کد خبر: ۲۳۹۴۶
تعداد نظرات: ۲ نظر

printlogo

«مهدی عسکری» در روزنامه خراسان نوشت:

گاو عظیم الجثه میان محوطه پر از خون سقوط می کند. هنوز از جایش بلند نشده که یکی از کارگرها با میله آبی رنگ شوکر روی بدنش فشار می آورد و ناله گوش خراشش بلند می شود و چهار دست و پایش بی اراده خشک می شود. هنوز در شوک آنچه اتفاق افتاده مانده که زنجیری ضخیم را به پایش می بندند و با فشار یک دکمه، جثه سنگینش به بالا کشیده می شود و سلاخ با چند حرکت سریع چاقو، گلویش را می شکافد و خون با فشار زیادی از زیر گلویش به بیرون فواره می زند...

در دل شب صدای زوزه باد از لابه لای درز پنجره های بی چفت و بست ماشین قراضه ای که به سمت کشتارگاه پیش می رود، بدجور توی ماشین می زند. در مسیر تاریکی که فاصله تیرهای چراغ برق دو طرف جاده را بیشتر و روشنایی راه را کمتر کرده، صدای بخاری کم زور ماشین هم نمی تواند دست های سرما زده ام را از هم جدا کند. چُرت های کوتاهم که طولانی ترینشان کمتر از یک دقیقه است با عبور از هر پیچ جاده پاره می شود و پلک هایم به زور برای دیدن ادامه راه باز می شود. ساعت دیجیتال ماشین، 2 و 50 دقیقه نیمه شب را نشان می دهد. بیشتر مسیر را طی کرده ایم اما هنوز چند پیچ دیگر تا کشتارگاه «...» باقی مانده است.

استقبال با حضور 24 سگ ولگرد...

سه چهار دقیقه دیگر هم به همین منوال می گذرد. حالا به ورودی کشتارگاه رسیده ایم. راننده راهنما می زند و می پیچد به سمت در بزرگ ورودی کشتارگاه و توقف می کند. نگهبان پنجره شیشه ای اتاق نگهبانی را باز می کند و می گوید: یک مقدار زود نیامدی؟ و راننده می گوید: امروز بار بیشتری دارم ... و هر دو برای هم دست تکان می دهند و وارد می شویم. فضای مشجر ورودی کشتارگاه با درختان انبوهش، دالانی سبز مقابل رویمان ایجاد کرده و درست مثل پارک های جنگلی حتی در دل شب هم زیبا به نظر می رسد. 500 متری که طی می کنیم، قبل از ورود به محوطه اصلی کشتارگاه با تصویری مواجه می شویم که تا به حال کمتر به چشم دیده ام؛ یک، دو، سه، چهار، ... 24 سگ ولگرد را می بینم که با بوی خون و به طمع گوشت درحال پرسه زدن داخل محوطه و پشت سالن های نگهداری گوسفندها هستند.

وارد محوطه اصلی می شویم که کشتارگاه گاو و گوسفند و سردخانه ها به همراه ساختمان اداری و بانک در آنجا قرار دارد. ماشین را گوشه ای از محوطه پارک می کند و به اتفاق از محوطه اصلی خارج می شویم و به سمت محل نگهداری گوسفندان می رویم که قرار است با آغاز ساعت کشتار، به تیغ سلاخان سپرده شوند و گوشت شهر را تأمین کنند. از روی سکوی محوطه اصلی که محل توقف کانتینرهای حمل گوشت است عبور می کنیم.

فرار از چنگال سگ های گرسنه!

تعدادی از سگ ها هنوز در محوطه پرسه می زنند. راننده می گوید: آرام تر بیا تا به قسمت کشتارگاه گاوها برویم. از محل صف ورودی گاو و گوسفندها عبور می کنیم. سه، چهار سگ ولگرد متوجه حضورمان می شوند و دنبالمان می کنند. از شدت ترس با تمام وجود فقط می دوم. از مقابل یک گاو که در انتهای سالن روی زمین نشسته عبور می کنیم. با همان سرعت فرار وارد ابتدای مسیر کشتار گاوها می شویم و از پله های فلزی و باریک ورودی سالن کشتار بالا می رویم و روی سطحی فلزی که گاوها از رویش عبور می کنند تا به محل کشتار برسند می ایستیم. همه جا تاریک است. سگ هایی که تعقیب مان کرده اند حالا درست زیرپایمان ایستاده اند. یکی دو دقیقه به همین ترتیب گذشته، دو تا از سگ ها از زیر پای ما بر می گردند و دور می شوند.

اوضاع که آرام تر می شود، با احتیاطی آمیخته به ترس از پله ها پایین می آییم و در تاریکی کاملی که پیش رو داریم، به آرامی و با لمس نرده های فلزی از محل ورود گاو ها خارج می شویم. اما نگرانی از حضور نگهبان و پرسش از علت حضور یک ناشناس، آن هم در ساعت 3 و 40 دقیقه صبح کمی دلشوره برایم ایجاد کرده است. به پشت محوطه اصلی می روم و یک پوتین و روپوش سفید می پوشم تا در صورت لزوم، حضورم توجیه بیشتری پیدا کند. داخل سالن نگهداری گوسفندها تعداد زیادی دام قرار دارد و ماشین های حمل گاو قرار است با روشنایی روز به کشتارگاه وارد شوند. سرمای نیمه شب استخوان سوز شده است، به سمت محوطه اصلی می روم و برای استراحتی کوتاه داخل ماشین می شوم.

الزاماتی که در بارانداز رعایت نمی شود

کمی بیشتر از 45 دقیقه از چرت زدنم گذشته، با کلید به شیشه می زند و می گوید: بلند شو، نماز شده... وضو می گیرم و مثل خیلی از سلاخ های دیگر، بالای سکوهای منتهی به سالن کشتار، نماز صبح را می خوانم.

ساعت 5 و 20 دقیقه است.کمترنشانی ازسگ ها و گربه های ولگرد دیده می شود. کم کم سر و کله کامیون های سردخانه دار حمل گوشت پیدا می شود و راننده ها پس از دور زدن در محوطه، پشت به بارانداز پارک کرده و در کانتینرها را باز می کنند. چنگک های بزرگ حمل گوشت از روی ریلی که از سقف خروجی سردخانه کشتارگاه شروع شده و تا بارانداز ادامه دارد، لاشه های بزرگ گاو و گوسفند را به چنگ گرفته است. چند کارگر لاشه های گوسفند را از سردخانه بیرون آورده و به چنگک آویزان می کنند و چند کارگر هم لاشه ها را جلو می کشند. کمی آن طرف تر چند کارگر دیگر هم لاشه های گاو را هل می دهند. گاهی هم به دلیل انباشت لاشه های بزرگ گاو، به وسیله بازوهای قدرتمند یک لیفتراک غلتک انتقال لاشه گاوها به جلو کشیده می شود.

چند کارگر هم که به طور عمده کارگر قصابی های سطح شهر هستند، لاشه گوسفندها و گاوها را بدون دستکش و پوتین و ماسک داخل کانتینر می گذارند.

کارگران ماسک ندارند

برخلاف تذکرات هشدار آمیزی که روی دیوار بارانداز نوشته شده، هیچ کدام از کارگرهای کشتارگاه ماسک به چهره ندارند اما همه پوتین به پادارند. بعضی ها هم دستکش ندارند. البته چند نفر از مالکان گوشت های گاو و گوسفند هم با دست گوشت ها را از چنگک ها جدا کرده و داخل کانتینرها می گذارند. نگاهی به ریل انتقال چنگک ها می اندازم. بخش از آهن متصل شده به سقف بارانداز زنگ زده است و مقداری تار عنکبوت روی بخشی از آهن ها به خوبی دیده می شود.

یکی دیگر از موارد هشداری که بر روی دیوار بارانداز نوشته شده، حمل گوشت تازه توسط ماشین هایی است که باید دارای مجوز دامپزشکی با تاریخ روز باشد اما مجوز هیچ کدام از خودروهایی که در محوطه حضور دارند دارای تاریخ روز نیست. دو وانت حمل گوشت هم فقط کانتینر دارد و از موتور سردخانه در ماشین هم خبری نیست. یکی دیگر از موارد هشداری که روی دیوار بارانداز نوشته شده، ممهور به مهر دامپزشکی بودن همه گوشت ها است و این موردی است که در مورد تمام گوشت ها رعایت می شود.

روشن بودن سردخانه در هنگام حمل گوشت نیز یکی دیگر از نکات است اما با توجه به سردی هوا، روشن نبودن سردخانه کانتینرها تا حدودی توجیه پذیر است.

مگس های مرده روی ترازوی استیل !

همین طور که روی بارانداز قدم می زنم در مقابل هر ستون توقف می کنم تا محفظه استیل هر کدام از ترازوهای بزرگ را که جلوی بارانداز قرار دارد به چشم ببینم اما روی محفظه استیل تمام ترازوها تعدادی مگس مرده وجود دارد!
پر کردن بیش از حد کانتینرها هم یکی دیگر از تذکرهای مکتوبی است که روی دیوار بارانداز نوشته شده اما برخی راننده ها و کارگرها تا می توانند گوشت داخل کانتینرها انبار می کنند.

از شوکر برقی تا سربریدن بدون آب

پشت سالن کشتارگاه، گاوها یکی یکی با نیسان های آبی و کامیونت ها از راه می رسند و با صف بلند و بالایی در انتظار ورود به سالن کشتار هستند. در انتهای بارانداز، درست از جایی که لاشه های سرد شده گوسفندها و گاوها به بارانداز منتقل می شود، وارد می شوم تا سری به کشتارگاه گاوها بزنم. برای محکم کاری، ماسک هم به صورتم زده ام. لاشه ها یکی یکی بیرون می آید و به بارانداز منتقل می شود. با احتیاط وارد سالن کشتار گاو می شوم. جمعیت زیادی از سلاخ ها مشغول کار هستند. بی درنگ به سراغ محل آغاز سلاخی می روم تا از اولین مرحله کشتار گاوها شاهد ماجرا باشم.

شوک به گاو ها قبل از کشتار

گاوها از راهروی فلزی باریکی وارد می شوند و در انتهای مسیر از ارتفاع یک متری به داخل محوطه کشتار می افتند. گاو عظیم الجثه که میان محوطه پر از خون سقوط می کند هنوز از جایش بلند نشده که یکی از کارگرها با میله آبی رنگ شوکر روی بدنش فشار می آورد و ناله گوش خراشش بلند می شود و چهار دست و پایش بی اراده سیخ می شود. هنوز در شوک آنچه اتفاق افتاده مانده که زنجیری ضخیم را به پایش می بندند و با فشار یک دکمه، جثه سنگینش به بالا کشیده می شود و سلاخ با چند حرکت سریع چاقو، گلویش را می شکافد و خون با فشار زیادی از زیر گلویش به بیرون فواره می زند. قصاب بلافاصله و برای جلوگیری از انتقال بیماری های مشترک دام و انسان، چاقوی بزرگش را زیر شیر آب می شوید و به سراغ گاو بعدی می رود.

لاشه هر گاو روی ریلی که از سقف متصل است به حرکت در می آید و تعدادی سلاخ بخشی از پوست بدن گاو را با چاقو می شکافند. کمی جلوتر سرگاو به همراه بخشی از امعاء و احشایش از بدن جدا می شود. با شیبی ملایم جوی خون در وسط سالن کشتار در جریان است و با فشار آب بخش هایی از سالن به طور مداوم در حال شستشو است. کمی جلوتر، چند کارگر، بخش های شکافته شده پوست بدن گاو را به قرقره بزرگی به ارتفاع بیش از سه متر متصل می کنند و تمام پوست بدن گاو از تنش جدا می شود و به داخل محفظه بزرگی می افتد. در آخرین مرحله نیز لاشه گاو با فشار شدید آب شستشو و به پیش سرد یا همان سردخانه منتقل می شود تا در مدت 24 ساعت نگهداری منجمد شده و از بروز بیماری های دامی جلوگیری شود. کمی آن طرف تر و در سالن کشتار گوسفند، دام ها یک به یک وارد می شوند اما از آب دادن قبل از قربانی شدن خبری نیست.

گوسفندها یکی یکی پس از سربریده شدن روی تسمه نقاله قرار گرفته و پس از آنکه تعدادی سلاخ پوست و امعاء و احشای آنها را از تن جدا کردند، به سردخانه منتقل می شوند. از سالن های کشتار بیرون می آیم. آنچه که برای سلاخ ها و کارگران کشتارگاه عادی به نظر می رسد برای من خیلی سنگین و گیج کننده است.

طرح ضربتی برای جمع آوری سگ های ولگرد

دکتر «بهروز خسروی نیا» مدیر شبکه دامپزشکی مشهد در مورد جمعیت فراوان سگ های ولگرد در محوطه کشتارگاه «...» می گوید: سال گذشته با سازمان بازیافت شهرداری مشهد قراردادی برای معدوم کردن سگ های ولگرد در این کشتارگاه منعقد کردیم و هم اکنون این قرارداد در مرحله نهایی شدن است.

وی می افزاید: قبلا سگ های ولگرد با شلیک گلوله معدوم می شدند اما در حال حاضر بیشتر بر روی عقیم سازی سگ ها کار می کنیم، با این حال با توجه به صحبت های شما، هفته آینده و در طرحی ضربتی به این مسئله رسیدگی خواهیم کرد.

وی در خصوص وارد کردن شوک به گاوها در هنگام قربانی کردن نیز می گوید: این کار به عنوان اقدامی رایج در تمام کشتارگاه های کشور انجام می شود، ضمن اینکه در خارج از کشور نیز اقدامی مرسوم است. از ابهام در مورد عمل مستحبی آب دادن به گوسفندان در هنگام قربانی کردن که سئوال می کنیم، خسروی نیا اینگونه پاسخ می دهد: وقتی کار به صورت صنعتی دنبال می شود، نیازی به این کار نیست و این اقدام به نوعی اتلاف وقت است، ضمن اینکه در تمام کشتارگاه ها یک روحانی به عنوان ناظر ذبح شرعی حضور داشته و بر طبق اصولی 5 گانه بر این امر نظارت می کند.

وی در خصوص شائبه نگهداری لاشه دام ها در زمانی کمتر از 24 ساعت در سردخانه ها نیز اظهار می دارد: در اینجا مسئله مهم این است که PH لاشه به زیر 5.5 برسد که در تمام موارد این مهم رعایت می شود.

برای شوک تذکر می دهیم

همین سئوالات را که از دکتر ... مدیر کشتارگاه می پرسیم، وی در خصوص وجود خونابه در جلوی در سردخانه های کشتارگاه می گوید: از برخی لاشه ها پس از شستشو و زمانی که به سردخانه منتقل می شوند، خونابه جاری می شود و انباشت مقداری خونابه در جلوی سردخانه امری غیر طبیعی نیست.

وی اضافه می کند: در کشتارگاه 13 تکنسین دامپزشکی حضور داشته و بر نحوه اجرای بهداشت در کشتارگاه نظارت کامل دارند.

وی می گوید: از مدتی قبل برای جمع آوری سگ های ولگرد اختلاف نظرهایی میان شهرداری و دهیاری وجود داشت و در نهایت کار به دهیاری واگذار شد و آنها نیز مدتی سگ ها را نگهداری ولی با این عنوان که سر و صدای سگ ها باعث اذیت مردم می شود، اقدام به رهاسازی سگ ها کردند، با این حال تمام راه های ورود سگ های ولگرد را بسته ایم اما طبیعی است که به خاطر بوی خون و گوشت شاهد حضور این حیوانات باشیم.

وی ادامه می دهد: سیستم کشتارگاه نیز طبقاتی نیست و بر پایه سیستم شرقی در کشور مجارستان بنا شده است اما در مورد سیستم وارد کردن شوک به حیوانات، این امر فقط باید برای گاوهای قوی جثه که ممکن است به سلاخ ها آسیب برسانند پیاده شود، بنابراین به عنوان خطایی انسانی آن را می پذیرم و به کارگران در این خصوص تذکر جدی خواهیم داد زیرا وارد کردن شوک باعث بروز مشکلاتی در کیفیت گوشت گاو خواهد شد.

وی در پاسخ به دیگر سوالات موجود نیز اظهار می کند: مسئول بهداشت کشتارگاه، دامپزشکی است، بنابراین اگر مشکلی در این خصوص وجود دارد شبکه دامپزشکی باید پاسخگو باشد.

 

 

برچسب ها: کشتارگاه،
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
-
|
۱۹:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۸/۱۹
0
0
از روزی که برای واحد درسی بهداشت و بازرسی گوشت پایم به کشتارگاه رسید، صحنه های فجیعی که در آنجا دیدم، باعث شد دیگر لب به گوشت هیچ موجود زنده ای نزدم و الان بیش از 7 سال از اون موقع می گذرد. از دوستان دامپزشکم میخواهم کمی در مورد گیاهخواری (با یا بدون لبنیات) تحقیق کنند تا اجازه ندهیم بصورت دژخیمانه حیوانی را بکشیم و از خوردن کباب آن لذت ببریم!. دوستان لذت خوردن تنها چند ثانیه است اما با تصمیم آگاهانه در این باره متوجه خواهیم شد ما انسان ها ذاتا گیاهخواریم و گوشتی که میخوریم جزء غذایی است که تغییر ذائقه ما را چنین موجود گوشتخوار وحشتناک کرده است.
فرهاد
|
-
|
۲۲:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۸/۱۹
0
0
بنظر من اگر این دوست ما شاعر می شدند بهتر بود تا یک دامپزشک ! اینهمه احساسات لطیف در جامعه دامپزشکی کمی عجیب است بخصوص در محیطی چون کشتارگاه !!
نظر شما
ادامه