کد خبر: ۲۳۸۰۵

قاطر های باهوش/ روایتی از مرتضی سلطانی

مرتضی سلطانی در «تا شهدا» نوشت:

در دوران دفاع مقدس نیز استفاده از بعضی حیوانات مثل قاطر، اسب و الاغ امری عادی بود. این مسئله بیشتر در منطقه غرب کشور مصداق داشت که از این چهارپایان برای حمل آذوقه و مهمات و دیگر احتیاجات رزمندگانی که در ارتفاعات صعب العبور و بین صخره ها سنگر داشتند، استفاده می شد. ارتفاعات و مناطقی در غرب و جنوب کشور وجود دارد که فاقد جاده ماشین روست و تحت هیچ شرایطی خودرو نمی تواند به نقاط مرتفع آن صعود کند. حیواناتی مثل اسب و الاغ و به خصوص قاطر، به سهولت در سر بالایی ها و صعود به صخره ها با کلی بار حرکت می کنند. در بین این سه حیوان، باز هم قاطر، باهوش تر از دو حیوان دیگر است.

در سال 66 تیمی از نیروها و بالگردهای هوانیروز و نیروهایی از سپاه و ارتش و بسیج در دره باینگان مستقر بودند. این دره نزدیک شهر حلبچه عراق و سد در بندیخان بود. تدارک حمله عظیمی را برای فتح حلبچه دیده بودند که این شهر پس از عملیات بزرگی به تصرف نیروهای ایران در آمد.

تصرف این شهر آن قدر بر صدام و صدامیان گران آمد که این بغض را با عملی بسیار وحشیانه و خارج از قوانین و مقررات جهانی بیرون ریختند و این شهر کردنشین را بمباران شیمیایی کردند. فاجعه اسفناک آن بمباران که منجر به کشتار و مصدومیت مردم بی دفاع حلبچه گردید، دنیا را تکان داد و موجب شد مردم جهان و سازمان های حامی حقوق بشر نسبت به استفاده عراق از بمب های شیمیایی آگاه و معترض شوند.

محلی را در انتهای دره باینگان برای اسکان و نگهداری این سه حیوان اختصاص داده بودند که در مواقع نیاز، از آنها استفاده می کردند. ظهر پنجمین روز ماموریت را می گذراندیم که یک مرتبه با سر و صدای عجیب این حیوانات متوجه آنها شدیم. به حالت عجیبی سم به زمین می کوبیدند و شیهه می کشیدند و تقلا می کردند خودشان را از قید طناب هایی که به گردن آنها و زمین میخ شده بود نجات دهند. با تعجب به آنها نگاه می کردیم که یک مرتبه سه فروند از میگ های عراقی به داخل تنگه هجوم آوردند و با بمباران قسمتی از آن، دوباره اوج گرفتند. بی قراری آن حیوانات و به دنبالش حمله کذایی میگ ها تجربه خوبی برای نیروهای داخل تنگه شد. از آن روز به بعد هر وقت قاطرها بی قراری می کردند، نیروها به سرعت خود را به سنگرها و بین صخره ها می رساندند و استتار می کردند.

این وضع هر روز بیش از دو سه بار اتفاق می افتاد تا اینکه در یکی از حملات، بمب های رها شده به منطقه ی همان حیوانات اصابت کرد. هر چند تعدادی با پاره کردن طناب ها توانسته بودند فرار کنند، اما بقیه که مانده بودند چنان تکه پاره شدند که کسی یارای تماشای آنها را نداشت. تعدادی از این حیوانات زبان بسته که دست و پایشان قطع شده و سر و شکم آنها دریده شده بود و به وضع دردناکی ضجه می زدند، توسط دو نفر از نیروها با تیر خلاص، از زجر جان کندن نجات یافتند.

 

 

نظر شما
ادامه