دامپزشکان چه کسانی هستند؟ چه می خواستند؟ و چه می بینند؟
دکتر سید حسین مؤدّب
برای هرکسی که به نوعی با امر پرورش و نگهداری و تماس مستقیم با حیوانات سر و کار دارد، ارتباط با دامپزشک و مهندس دامپروری امری اجتناب ناپذیراست. هدف ما از نوشتن این مقاله این است که به این اشخاص بفهمانیم که هر دامپزشک یا مهندس کشاورزی چه مسیری را با تحمل چه مشقاتی پشت سر گذاشته، در این راه چه سختی هایی را تحمل کرده، به چه دستاوردهایی رسیده، بعد از آن، از عهده انجام چه کارهایی توانسته بربیاید، فقدانش یا دل سرد کردنش چه تبعاتی خواهد داشت و در جامعه حال حاضر ما چه باز خوردی می بیند و به چه دستاوردی می رسد؟
شناخت حیوان کار بزرگی است و رسیدن به درجات والای آن جز از راه مطالعه نظری و عملی توان فرسا فراهم نیست. مطالعه و شناخت و علم دو جزء دارد: بخشی از آن نظری است، و قسمتی از آن جز در عمل به دست نمی آید. به طوری که در مقدمه اصلی ترین منبع دامپزشکی آمده است: آنکه بدون مطالعه کتاب ها، سعی در درمان حیوانی بیمار دارد، همچون ناخدای کشتی ای است که بی آنکه نقشه ای داشته باشد، در اقیانوسی وسیع سر در گم مانده، اما کسی که بی آنکه از نزدیک با حیوانی بیمار مواجه شده باشد، سعی دارد که از طریق خواندن کتاب های دامپزشکی به حقیقت بیماری ها پی ببرد، همچون ناخدایی است که به عمرش دریایی ندیده!
دامپزشکی عالم بزرگی است، مرز بین علم و هنر است. مهتری پیر و فرتوت را در نظر آورید که عمری را در جوار حیوان گذرانده و آشنا به هر حال و صدا و حرکت حیوان است. همزمان دانشمندی آزموده و پر تجربه را که شانه هایش از بار کتاب هایی که خوانده و نوشته خم شده را مجسم کنید: دامپزشکی ما حصل جمع این دو است. دانشمندی که مولکول و سلول و اندامک و واسطه شیمیایی می داند و از طریقه لگد زدن اسب و شیوه ابراز محبت گربه و قیافه گاو رمیده باخبر است!
بعد از انقلاب، سیاست وزارت علوم و دانشگاه آزاد چنین شد که در هر شهر و با هر امکاناتی دانشکده دامپزشکی و کشاورزی تاسیس بشود. پیداست که با این نگرش، نه به کیفیت آموزش دانشجویان توجهی می شد و نه راهکاری در جهت ایجاد شغل برای دانش آموختگان این رشته ها در نظر گرفته شده بود. نتیجه روشن بود: سردرگمی کثیری از جوانانی که به خیال خود حرفه ای آموخته بودند و بازار کار و مملکت توان بهره گیری از آنان را نداشت.
از آن طرف، در برابر زحمت نگهداری و پرورش اسب و گاو گوسفند عایدی چندانی نصیب صاحب سرمایه نمی شد. یعنی وضع طوری بود و سطح توقعات به نحوی بود که عملاً پرورش دام، سودی را که مدّ نظر پرورش دهنده بود، تامین نمی کرد. صرفه جویی در کمیت و کیفیت غذا و آب و شرایط نگهداری حیوان، محدودیت هایی داشت که فراتر رفتن از آن ها به بهای سنگین تری تمام می شد. این وسط قربانی، کارشناسان و صاحب نظران دامپزشکی بودند که دستمزد تعریف شده شان هماهنگ با زحمتی که کشیده بودند و وقت و انرژی ای که صرف کار می کردند، نبود.
رفقا! بگذارید بی هیچ پرده پوشی ای، هر آنچه که بر سر امثال ما آمد را بیان کنیم!
دیگر دوره ای رسیده بود که در آن، عاقبت، دانشجوی دامپزشکی از صرف زحمت و انرژی و ابراز حمیّت و غیرت برای رشته دامپزشکی، پشیمان می شد و بیکار و هرزه دست از ملامت و تمسخر چنین اهل سعی و تلاشی بر نمی داشت. تلخ ترین قسمت مصیبت این بود که تعداد کثیری از دامپزشکان و مهندسین کشاورزی با دیدن عاقبت درس خواندن و زحمت کشیدن، دست از تلاش بیهوده و سعی و اصرار عبث برداشتند. سرنوشت این افراد یا پرداختن به شغل و پیشه دیگری بود، یا راضی بودن به درآمد اندکی که از کاری حاصل می شد که به خاطر آگاهی پیشاپیش از آینده خرابش، در راه آموختن رموزش، زحمت و مرارت خاصی متحمل نشده بودند. اما بازنده های اصلی این بازی حقیر، آن معدود عاشقان دامپزشکی ای بودند که به خاطر ناآگاهی، یا به دلیل عشق مهار نشدنی نسبت به حیوانات و سرنوشتشان، به رغم آنچه که قرار بود بشود، و به پشتوانه باور های شخصی یا دینی یا میهنی یا سرمایه های معنوی و انضباط ذاتی و انگیزه های فردی، در راه فراگیری و پرداختن به علم اصیل دامپزشکی از وجود خود مایه گذاشتند و همچون یک دانشمند زندگی کردند. اما تو نگو قرار است بعدترها همین بهترین فرزندان ایران، همین دکترها، همین مهندس ها در قبال انجام سخت ترین کارها، با کمترین امکانات، در دورترین مسافت ها، بی هیچ یار و یاوری، فقط و فقط به اتکاء کتاب هایی که سال هارا در شب تا به صبح خواندنشان طی کرده بودند، برای دریافت اندک دستمزد تعریف شده ای، بازیچه دست چند نوکیسه ی تازه به دوران رسیده شوند.
بنده به عنوان یک دامپزشک و یک مدرس دانشگاه نسبت به ادامه چنین وضعی به شدت احساس خطر می کنم. وقتی که می بینم چگونه یک نوجوان هجده ساله هنوز درس های ترم اول خود را تمام نکرده، از آینده رشته اش نا امید شده است، زمانی که مشاهده می کنم به خاطر بی اعتباری رشته و گردش مالی حقیرش، چگونه افراد باهوش و خلاق به رغم علاقه اولیه شان، از ادامه فعالیت در این پیشه مأیوس و سرخورده می شوند، در دوره ای که دانشکده های دامپزشکی هر سال بیشتر از سال های قبل از اساتید ماهر و پزشکان حاذق بی بهره تر می گردند، که علی رغم پیشرفت این رشته در ممالک مترقی و آباد، استانداردهای این فن در میهن عزیزمان در حد بیست سال و سی سال قبلش مانده، که نه دستگاه و تکنولوژی جدیدی وارد کار می شود، نه بازار و دولت پافشاری ای در لزوم بهبود خدمات دامپزشکی می نماید، بله هر زمان که خود را در مواجهه با چنین مرداب راکدی می بینم، تمام عمر خود و امثال خود را همچون پروژه ای شکست خورده می یابم.