گذاری
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
4
5
جالب بود
بشری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۲ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
4
5
خاطره قشنگی بود
دست مریزاد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
5
3
چرا این مطلب را توبخش خاطرات دامپزشکان نیاوردین.اینجا جاش نبود . مگه شما آماتور هستید.
Shohrah
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۱
3
5
عالی بود
سگ ها حیوانات باهوش ودوست داشتنی هستند
سپاس
از تمام پزشکان محترم♥️
آدم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۵ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۷
0
0
یعنی داستانه شماداره میگه حیوان نبوده آدم بود
نظر شما
ادامه