کد خبر: ۶۶۷۶۲
تعداد نظرات: ۲۲ نظر
خاطرات دامپزشکان:
پسر بچه کوچکی که تقریبا ۷ یا ۸ سال داشت و به پهنای صورت اشک می‌ریخت، پرسید: «آقای دکتر، گاو ما خوب می‌شود؟» و من گفتم «آره پسر جان، خوب می‌شود، نگران نباش» ...
 
 

خاطرات دامپزشکان

گریه توأم با خنده

دکتر جعفر محمودی

در یکی از روزهای دلانگیز فصل بهار سال ۱۳۷۷ حدود ساعت ۱۰ صبح بود که تلفن اداره به صدا در آمد و من که اغلب علاقهای به پاسخ دادن به تلفن نداشتم، این بار مصمم شدم که تلفن اداره را شخصاً پاسخگو باشم. انگار ندایی از درون به من دستور میداد؛ آری درست بود.

در آن سوی خط زنی میانسال با گریه و زاری و التماس درخواست کمک میکرد و میگفت آقای دکتر شما را به خدا قسم به داد من برسید؛ تنها گاوم که مایهی امرار معاش زندگیام میباشد، در حال تلف شدن است. آنقدر التماس کرد و قسم داد که دیگر نتوانستم در مقابل قسمهایش مقاومت کنم. او میگفت که دو سه روز است که گاومان زایمان کرده اما اکنون فلج شده و در حال مرگ میباشد. حدس زدم که به بیماری تب شیر مبتلا شده و پس از گرفتن آدرس منزل آنها و تهیه داروی کلسیم از داروخانه، سراسیمه خود را به روستای بیدکردوئیه ی بافت و منزل آن خانم رساندم.

از دیدن صحنه خشکم زد؛ گاوی در وسط حیاط به حالت مرگ به یک پهلو افتاده بود و چندین کودک قد و نیم قد در اطراف گاو گریه میکردند و منکه برای اولین بار بود چنین صحنهای را میدیدم، گفتم «گیرم که گاوتان مرد، مردن یک گاو که گریه ندارد»، که آن زن میانسال گفت: «آقای دکتر، شما را به خدا قسم اجازه ندهید بچههای من برای بار دوم یتیم بشوند.»

وقتی فهمیدم این گاو متعلق به این همه کودک یتیم است و مادر آنها با فروش شیرش امرار معاش میکند، چشمانم به سیاهی رفت، ضربان قلبم شدت گرفت و بغض سنگینی راه گلویم را بست.

سرانجام با کمک همکارم پس از گرفتن رگ و تزریق کلسیم، درمان را شروع کردیم. پسر بچه کوچکی که تقریبا ۷ یا ۸ سال داشت و به پهنای صورت اشک میریخت، پرسید: «آقای دکتر، گاو ما خوب میشود؟» و من گفتم «آره پسر جان، خوب میشود، نگران نباش»، و وقتی برای شستن دست و صرف چای کمی آن طرفتر رفتم، همان پسر بچه به برادر بزرگترش با لهجه شیرین روستایی گفت: «کاکا، گاو ما خواهد مرد اما آقای دکتر بخاطر اینکه ما ناراحت نشویم و دلمان نشکند، الکی میگوید گاومان خوب میشود!»

خلاصه، پس از تزریق سومین کلسیم گاو تکانی خورد و روی جناغ سینه نشست و پس از چند دقیقه، لرزان لرزان سرانجام ایستاد و منکه متوجه حال آن پسر بچه بودم، دیدم از سر شوق لبخند زیبایی کرد و در حالیکه میخندید، اشکهایش به داخل دهانش رفت و من برای اولین بار صحنهای توأم از خنده و گریه را با هم میدیدم و ایکاش در آن لحظه دوربینی داشتم و این صحنه زیبا را ثبت میکردم.

آری، این تلخترین و شیرینترین خاطره کاری اینجانب در طول این ۲۵ سال است که هرگز آنرا فراموش نخواهم کرد و من را ناخودآگاه یاد این بیت شعر انداخت:

تا توانی رفع غم از خاطر غمناک کن

در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن

 

منبع: روابط عمومی اداره کل دامپزشکی استان کرمان

 - برگزیده به عنوان خاطرات برتر در مسابقه خاطره‌نویسی هفته دامپزشکی
 
انتشار یافته: ۲۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۲
0
9
عالی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۲
11
2
............
دیگه تب شیر ساده ترین درمان دامپزشکیه ................
ضمن اینکه همکاران شبکه اجازه درمان ندارن مگر در موارد خاص
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۲
تعریف این موارد خاص هم با خود شبکه است!
میم.سین
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۲
کاکا داستان رو خوب بخون سال ۱۳۷۷کدوم بخش خصوصی بود؟ بعدشم، بنده خدا نگفت که من آپولو هوا کردم، روح داستان را دریاب.
دم دکتر محمودی و هر چه آدم مردم دار هست گرم.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۶:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
چقدر شیرین حسادت میکنی شما !! ینی کاری نداری خاطره میخونی یا هر چی باشه از توش باید یه جوری اون حسادت بزنه بیرون نه ؟! باشه بهت توجه کردیم :))
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۶:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
یعنی چی که همکاران شبکه اجازه درمان ندارند
یعنی اگر پول در کار نباشد درمان درست نیست
هر کسی مدرک دکتری دامپزشکی دارد اجازه درمان دارد بدون استثنا حتی اگر پولی به نظام دامپزشکی نداده باشد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
0
3
درود بر همکار ارجمند جناب دکتر محمودی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
3
2
همین الان هم ادارات اجازه درمان دارن.خیلی وقت ها که برای مراقبت به روستاها مراجعه میکنیم نیازباشه درمان هم میکنیم
ناشناس
|
United States of America
|
۰۹:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
0
4
مگه قرار نبود نفت و گاز سر سفره مردم بیاد؟
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
قرار بود، ولی بعد کارشناسا گفتند نون مردم نفتی میشه دیگه قابل خوردن نمیشه، گاز هم بیاد سر سفره خطرناکه، ممکنه انفجار صورت بگیره، بنابراین دیگه قرار نشد!
ناشناس
| France |
۱۸:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
چرا فکر می‌کنی نیست؟ هر شخص ماهیانه سهام عدالت دریافت می‌کند پس این از کجا می‌آید؟ این حقوقی است که نظام مقدس جمهوری اسلامی از روی عطوفت و مهربانی به همه ایرانیان تعلق می‌گیرد در حالیکه برای این پول زحمت نکشیدند. نکته دیگر اینکه این همه عظمت و کشورداری و ساختن جاده، مدرسه، بیمارستان، مسجد و زیرساختهای شهری از کجا آمده؟ همینها محل نان‌آوری خانواده‌هها شده که گذاشتن پول نفت بر سر سفره مردم است.
یا حق
ناشناس
| Germany |
۲۳:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
هههه، ناشناس ۱۸:۴۵ شما خیلی باحالی.
مدبر کرم الهی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
0
3
زنده باشی دکتر عزیز .سعادتیست که نصیب شما شده که در این مسیر قرار گرفتی و دل چند بچه یتیم را خوشحال کردی.
متخصص بالینی و عضو هیئت علمی دانشگاه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
2
2
درود بر شما.

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.
سوره الزلزلة، آیه ۷
پاسخ ها
ناشناس
| France |
۱۸:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
هیچ عدالتی در دنیا نیست، هیچ نظمی نیست و کسی که خوبی می‌کنه دنبال معامله نیست که حایی دیگر بهش پس بدهند مگه سوپرمارکته که پول را با جنس عوض می‌کنند
شیبانی اداره کل دامپزشکی هرمزگان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
0
2
با سلام
بنده افتخار کارآموزی و شاگردی در محضر جناب دکتر محمودی را داشته ام و بر مردم داری ،وارستگی و بی اعتنایی ایشان به مادیات شهادت می دهم.از راه اندازی و پیشرفت بخش خصوصی در شهرستان بافت بدون ذره ای توقع،حمایت کردند.دلبسته و شیفته شعر ناب حافظ و صدای ملکوتی استاد شجریان بوده و هستند.برای این همکار بزرگوار و همه پیش کسوتان گرانقدر دامپزشکی آرزوی تندرستی،دلخوشی و سربلندی دارم.
کامیاب قیصربیگی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
0
0
سلام.خسته نباشید، خدا قوت،
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
0
4
راه اندازی دانشکده بافت برای رفع این مشکلات بود، چشم ها را باید شست
جانبخش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
2
0
پسربچه کجاست؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۵
0
0
احسنت دکتر
توکل نیا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۵
0
2
بسیار عالی، مسلما زیباترین لحظات کاری یک دامپزشک همین لحظات است که لبخند شوق را بر لبان محرومترین اقشار جامعه جاری میسازد.
دکتر سعید صادقی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
0
1
چقدر قشنگ بود .من زندگی رو در روستایی در نزدیکی اون روستا تجربه کردم و تابستانهای کودکی رو اونجا گذراندم واقعا برخی ها از مردم اون روستاها تنها سرمایه زندگیشان همان تک گاو بود.واقعا بنوبه خودم از همکار گرامی جناب دکتر محمودی تشگر میکنم
نظر شما
ادامه