«سيد علی ميرفتاح» در اعتماد نوشت:
بابت همين مختصر گوشتي كه در شبانهروز ميخورم عذاب وجدان دارم. احتمالا بابت همين حيوان خوري است كه قسي القلب شدهام و ديدن حيوانات پوست كنده شده حالم را بد نميكند. وجيتارين نيستم، فكر هم نميكنم گياهخواري فينفسه فضيلت باشد اما گوشتخواري زياد از حد بد و آزارنده و غيراخلاقي است. ميگويند از آداب اسلامي اين است كه لااقل هر چهل روز گوشت حلال بخوريم. سلمنا.
اما دوره گوشتخواري ما هزار مرتبه كوتاهتر از اين ٤٠ روز است. كم مانده صبحها هم با چاي شيرين كباب بخوريم يا گوشت قلقلي. مگر ژامبون و بيكن (البته از نوع غير خوكياش) به صبحانه متداول راه پيدا نكردهاند؟ نوش جان هركس كه ميخورد. گوشت بشود و به تنش بچسبد. من كه بخيل نيستم. خودم هم مبتلا هستم به اين بليه و - اگرچه توام با عذاب وجدان- در زمره گوشتخوارانم.
اما اين رويهاي كه بشر پيش گرفته و اين سرعتي كه به روند گوشتخوارياش بخشيده عنقريب كار دستش بدهد.
ما بدنهايمان را به گورستان پررونق حيوانات بدل كردهايم و به هيچ حيواني نه نميگوييم. قديم فقط گاو و گوسفند و مرغ و ماهي ميخورديم امروز بلدرچين و شترمرغ و قرقاول و شتر و بز و خروس هم ميخوريم از بس كه خاصيت دارند. در يكي از مستندهاي محيط زيستي از قول دانشمندان شنيدم كه اسم كارخانهها و پالايشگاهها بد دررفته وگرنه در اصل اين گاوداريها هستند كه دارند توليد گاز گلخانهاي ميكنند و زمين را رو به گرمي ميبرند.
همان بلايي كه دايناسورها سر زمين آوردند و توليد متان را بالا بردند و يك آتشسوزي بزرگ و غيرعمدي را سبب شدند و ناخواسته خود را منقرض كردند، حالا گاوهاي گاوداريها دارند ميكنند. همين گاوها و گوسالههاي مكدونالد به اندازه تمام كارخانههاي چين توليد گرما ميكنند. حقيقت اين است كه چارهاي هم جز اين نيست. اين شيوه مدرن اما غلط زندگي، چارهاي براي بشر باقي نگذاشته جز اينكه گاو و گوسفند توليد بكنند و بلافاصله به مصرف برسانند. قديم مردم كجا اين همه گوشت ميخوردند؟
گوشت خوردن امروز تبديل به يك امر ساده و پيش پا افتاده و كم هزينه شده. تا همين بيست سال پيش چلوكباب غذاي سالي يكبار، شش ماه يكبار، لااقل ماهي يكبار بود. حالا توي ادارات چلوكباب، توي خانه چلوكباب، توي مهماني چلوكباب، توي راندووهاي عاشقانه چلوكباب...
آنجا هم كه چلوكباب نيست همبرگر و ژامبون و ميكس قرمز و سفيد و... است. يك طوري شده كه قدم از قدمبرداريم حيواني را بايد سرببريم و پوست بكنم و بخوريم. با گوشتخواري مخالف نيستم اما با اين همه گوشت خوردن مخالفم و مخالفترم با آدميزادي كه با اين شيوه زندگي مخالفت نميكند و به روي خودش نميآورد. در يك مهماني و در بحث نظري شايد مخالفت كنيم اما در عمل كلپچ ميزنيم با چشم اضافه.
ما با سر در خون و پوست و گوشت حيوانات فرورفتهايم و هيچ عين خيالمان هم نيست اما به عيد اضحي كه ميرسيم تازه رگ ترحممان ميجنبد و يادمان ميافتد كه حيوانات گناه دارند و نبايد آنها را بكشيم و خونشان حيف است كه زمين بريزد. من نماينده خدا نيستم كه بخواهم از تضحيه دفاع كنم. عيد قربان خودش صاحبي دارد كه از زمان ابراهيم تا الآن حفظش كرده، منبعد هم ميكند.
اما شايد بد نباشد نكتهاي را برادرانه يادآوري كنم و بگويم كه يك وقت نكند كه ما باطن احكام و مناسك را از ياد ببريم و تنها به ظواهرشان دل خوش كنيم. حج ابراهيم كه ميگويند منظور همين حجي است كه حاجياش به باطن و معناي مناسك تفطن دارد. قرباني فقط اين نيست كه حيواني را سرببريم و چنين بپنداريم كه حالا براي آسمانيها عزيز شدهايم و حسابمان از بقيه جدا شده است.
قرباني كردن يعني گذشتن از چيزهايي كه برايمان عزيز است و دل كندن از آنها برايمان سخت مينمايد. يادمان باشد كه گوسفند و گاو و شتر در روزگار كهن چنين خوار نبودند و از چشم نيفتاده بودند. اين موجودات تنها مايملكي بودند كه مردم داشتند و به داشتنشان مباهات ميكردند. حتي در متون مقدس تاكيد شده كه به مال و حشم خود ننازيد و به واسطه آنها گمراه نشويد.
گوسفند آن روزگار گوسفند دامداري كه نبوده، تمام مايملكي بوده كه حاجي براي نشان دادن صدق ايمانش در راه خدا قرباني ميكرده.
امروز اگر بخواهيم ايمانمان را محك بزنيم بايد دنبال قرباني ديگري بگرديم. قرباني چاق پرگوشتي كه معلوم شود با قابيل فرق داريم و...