حکیم مهر- محسن طاهرمیرزایی: انتشار مصاحبهای با عنوان "انفجار جمعیت سگهای ولگرد، ایران را با فاجعه روبرو میکند" در تاریخ 8 شهریور 1403 در خبرگزاری تسنیم که در گفتوگو با دکتر مرعشی متخصص حیاتوحش انجام شد و بازنشر آن در حکیم مهر، واکنشهای زیادی را در بدنه کارشناسی دامپزشکی کشور به دنبال داشت.
«دکتر امید مرادی» رئیس بیمارستان دامپزشکی مرکزی تهران که سالهاست در موضوع مدیریت جمعیت سگها و کنترل هاری فعالیت میکند؛ معتقد است که فعالیتهایی نظیر جمعآوری، کشتار یا CNVR اصولاً سیاست محسوب نمیشوند؛ بلکه اقداماتی هستند که میتوانند باتوجهبه شرایط هر کشور متفاوت باشند این تفاوت را نمیتوان بهحساب این گذاشت که کشورهای پیشرفته برای خودشان یک روش را توصیه میکنند و برای دیگران روش دیگر را نسخهپیچی میکنند
وی با تاکیدبر اینکه روش مرسوم در ایران برای مدیریت جمعیت سگها CNVR نیست، تصریح میکند: «آخرین دستورالعمل ابلاغی سازمان شهرداریها و دهیاریهای وزارت کشور در ارتباط با مدیریت جمعیت سگها حتی کوچکترین صحبتی از بازگردانی و عقیمسازی سگهای صید شده نمیکند. چنانچه شهرداری منطقهای اقدام به بازگردانی سگ صید شده کند، به دلیل عدم رعایت دستورالعمل، ممکن است توسط دادستانی به ترک فعل متهم شود. اصولاً همین جمعآوری یکی از علل شکست شیوههای فعلی بوده است که هر ساله ضمن اتلاف بودجه قابلتوجه، نه گزش کاهشیافته و نه تغییر قابلتوجهی در جمعیت سگها ایجاد شده است.»
حکیم مهر: آقای دکتر چرا در برخی کشورها مثل آمریکا، مقوله سگهای ولگرد یک مساله حل شده قلمداد میشود؟ این کشورها چه مسیری را طی کردهاند؟ آیا این فرضیه واقعیت دارد که در اکثر این کشورها کشتارهای وسیع رخداده و پس از آن اقداماتی نظیر عقیمسازی انجام پذیرفته و جمعیت کنترل شده است؟
مهمترین عاملی که باعث خاتمه مسئله جمعیت سگهای در خیابان در برخی از کشورها و تداوم آن در برخی دیگر شد، تفاوتهای گوناگون اکولوژیک و همچنین عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. نتیجه بیش از یک قرن قانون حیوانات و همچنین آموزش و فعالیت نهادهای مدنی در مالکیت مسئولانه سرپرستان از مواردی است که نمیتوان در مقایسه کشورها با یکدیگر آن را نادیده گرفت. بهعنوانمثال در کشور آمریکا هیچ کشتار بزرگی از جنگ جهانی دوم به بعد در مورد سگها اتفاق نیفتاده است. جامعه آمریکا که سگ را جزوی از خانواده خود میپندارد، هیچگاه به تولهکشی خودسرانه و رهاسازی تولههای اضافی در جامعه نمیپردازد. همچنین مجموعههای پرورش سگ، مزرعهداران و کلیه افرادی که به نحوی با سگها مرتبط هستند، بر اساس قانون، ضمن برخورداری از مجموعهای از حقوق، وظایفی را برعهده دارند که یکی از آنها مالکیت مسئولانه است؛ لذا اصولاً در این کشورها تولید سگ بیسرپرست که اصولاً تبدیل به سگ پرسهزن خواهد شد، نزدیک به صفر است. اما در کشورهایی که با این مشکل درگیر هستند، اصولاً به دلیل عوامل فرهنگی-اجتماعی، یا به رسمیت شناخته نشدن سگها در جامعه، در حوزه آموزش و یا قانون حیوانات توانمندی وجود ندارد و شاهد تولید هر روزه سگهای مازاد بر نیاز هستیم.
بهعنوانمثال سگهای گله یا نگهبان که صرفاً وسیلهای برای رفع نیاز انسان تلقی میشوند، نظارت مناسبی نداشته و آزادانه با سگ دیگری جفتگیری میکنند. مثلا سگ ماده بدون تمایل سرپرستش زایمان کرده و تولههای متولد شده پس از شیرخوارگی در حدود 2ماهگی، به دلیل فقدان پذیرش مسئولیت هزینه غذا و سرپناه رها میشوند؛ لذا در منابع علمی تأکید شده است که منشأ تولید سگهای بلاصاحب، سگهای صاحبدار کنونی هستند و چون در اغلب کشورهای پیشرفته این منشأ بهواسطه آموزش و تفاوت ساختار اقتصادی و اکولوژیک نسبتا بهطور کامل کنترل شده است، اصولاً مشکل از منشأ اصلی تولید سگهای بیسرپرست نیز مدیریت شده است. درحالیکه در کشورهای درحالتوسعه تولید سگها بدون توقف ادامه دارد و نمیتوان انتظار خاتمهیافتن سگهای خیابانی پرسهزن را داشت.
حکیم مهر: آیا سیاست مدیریت جمعیت سگها در کشورهای پیشرفته با کشورهای درحالتوسعه متفاوت است؟ آیا درست است که کشورهای پیشرفته روش پناهگاه (shelther) را برای خود اجرا و به کشورهای درحالتوسعه واکسیناسیون و بازگردانی CNVR را که روشی شکستخورده است، توصیه کردند؟
باید اشاره داشت فعالیتهایی نظیر جمعآوری، کشتار یا CNVR اصولاً سیاست (policy) محسوب نمیشوند؛ بلکه اقداماتی (measures) هستند که میتوانند باتوجهبه شرایط هر کشور متفاوت باشند؛ مثلاً ممکن است در یک کشور آفریقایی جهت پیشگیری از مالاریا داروهای خاص یا پشهبند توصیه شود، درحالیکه در یک کشور اروپایی بحثی از پیشگیری با پشهبند وجود نداشته باشد و تنها در صورت بروز علائم درمان انجام پذیرد. این تفاوت را نمیتوان بهحساب این گذاشت که کشورهای پیشرفته برای خودشان یک روش را توصیه میکنند و برای دیگران روش دیگر را نسخهپیچی میکنند. سنجش و ارزیابی "منابع مولد جمعیت سگهای پرسهزن" و "رفتارهای انسانی مرتبط با آنها" از اصول مقدماتی سیاستهای مدیریت جمعیت به شمار میرود و تفاوت واقعی بین کشورهای توسعهیافته با دیگران در همین ارزیابیهای کارشناسانه است. پس جای تعجب نیست که ترکیب اقدامات، نهتنها برای هر کشور، بلکه در جوامع مختلف تفاوت داشته باشد. اصولاً علم (science) واجد دو صفت کلیت و ضرورت است. نمونه بارز آن توصیه سازمان بهداشت جهانی (WHO) به واکسیناسیون بهعنوان راهکار اصلی در پیشگیری از پاندمی کووید ۱۹ بود که همگی بهخاطر داریم. در واقع اینکه تصور شود برای تأیید یا پذیرش CNVR ضرورتاً لازم است که در کشورهای توسعهیافته غربی هم سگ صاحبداری که در خیابان گم شده است؛ پس از گرفتن عقیم و واکسینه شده و دوباره در خیابان رها شود، اوج سطحینگری و سهلانگاری برخی بهاصطلاح کارشناسان را نشان میدهد که تنها برای اینکه به فهممان از یک سرفصل علمی تردید نکنیم؛ سطح آن را چنان تنزل دهیم که حاصل چندین دهه پژوهش معتبرترین متخصصان و سازمانهای جهانی را نادیده گرفته و بگوییم که پروتکلهای متفاوتی را با اهداف خاص تدوین کردهاند. هرچند این روشی تکراری و شناخته شده و در انکار علم است که اصطلاحاً تئوری توطئه (conspiracy theory) خوانده میشود و برای موجه جلوهدادن مخالفت با علم و تأیید ادعایی که مطلقاً ارجاع علمی ندارد، بکار میرود.
حکیم مهر: آیا روش مرسوم در ایران برای مدیریت جمعیت سگها CNVR است؟
پاسخ شفاف من به این سؤال خیر است، کمااینکه آخرین دستورالعمل ابلاغی سازمان شهرداریها و دهیاریهای وزارت کشور در ارتباط با مدیریت جمعیت سگها حتی کوچکترین صحبتی از بازگردانی و عقیمسازی سگهای صید شده نمیکند. تنها درصورتیکه سگی در حال واگذاری باشد، یکی از شروط عقیمسازی ذکر شده است. جالب اینجاست که چنانچه شهرداری منطقهای اقدام به بازگردانی سگ صید شده کند، به دلیل عدم رعایت دستورالعمل، ممکن است توسط دادستانی به ترک فعل متهم شود. اصولاً همین جمعآوری یکی از علل شکست شیوههای فعلی بوده است که هر ساله ضمن اتلاف بودجه قابلتوجه، نه گزش کاهشیافته و نه تغییر قابلتوجهی در جمعیت سگها ایجاد شده است. جمعآوری و دپو کردن سگها در یک مکان محصور تنها باعث ایجاد پدیده مکشی (vacuum effect) و خالیشدن قلمرو برای سگهای جدید با آزادشدن ظرفیت حمل و در نهایت، نتیجه آن صرفاً بالارفتن نرخ گردش جمعیت (turnover) خواهد شد که اساساً بهعنوان یک فاکتور منفی ارزیابی میشود. این موارد ضمن عدم کاهش جمعیت، با دستکاری و ناپایدارتر کردن جمعیت، ضمن افزایش ریسک گزش و هاری، عملاً امکان هر کنترل اصولی بر هاری یا مدیریت جمعیت سگها را از بین میبرد.
حکیم مهر: آیا روش CNVR به جز کشورهای درحالتوسعه یا اصطلاحاً جهانسومی نظیر بنگلادش، پاکستان، افغانستان، در مناطق دیگر جهان یا در کشورهای پیشرفته نیز انجام پذیرفته است؟
در ابتدا باید عرض کنم اصطلاح جهانسومی وصفی کلی و نهچندان دقیق برای اطلاق به برخی کشورها جهت تحقیر، تصغیر و تخفیف است و چهبسا در ساحت تفکر و برای افرادی که به هر دلیل علم روز را انکار میکنند، استفاده از این عبارت با دلیل خاصی بهکاررفته باشد. باید دانست هرچند روش CNVR در سراسر افغانستان یا پاکستان اجرا نشده است، اما در شهر کابل افغانستان از سال 2020 پیرو اجرای این طرح، مرگومیر انسانی ناشی از هاری به صفر رسیده است. در کراچی پاکستان هم پس از سالها کشتار، جمعآوری و دپوی سگها با مشاهده عدم توفیق در کاهش موارد هاری، از سال 2023 شاهد آغاز این شیوه هستیم.
این روش در بسیاری از مناطق کشورهای پیشرفته جهان نیز که تولهکشی بیضابطه و رهاکردن سگهای صاحبدار وجود دارد، در حال انجام است. بهعنوانمثال استرالیا، ایتالیا، بلغارستان، کانادا، اوکراین، سنگاپور و بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و آمریکای لاتین. ضمن اینکه باید توجه داشت یکی از مسائلی که باعث ضرورت انجام CNVR میشود مقابله با هاری است. بیماری هاری جزو بیماریهای مورد غفلت گرمسیری (NTDs) طبقهبندی میشود. چنانچه از این نام پیداست، شیوع بیشتری در نوار گرمسیری کره زمین دارد. در این نواحی اصولاً کشورهایی کمتر توسعهیافته وجود دارند؛ لذا مبرهن است تأکید بر روش CNVR و حفظ سگهای واکسینه شده در منطقه، توطئه یا نسخهای پیچیده شده برای کشورهای درحالتوسعه نیست.
حکیم مهر: امروز کشور ترکیه در صحبتها مثال زده میشود که روزگاری CNVR را اجرا میکرده و به دلیل شکست در آن و افزایش تعداد سگهای ولگرد، ناچار به تغییر رویه شده است. لطفاً کمی از مسیر این کشور در بحث مدیریت جمعیت سگها توضیح دهید.
سؤال بسیار خوب و به جایی است. لازم به ذکر است بهرغم این که همواره صحبت از وجود سگها در خیابانهای ترکیه و برخورد مناسب مردم با آنها در میان بوده است؛ ولی هیچگاه و در هیچ منبع رسمی CNVR بهعنوان روش اجرایی در سراسر این کشور برشمرده نشده است. در مقالات علمی نیز به دلیل کمبود دیتا از برنامه ترکیه، این کشور بهعنوان نمونه قابلارزیابی عنوان نشده است. اجرای برنامههای اصولی تنها در غرب این کشور (بخش اروپایی و غرب آناتولی) انجام پذیرفته است که شایان توضیح است در گزارشهای پایش هاری اروپا از انستیتو فردریش لوفر آلمان (Friedrich-Loeffler-Institute) هاری در سگها در این مناطق به صفر رسیده است. در مورد تغییر جمعیت هم باید توجه داشت که انجام CNVR فقط جمعیت تولههای متولد شده در خیابان را کنترل میکند، همچنین کاهش کل جمعیت اندیکاتور مناسبی برای ارزیابی موفقیت این برنامه نیست، بلکه مواردی مانند نسبت جمعیت بالغ به تولهها، یا درصد مادههای آبستن گزینههای دقیقی برای ارزیابی کارایی این روش هستند.
سند علمی یا دیتای قابل استنادی از سایر مناطق ترکیه مبنی بر اجرای برنامه اصولی و دیتاهایی از پایش و ارزیابی موجود نیست، در چنین شرایطی تعارضات ناشی از حضور سگها، ایجاد مخاطرات و اخذ تصمیمات سلبی از جانب دولت و پارلمان چندان دور از انتظار نیست. پس ملاحظه میشود ترکیه هیچگاه نمونهای از اجرای کامل و دقیق برنامه CNVR نبوده است که بخواهیم ادعا کنیم CNVR در آن کشور جواب نداده است و با استناد به این امر منابع علمی حاصل از تفسیر و جمعبندی تعداد قابلتوجهی از کشورهای موفق را نادیده بگیریم. طبعاً این شیوه نمیتواند جایگاهی در نتیجهگیری علمی و غیر مغرضانه داشته باشد.
حکیم مهر: آیا جمعکردن سگها در یک چهاردیواری توسط شهرداریها همان پناهگاه داری کشورهای غربی است؟ چرا در سایر کشورها بعد از مدت مشخص سگ صید شده در صورت عدم واگذاری یوتانایز میشود؟
در ابتدا باید خاطرنشان کرد هیچ روشی که در آن سگ از محیط زندگی خود حذف گردد (کشتار جمعآوری و دپو) جز روشهای مدیریت جمعیت سگها محسوب نمیشوند؛ زیرا بلافاصله جای خالی این سگها توسط افزایش زادوولد موفق و مهاجرت سگهای مناطق دیگر پر خواهد شد؛ اما این سؤال پاسخ ظریفی دارد. پناهگاهداری (shelthering) به جمعآوری و نگهداری سگهایی از زیرجمعیت مشخص و با شرایط تعریف شدهای عنوان میشود. در این وضعیت سگهایی که گم، یا به هر دلیل از خانه خود رها شدهاند، به این مکان منتقل میشوند. این شیوه با اقدامی که شهرداریهای ما انجام میدهند و اصطلاحاً دپو یا بازداشت سگها (impounding) نامیده میشود، کاملاً متفاوت است. در روش دپو کلیه سگهایی که در دید مأموران شهرداری قرار دارند، به یک محیط محصور منتقل میگردند تا بهزعم خود جمعیت سگها کنترل شود.
اصولاً صحیح این است که در کشور ما دپو یا بازداشت سگها (impounding) با نام پناهگاهداری (shelthering) انجام میشود. باتوجهبه ماهیت حیوانات موجود در پناهگاه و اصلیترین علت آنکه، پیش از ورود به پناهگاه سرپرست داشتند و امکان زندگی در خیابان را ندارند، ضرورتاً باید به افراد واگذار شوند و چنانچه این اتفاق رخ ندهد، نمیتوان سگی که مدتها در خانه زندگی کرده را محبوس کرد، راهی جز یوتانایز وجود ندارد؛ اما حیواناتی که از خیابان صید شدهاند و اصولاً بیسرپرست هستند، میتوانند در محل خود باقی بمانند و باعث پایداری جمعیت آن منطقه گردند؛ لذا اطلاق یک نسخه و آن هم یوتانایز برای آنها نوعی عدم اشراف به موضوع را به ذهن متبادر مینماید. جا دارد در اینجا به این نکته اشاره نماییم که تمامی منابع اصلی مدیریت جمعیت سگها بر این مورد اتفاقنظر دارند که یوتانایز روشی برای مدیریت جمعیت سگها نیست.
حکیم مهر: آیا علت اینکه در کشور ما یوتانایز انجام نمیپذیرد هجمه رسانهای حامیان و تحتتأثیر قرارگرفتن مسئولانه است؟
همانطور که عنوان شد، یوتانایز یکی از روشهای مدیریت جمعیت سگها محسوب نمیشود. ما نباید با تغییر معنای واژگان تخصصی مانند یوتانایز، به کشتارجمعی سگها ظاهری انسانی و اخلاقی دهیم. یوتانایز تعریف صریح و مشخصی دارد. اگر کشتن حیوان برای رفاه خود او انجام شود، یوتانایز است، در غیر این صورت با هر دلیلی که انجام شود، کشتار (culling) محسوب میشود. شرایطی که یک حیوان قابلدرمان نیست یا تأمین بودجه برای هزینههای درمانی میسر نیست و از درد و سختی رنج میکشد، از مصادیق متداول آن است. یوتانایز ضرورتاً نیازمند بررسی موردبهمورد (case-by-case) و تأیید نهایی دامپزشک است. پس جای تعجب نیست که وقتی کشتار بیضابطه ولو با استفاده از داروی بیهوشی برای جمعیتی از حیوانات و بدون شرایط مذکور و به اراده پیمانکار بهجای دامپزشک واجد شرایط انجام شده است، شاهد اعتراض مردم و نهادهای مدنی باشیم، کمااینکه در تمام دنیا مردم با کشتارجمعی مخالفت میکنند. (بهغیراز جزیره فلورس در اندونزی که کشتارجمعی در سالهای 1998 تا 2002 با موافقت بینظیری انجام شد، چون مردم آنجا از گذشته سگها را میخوردند، البته در آنجا هم پس از سال 2002 مردم با مشاهده بیثمر بودن کشتار در کاهش هاری معترض شدند و واکسیناسیون و عقیمسازی جایگزین کشتار شد.)
حکیم مهر: آیا هزینه عقیمسازی و واکسیناسیون سگها (CNVR) اصولاً در مقایسه با سایر روشها بالاتر است و این روش موجه نیست؟
شرح تحلیل اقتصادی برنامه مفصل است، ولی باید توجه داشت که در مورد برنامهای صحبت میشود که در منابع علمی بر مقرونبهصرفه (cost-effective) بودن آن تأکید شده است، در برنامه عقیمسازی و بازگردانی (برخلاف حذف فیزیکی) درصد خیلی کمتری از جمعیت مورد مداخلات قرار میگیرد و مداخلات هم پایداری نسبتاً بالایی دارند، درحالیکه در برنامه حذف فیزیکی (اعم از کشتار یا بازداشت و دپوی سگ که بهغلط شلترینگ خوانده شده) ممکن است سالانه تا چندین برابر جمعیت فعلی جمعآوری شوند؛ ولی باز هم در انتهای سال تغییر محسوسی در جمعیت سگها ملاحظه نشود. همچنین کاهش هزینههای قابلتوجه هاری و گزش در نتیجهی CNVR را نیز باید به این موارد اضافه کرد.
حکیم مهر: آیا تا زمانی که برای سگهای ولگرد قوانینی نداشته باشیم، نمیتوانیم برای صاحب سگهای صاحبدار هم قانون داشته باشیم؟
این مورد هم از مصادیق ادعاهایی است که به هیچ رفرنسی قابل ارجاع نیست و بر مبنای نتیجهگیری شخصی مصاحبهشونده است. اصولاً تا زمانی که شما سگها را بهعنوان جزوی از زندگی جوامع بشری نپذیرید، برای آنها و سرپرستانشان حقوقی قائل نخواهید شد؛ لذا نمیتوانید از آنها انتظاراتی هم داشته باشید. بهعنوانمثال وقتی ما هنوز در پی تصویب قوانینی برای جرمانگاری نگهداری از سگ هستیم؛ نمیتوانیم سرپرست آن را ملزم به استفاده از کیسه مدفوع نماییم یا موظف بدانیم تولهسگهای خود را رها ننماید. از این روست که میبینیم در بسیاری نقاط دنیا وضع قانون برای سگهای با سرپرست و بیسرپرست همزمان بوده و یا تقدم با سگهای باسرپرست بوده است.
حکیم مهر: بهعنوان حرف آخر...
صحبتکردن در مورد موضوع مدیریت جمعیت سگها و هاری چندی است که بیشازپیش رخ میدهد و نفس این اتفاق بسیار مهم و ارزشمند است. در این میان نقش رسانهها در غربالگری و انتشار اطلاعات صحیح یکی از روشهای اصلی است که میتواند مانع غلط پراکنی و نشر اکاذیب علمی گردد. اشاعه این رویکرد که بهدرستی توسط نشریه حکیم مهر با مصاحبه از موافقان و مخالفان یک فرضیه رخ میدهد، جای تقدیر و تشکر دارد.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.