کد خبر: ۷۵۴۸۰
تعداد نظرات: ۲۲ نظر
نگاه شما:
همکاری داشتیم که از متقاضیان پروانه کار گواهی پایان طرح نیروی انسانی می‌خواست. فارغ یا غافل از اینکه سال‌هاست اصلا گذراندن دوره طرح تیروی انسانی اجباری نیست و دولت هم از خدا می‌خواد که هیچ نیروی طرحی نیاد!

حرف تو حرف

دکتر مرتضی توکلنیا

کارشناس اداره تشخیص و درمان اداره کل دامپزشکی گیلان

 گفت تئاتر فوقالعاده سوزنبانان را دیدی؟ دو کارمند یک ایستگاه قطار در محلی دودرست که علیرغم اینکه سالها بود هیچ قطاری از آنجا رد نمیشد، کماکان در گرما و سرما مشغول به کار سوزنبانی و تنظیم ریلهای قطار و گزارشنویسی روزانهشان بودند. هیچ موقع هم موضوع رد نشدن قطار را به مقامات بالا اعلام نمیکردند چون به نظرشان تعطیلی ایستگاه مساوی بود با بیکار شدن آنها. تا اینکه یک نفر کارآموز آمد و وقتی متوجه این قضیه شد و خواست از این موضوع سوء استفاده نماید، آن دو نفر کارش را ساختند و از فردا دوباره به کار همیشگیشان ادامه دادند. اگرچه در مثل مناقشه نیست اما واقعا چقدر در دور و برمان شبیه این جریان را دیدهای؟ روزمرگی بدون خستگی، ترس از تغییر و ادامه کار به هر طریق، دور باطل و آسودگی خاطر و...

گفتم راستیا! یکی از مدیرکلهای قبلی ما همیشه به ما میگفت اگر امروز کاری را انجام میدهید که دیروز انجام میدادید، همان نتیجه‌ای را خواهید گرفت که دیروز گرقتید. به عبارت دیگر از مقدمات یکسان نتایج متفاوت حاصل نمیشود و لذا در این شرایط نباید انتظار واقعه خاصی بود.

گفت حالا یه چیر بامزه بگم. یه همکاری داشتیم که از متقاضیان پروانه کار گواهی پایان طرح نیروی انسانی میخواست. فارغ یا غافل از اینکه سالهاست اصلا گذراندن دوره طرح تیروی انسانی اجباری نیست و دولت هم از خدا میخواد که هیچ نیروی طرحی نیاد! البته هیچ خردهای هم به این همکار ما وارد نبود چون دستوری مبنی بر ملغی کردن این بند از مرکز نیامده بود. یا مثلاً عدم تدوین دستورالعملی برای تاسیس و فعالیت پانسیون حیوانات خانگی علیرغم اینکه میدانیم به وفور وجود دارند. به هر حال هر چیزی که قانونی نباشد اما نیاز جامعه باشد، کم کم به صورت زیرزمینی گسترش پیدا میکند، سپس علنی میشود و دست آخر هم مدعی! چرا عاقل کند کاری، که باز آرد پشیمانی ... که قمریها هم شوند لاری ... که فرغونها هم شوند باری ... شکایتها هم شوند جاری ... یکی با رانتها ظاهر ... منم از بیکسی شاعر!

خندیدم و گفتم البته فکر نکنی این مشکل فقط مربوط به بخش دولتی میشه. اگر در بخش دولتی محافظهکاری و روزمرگی میبینیم، در بخش خصوصی چون تغییرات تنها در جهت منافع معنی پیدا میکند، پیچیدگیهای بیشتری وجود داره. یک جا ممکنه قوانین و دستورالعملهای قدیمی را مطرح کنند و جایی دیگر با متهم کردن بخش دولتی به بوروکراسی خشک، قوانین را زیر پا بگذارند. ضمن اینکه از نظر بعضی از این دوستان نظارت دولتی هم خیلی خوبه، البته با هماهنگی، گاهگاهی و بیشتر هم برای همسایه!

خندید و گفت جالبه که چندین سال پیش یکی از شرکتهای واردکننده گوشت برای اینکه رقبای دیگر را زمین بزند قیمت بیشتری برای خرید گوشت به کشتارگاههای خارجی پیشنهاد داده بود و آنها هم از خدا خواسته با همین شرکت قرارداد بسته بودند.

گفتم به نظرم اساساً دو گروه با هر گونه تغییر مخالفند: محافظهکارها و منفعتطلبها.

گفت بله، البته دوستی دارم که میگه برخی هویتطلبها و اصالتگراهای هم گاهاً با تغییرات مخالفت میکنند و مثالی از کشورهای حوزه خلیج فارس میزد که چون در یکی دو نسل قبلی و قبلترشون هم خبری نبوده، به راحتی با تغییرات همراهی کردند و نتایج مثبتش را دیدند، اما ما که به هر حال همه به یک پادشاهی، خانقاهی، عالمی، شاعری یا سلحشوری وصلیم و برای خودمان اعتبار و منزلتی قائلیم، سخت هم از این قالب بیرون میآییم!

گفتم والله چی بگم. حالا نمیشه در عین حال که اصالت و هویت ما خدشهدار نشه، تغییرات مثبتی را شاهد باشیم؟

گفت چرا؟ اما حداقل باید در سطح رهبران و مدیران رده بالا DMA یا دمای بالایی وجود داشته باشند. یعنی دارای دانش بالا، متکی به نفس و ظرفیت بالایی از انتقادپذیری را از خود نشان دهند. البته مدیران رده پایین هم بایستی در عین حال عمههای خوبی باشند، یعنی عملگرا، متکی به نفس و انتقادگر باشتد.

گفتم این که میشه «عما»، چرا عمهها؟

گفت یعنی هم از پایین انتقادات را بشنوند و هم به بالا انتقاد کنند. دقیقاً مثل عمههای خوب که ضمن اینکه سفره دل زن برادر پیش آنها باز میشود، از برادر خود نیز انتقاد میکند.

گفتم آها فهمیدم، از اون لحاظ!

گفت بله، از اون لحاظ و ضمن اینکه حقیقتمدار و از مجیزگویی هم برحذر باشند که این آفت بزرگی است.

گفتم عاشقان سینهچاک به درد هیچ سیستمی نمیخورند چون خیلی چیزها را نمیبینند و از آن رو که میخواهند بقیه هم مثل خودشان باشند، باعث  گرفتاری و تباهی میشوند. تحلیلگر معاصری نقل می کرد «دوران رضا شاه کسی جرات نداشت دروغ بگوید. در دوران محمدرضا شاه کسی جرات نداشت راست بگوید». به نظرم حالا حداقل در این باب در همان دوران پهلوی دوم سیر میکنیم. راستگویی در این دوره و زمانه گرفتاریهایی دارد که خیلیها خودشان را درگیر آن نمیکنند.

گفت قطعاً و البته تنها زمانی هم میتوان به پیشرفت و آبادانی کشور فکر کرد که افراد جامعه بتوانند در آرامش و بدون دغدغه نظرات خودشان را بگویند و با آسودگی خاطر به کار تخصصیشان بپردازند.

گفتم یادت هست پانزده بیست سال پیش هر محفل و سخنرانی دامپزشکی که برگزار میشد این متن زیبا از وصیتنامه لویی پاستور خوانده میشد: «در هر حرفهای که هستتید، نه اجازه دهید که به بدبینیهای بیحاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسفبار که برای هر ملتی پیش میآید شما را به یاس و ناامیدی بکشاند. در آرامش حاکم بر آزمایشگاهها و کتابخانههایتان زندگی کنید. نخست از خود بپرسید برای یادگیری و خودآموزی چه کردهام. سپس همچنان که پیش میروید، بپرسید من برای کشورم چه کردهام و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادیبخش و هیجانانگیز بپرسید که شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشتهاید. اما هر پاداشی که زندگی به تلاشهایمان بدهد یا ندهد، هنگامی که به پایان تلاشهایمان نزدیک میشویم، هر کداممان باید حق آن را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم: من آنچه در توان داشتهام انجام دادهام.»

خندید و گفت آره، اما حالا دیگه کمتر از این متن استفاده میشه، چون ممکنه یکی اون وسط بلند شه این دوبیتی فکاهی را برات بخونه:

سعدیا شیراز داری نان مفت

نان چو داری میتوانی شعر گفت

گر بیایی یزد و شعربافی کنی

اردک از گوشات بیفتد جفت جفت

خندیدم و گفتم خب، من سیهدل هم برایش از همان سعدی میخوانم:

آهنی را که موریانه بخورد

نتوان برد از او به صیقل رنگ

با سیهدل چه سود گفتن وعظ

نرود میخ آهنین در سنگ

15/5/1402


خبرهای مرتبط
انتشار یافته: ۲۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
جوان
|
Germany
|
۲۳:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۰
3
10
قلم زیبا، نقد عالی.تشکر از دوست و همکار گرامیمان دکتر توکل نیای عزیز و دوست داشتنی
دوستی قدیمی میگفت سالهای دور در شهرستان صبح ها کمی دیر سرکار میرفتیم تا اینکه یک نیروی کارآموز به ما اضافه شد و یک هفته نگذشت که این همکار جدید به اداره کل گزارش داد که همکاران شبکه دیر سرکار می آیند
پاسخ ها
گنگستر کوچه .......
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
در این مورد بخصوص احتمالا خود اداره کل کار کارآموز بیچاره رو ساخته، شک نکنین...
متن فوق العاده زیبایی بود و برخلاف دفعات قبلی که نثری ساده و روان و نسبتا عامیانه داشت، بسیار سنگین بود.
البته بنظرم آقای دکتر هردفه سبک جدیدی رو تو نثر ارائه میدن و آدم رو شگفت زده میکنن
واحد
| United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland |
۱۴:۵۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
دکتر جان اون کارآموز به پاداش اعمالش رسید؟؟
گنگستر
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۰۱ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
حکیم جان اسم کوچمون سانسور شد ؟؟؟!!!!
اما چرا؟
جوان
| Germany |
۰۵:۵۹ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
آقای گنگستر شهر، اتفاقا ایشون ترفیع گرفت و اومد مرکز استان. در مورد دکتر توکلل نیا ما نوک کوه یخ رو میبینیم
حاکم کوت
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۴۸ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
اون کاراموز نگون بخت عاقبت بخیر شد و در ماموریت به کشور استرالیا اقدامات لازم جهت مهاجرت رو انجام داد و چند ماه بعد فلنگ و بست
گنگستر کوچه ..
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۲۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
ممنونم از ترفیعی که برای من لحاظ کردین آقای دکتر چون من فقط گنگستر کوچه خودمونم هنوز در حد گنگستر شهر نشدم..
اما از کی تا حالا کارآموزها ترفیع میگیرن؟
...............
گنگستر کوچه ....
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۰۱ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
وااآای منم دلم خواست
عجب استان خوبی کارآموزها رو می‌فرستن ماموریت خارج کشور ؟؟!!!
انگار گیلان تو همه اداراتش خیلی خوش میگذره..
حکیم عزیز با من مشکلی داری؟ چرا الکی سانسور میکنی؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۳
گنگستر کوچه خودتون هوای گیلان کردی داداش بیا در خدمتیم ..............
گنگستر کوچه ..
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۳
الان معلوم شد با اون کارآموز بیچاره چه کردین که طفلک پناهنده شد...
نه ممنون هواتون و شفاتون و پناتون مال خودتون
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۳
کارمندی رو می شناسم که بتازگی بخاطر رفتن به مرکز استان رئیس اداره خودش رو که محبت فوق العاده ایی بهش کرده بود و از طرفی انسان با تجربه ایی هم بود فروخت و به مقصود خودش هم رسید
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۵۸ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۴
فک کنم دکتر توکل نیا کاریزما داره همچین حرف تو حرف شد که
حرف تو حرف دکتر توکل نیا به جاهای باریک کشیده شد
دکتر توکل نیا عزیز فک کنم سوژه داستان بعدیتون مشخص شد
ما منتظر شفاف سازی شما هستیم
ایجاب
|
Sweden
|
۰۰:۵۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
1
5
یکی از سوالات مضحکی که از ما میشود اینه که مگه شما طرح ندارید؟ اساسا دولت چون خودش میداند برای آموزش باصطلاح رایگان ما چندان همتی بخرج نداده عطا طرح مارا به لقایش میبخشد
بشري
|
Germany
|
۰۷:۵۵ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
2
6
عالی چون همیشه
اسد پور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۶ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
1
6
بسیار عالی و نوشتاری زیبا و خواندنی
از دکتر مرتضی عزیز
رحیم توکل نیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۱
1
3
عالی و متفاوت با گذشته ، اما همچنان شیرین و روان.
دکتر عزیزی - تهران
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۰۱:۲۶ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
3
0
چه بسا بسیارند عزیزانی که خود را مرکز این جهان می بینند
مسافرتی بس بسیار کوتاهی در پیش داریم همگی دکتر عزیز
عمر گران در این پوچی خود چه نیاز به این همه گلوگاه گیری
آمده ایم که برویم، چه بهتر که با خاطری خوش برویم
مسعودنو
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۲
1
3
تعمق وتکثر میطلبد،با یک بار خواندن نمی شود
بسیار عالی،سپاس دکتر
طباطبایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۵:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۴
1
2
سلام به دکتر توکل نیای عزیز ، مثل همیشه نه، بهتر از همیشه ؛ کم کم دارد عمومی تر و ریشه ای تر میشود .برایتان آرزوی توفیقات بیشتر دارم .مشتاق دیدار .
توکل نیا
|
United States of America
|
۰۹:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۴
1
0
ممنونم جناب دکتر ،" مدیر کل قبلی" ما
ما فقط درس پس میدهیم
سیرتی
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۲۳:۰۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۵
1
3
همچون همیشه عالی و شیوا، اما با نثری متفاوت که نشان از تبحر و پختگی نویسنده در بیان واقعیت های تلخ روزگار ما در غالب طنز شیرین و گاه تلخ می باشد. دکتر توکل نیای عزیز، بی شک تاریخ بهترین آموزنده هست اما به شرط داشتن گوشی شنوا و چشمانی بینا.
راجی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۵/۲۹
1
3
دکتر توکل نیا ی عزیزمثل همیشه از خواندن مقاله زیبای شما لذت بردم و امیدوارم همیشه زنده و پاینده باشید.
نظر شما
ادامه