کد خبر: ۷۰۰۰۲
تعداد نظرات: ۱ نظر

حکیم مهر: کِشان کِشان حیوان زبان بسته را به سمت محل اقامت ما می‌آورد، فریاد می‌زد آقای دکتر به دادم برسید «با فروش شیر این زبان بسته خرج زن و بچه‌ام را می‌دهم، چند روزی ناخوش است»؛ با لبخند گفتم چیزی نیست خوب می‌شود پدر جان.

به گزارش حکیم مهر به نقل از  فارس، بارها شنیده بودم دانشجویان، دانش‌آموزان و بسیجیان با هر تخصصی که دارند در ایام تعطیلات نوروز و تابستان و یا هر فرصتی که به دست آورند برای خدمت‌رسانی به مناطق محروم می‌روند و البته بیشترشان هم به کارهای عمرانی نظیر ساخت مدرسه، خانه عالم و مسجد و خانه برای نیازمندان می‌پردازند.

اما قرار بود داستان ما متفاوت باشد از همان روزهای اولی که وارد دانشگاه شدیم هنوز چند ترمی بیشتر نگذشته بود که با دوستانم وارد فعالیت‌های جهادی شدیم.

با تخصص‌مان به کمک معیشت مردم رفتیم

ما قرار نبود کار عمرانی انجام دهیم، ما دانشجویان رشته دامپزشکی دانشگاه شهرکرد تصمیم گرفته بودیم یا تخصص خود به کمک معیشت مردم مناطق محروم برویم.

بسیار شنیده بودیم که دام‌ها و طیور مردم در مناطق محروم به دلیل مسافت طولانی از شهر و نبود امکانات درمانی و واکسیناسیون از بین رفته بودند و از آن ‌جایی که یک گاو و گوسفند و حتی تعدادی مرغ و خروس زندگی یک خانواده را در این مناطق می‌چرخاند به فکر این افتادیم که در قالب اردوهای جهادی به مناطق محروم برویم.

از سال ۹۴ تا ۹۶ در قالب اردوهای جهادی دانشجویی به روستاهای منطقه بازفت، کوهرنگ، لردگان و سایر مناطق سفر کردیم.

با لبخند گفتم چیزی نیست خوب می‌شود پدر جان

از ذوق و شوق مردم در این سفرها هر چه بگویم کم گفته‌ام، پیرمردی که تنها دارایی‌اش یک گاو بود و حالا مریض شده بود با رسیدن ما انگار دنیا را به او داده‌اند، کِشان کِشان حیوان زبان بسته را به سمت محل اقامت ما می‌آورد دستانش زبر و خشن شده بود و چین و چروک صورتش حکایت‌های زیادی در خود نهفته داشت تیغ آفتاب عرق پیرمرد را درآورده بود.

با صدای بلندی فریاد می‌زد «آقای دکتر به دادم برسید» نزدیک‌تر رفتم گفتم پدر جان ما خودمان می‌آمدیم درب خانه‌تان. با نگاهی که آمیخته با ترس و اشک بود گفت «ترسیدم خانه‌ام را پیدا نکنید با فروش شیر این زبان بسته خرج زن و بچه‌ام را می‌دهم چند روزی ناخوش است»؛ با لبخند گفتم چیزی نیست خوب می‌شود پدر جان.

پیرزن‌هایی که تعدادی مرغ و خروس داشتند و از طریق فروش تخم‌مرغ‌هایشان گذران زندگی می‌کردند شاید برای ما جای تعجب داشته باشد اما زندگی خیلی از مردم در همین بیخ گوشمان بستگی به همین چیزهای کوچک داشته و دارد.

دیدن و شنیدن همه این قصه‌ها انگیزه مضاعفی در ما ایجاد کرد بعد از دوران دانشجویی با یک گروه جهادی دامپزشکی آشنا شدیم که در سطح کشور و استان‌هایی چون کهگیلویه و بویراحمد، لرستان و چهارمحال و بختیاری فعالیت می‌کردند به همراه این گروه در ۶ اردوی جهادی شرکت کردیم.

راه‌اندازی گروه جهادی منتظران نور

کم‌کم به فکر تأسیس یک گروه جهادی افتادیم و با کمک دوستانم گروه جهادی «منتظران نور» را راه‌اندازی کردیم.

در اولین گام به مناطق محروم شهرستان لردگان که شامل روستاهای پشت کوه میلاس می‌شد رفتیم و اقداماتی نظیر واکسیناسیون و درمان دام‌ها و طیور را انجام دادیم، این اردوها اولین گام‌های ما به طور مستقل و در قالب گروه جهادی خودمان بود.

از طریق فضای مجازی اطلاع‌رسانی می‌کنیم

قبل از اینکه بخواهیم بار سفر را ببندیم از طریق فضای مجازی اطلاع‌رسانی می‌کنیم تا همه دامپزشکانی که قصد کمک کردن دارند را با خود همراه کنیم.

هر چه بیشتر زمان می‌گذشت دامنه فعالیت ما هم بیشتر می‌شد در آخرین سفرمان با مردانی بی‌ادعا در قرارگاه محرومیت‌زدایی جهاد دامپزشکی همراه شدیم و به مناطق هشت‌گانه چهارمحال و بختیاری سفر کردیم تا دردی هر چند کوچک از محرومیت مردم در مناطق دورافتاده و محروم را بکاهیم.
 
هیچ کدام از این مردان و زنان از ما انتظاری ندارند خیلی وقت‌ها قبل از رسیدن ما دام و طیور خود را به خاطر یک بیماری ساده از دست داده‌اند و این یعنی چرخ زندگی یک خانواده از حرکت ایستاده اما با این حال از رسیدن ما خوشحال هستند چرا که بقیه مردم روستا می‌توانند زندگی‌شان را نجات دهند.

در این چند سال که به روستاهای مختلفی رفته‌ایم ندیدم کسی غُر بزند، کسی گلایه کند با تمام حق و حقوقی که دارند عجیب نجیب و کم ادعا هستند و هیچ سهمی از صندلی‌ها و میزها نمی‌خواهند.





 
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Netherlands (Kingdom of the)
|
۱۷:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۳
0
4
اگه امار واکسیناسیون رو از چندین سال گدشته بررسی کنید مشخص میشه که همکاران هنه ساله در دورترین نقاط استان در حال واکسیناسیون هستند و این کار رو انجام میدادن در شبکه ها امار موجود هست
نظر شما
ادامه