رشته دامپزشکی را انتخاب کنم؟
دکتر رضا ایجاب
«این متن برای دامپزشکان نیست، بلکه برای متقاضیان دامپزشکی است»
کلیشه «ما حق نداریم قضاوت کنیم» یک ریاکاری بیش نیست. نظرات و قضاوتهای روزانه ما تعیینکننده نوع زندگی و حتی نوع حرف زدن ما هستند. ما هر لحظه با دریافت اطلاعات بصورت خودآگاه یا ناخودآگاه در حال قضاوت محیط و دیگران هستیم. نکته مهم این است که قضاوت یک رشته هم مثل همه قضاوتهای دیگه شامل اکثریت میانه میشود و همیشه افرادی که در اوج و یا کف قرار میگیرند باید از قضاوت ما حذف شوند و این یک نکته بدیهی است. افراد باهوش بدیهیات را بعنوان پیشفرض قبول کردند و در موردش حرف نمیزنند، ولی برای احمقها خود بدیهیات سؤال میشود. مثلاً اگر بگویید فلان رشته درآمد خوبی ندارد، سریع اشاره میکنند پس چرا فلان شخص اینقدر پولدار است؟ و در نهایت هم کلیشه دیگری مطرح میکند که «همه چیز به خود شخص بستگی دارد». حتی اگر این نظر را داشته باشید که «من در هر رشتهای باشم، سعی میکنم در آن بهترین باشم»، این اراده باعث نمیشود شما بهترین تصمیم را در حال حاضر نگیرید و همه چیز را منوط به یک اراده فوقانسانی کنید!
علاقه و علاقهمندی حاصل جمعآوری اطلاعات به یک موضوع است که قاعدتاً زمانبر است. در بازار مدام کاسبانی را میبینید که حسرت شغل بغلدستی را میخورند؛ گلفروشی که قنادی را راحتترین شغل میداند و ساعتفروشی که مکانیک را میستاید. در بین فارغالتحصیلان رشتههای مختلف نیز همین مورد شایع است؛ دلیل آن واضح است: «کمبود اطلاعات» باعث میشود نقوص کاری که در آن سررشته نداریم کمتر به چشم آید و برعکس چیرگی ما در رشته خودمان باعث میشود بیشتر روی مصائب تمرکز کنیم.
علاقه اما چیست؟ مثلاً شخصی که مدتها در حال کسب اطلاعات در مورد نجوم و ستارهها بوده است و زندگیاش را وقف علاقهاش کرده، برای انتخاب رشته میتواند چشمهایش را ببندد و بگوید «فقط نجوم و ما یتعلق فیه»! ولی کسی که به علت شرایط خانوادگی تا بهحال یک مارمولک هم نگهداری نکرده و یکشبه زمان اعلام نتایج، حیواندوستی درونش گل میکند که دامپزشکی علاقه اول و آخرم است، باید بداند که این میتواند هیجان باشد، شیدایی باشد که فروکش میکند. حتی افراد سالم هم در طول ماه میتوانند ۳ روز شیدا باشند (بایپولارها بیشتر)؛ ضمن اینکه اگر همه ما گلها را دوست داریم دلیل نمیشود گلفروش شویم. حیواندوستی هم اساساً با دامپزشک شدن ارتباطی ندارد.
سایر موارد مثل وجهه اجتماعی هم عمدتاً حاصل ذهن مشاورین تحصیلی است که ارزاقشان از طریق القاء همین هیجانات کاذب تامین میشود و در دنیای امروز دیگر محلی از اعراب ندارد.
هر رشتهای یک ویترین دارد؛ مثلاً برای ادبیات ممکن است «محمود دولتآبادی» یا برای کارگردانی «اصغر فرهادی» یا برای ریاضی «مریم میرزاخانی» به ذهنتان خطور کند. ویترین دامپزشکی هم کلینیکها یا بیمارستانهای دامپزشکی مجهز هستند که معمولاً در مرکز شهرهای بزرگ واقع شدهاند.
ویترین تمام رشتهها عالی است، پس ویترینها را فراموش کنید. با تورم الان هزینهی احداث یک پلیکلینیک یا بیمارستان مجهز که بتواند از پس کارهای تشخیصی و درمانی حیوانات بر بیاید، بسته به شهر حداقل بین 1 تا ۲ میلیارد تومان میباشد (دستگاه رادیولوژی، سونوگرافی، آزمایشگاه و...) و بازده اقتصادی آن در مقایسه با سایر مشاغلی که با دو میلیارد راهاندازی میشوند چندان پرسودتر نمیباشد و صرفاً علاقه در میان است.
تعداد چنین مراکزی در کل کشور کمتر از ۱۰۰ عدد است؛ این در حالی است که ۴۰ هزار دامپزشک دارای کارت نظام داریم و اگر هزاران دامپزشک بیکار را در نظر نگیریم، به عنوان کف این مجموعه، چند هزار دامپزشکی که از طریق مسئولیت فنی بهداشتی امرار معاش میکنند که تقریباً مشابه یک کارمند در شرکت خصوصی با حقوق (حقوقی که در نهایت دستشان را میگیرد) تقریباً ۵ میلیون!!! آنهم در شرایطی که کارشان با حیواندوستی احتمالیشان چندان سنخیتی هم ندارد، میتواند میانهی مناسبی برای جمعیت دامپزشکان جوان به حساب آید.
در مورد اشتغال در خارج از کشور، تقریباً بدون آزمون مجدد رشته دامپزشکی در هیچ کشوری مورد قبول نیست و حتی عمان و امارات و کویت هم از شما آزمون مجدد میگیرند که چندان هم راحت نیست. در مورد اروپا، تا جایی که من تحقیق کردم تعداد دامپزشکان ایرانی که حقیقتا کار دامپزشکی میکنند به تعداد انگشتان دست هم نخواهد رسید و در مورد کشورهای مهاجرپذیر مثل کانادا و استرالیا قبولی در آزمونهای دامپزشکی بسیار سختتر از مثلا کنکور مجدد و قبولی در رشتههای گروه پزشکی است.
فکر کنم با این توضیحات صحبت در مورد عنوان «دکتر» و مقایسه آن با پزشکان تقریباً بیمورد است.
در نهایت شاید از شنیدن سخنان نهچندان امیدوارانه در مورد رشتههای مختلف از افراد مختلف به ستوه آمده باشید. طبیعی است. میدانید چرا هنوز شرکتهای هرمی میتوانند پول مردم را بخورند؟ چرا صفحات انگیزشی پرطرفدارند؟ چرا آدمهای «معمار زندگی خودت باش»، «برای موفقیت تنها نیاز به خودباوری دارید»، «چهار اثر فلورانس» و «چه کسی پنیرم را خورد» روز به روز بیشتر میفروشند؟ چون به قول دانشمندان نوروساینس 70 درصد ذهن روزانه ما در حالت عادی منفی است؛ حال اینکه محیط اطرافمان هم منفیتر باشد، اکثر مردم ذهنشان توان تقابل مداوم با دغدغههای تلخ را ندارد، ولو آنکه با هزار ادله ثابت شود «واقعیت» است و این «واقعیت تلخ» موجود در شرایط فعلی است؛ تقریباً در مورد همه رشتهها. هرچند که از دل واقعیت تلخ نیز میتوان بهترین تصمیم ممکن را بیرون آورد. اگر اهل ورزش باشید، قطعاً میدانید که در هر لحظه باید با داشتههایتان بازی کنید، حتی اگر ده هیچ عقب باشید.
تا اینده هزارن نفر نجات بدم