گفتمانها
برگزاری نخستین جایزه پرفسور حسن تاجبخش به همت فرهنگستان علوم
نوآوری توسط روشنفکرانی به وجود میآید که عملکردشان ورای پیشبینیهای مقرر است و محدودیتها را نمیپذیرند
دکتر وحید عطارد
از سال 1353 که به دانشکده دامپزشکی دانشگاه پهلوی و یا شیراز فعلی وارد شدم، دقیقا 50 سال میگذرد. روزگار دانشجویی را با شور و شوق و هیجان پشت سر گذاشتیم و درس میخواندیم و امیدوار به آیندهای پربار و سرشار از موفقیت. شخصا در مورد خودم موفق بودهام اما پیشرفت جای سوال دارد. یادم میآید تعدادی از اساتید دانشگاه که حقیقتا جامه استادی بر آنها شایسته بود، از دانشکده دامپزشکی شیراز اخراج شدند و یا به دلایلی خود استعفا داده و رفتند؛ از جمله این اساتید آقای دکتر حاتمی بود که به حق ضمن استادی در فن بافتشناسی اولین کاریوتیپیست ایران هم بود و به یاد دارم که پارهای از مردم که به برخی بیماریهای لاعلاج مبتلا بودند، به ایشان مراجعه میکردند که مشخص شود بیماریشان ارثی است یا نه و به همین جهت همیشه دفترشان از دسته گلهای اهدایی پر بود. من هم سعی میکردم که این دانش را از ایشان فرا گیرم که به دلیل رفتن ایشان از دانشگاه ناتمام ماند. اما چندی از رفتن ایشان گذشته بود که یکی از کارکنان کتابخانه دانشگاه مرا صدا زد و گفت «آقای دکتر حاتمی برای شما کارتنی را گذاشته که باید تحویل دهم». کارتن را که پر از مجله و کتاب بود گرفتم که نامهای کوتاه روی آن به این مضمون نوشته بود «وحید جان، من که خواندم به جایی نرسید، امیدوارم تو بخوانی شاید به جایی برسی» و این قصهایست که همچنان ادامه دارد.
بگذارید لطیفهای هم بگویم، شاید تلخندی بر لبی نشست: «میگویند فردی با اتوبوس از شهری به شهری میرفت. شب فرا رسید و همه مسافران به خواب رفتند. ناگهان آن فرد به کنار راننده رفت و گفت: برای چه کسی رانندگی میکنی؟ اینها که همه در خوابند!» و به نحوی این سرگذشت کسانی است که از راه دلسوزی سعی میکنند قدمی هر چند ناچیز بردارند و با مقاومت روبرو میشوند و باز هم به نحوی قصه سازمان دامپزشکی کشور جایی که کارشناسانش باید و مقرر است که همیشه گوش به فرمان مقام بالاتر باشند، در جایی که در همه دنیا کارشناسان مستقل و بدون واسطه میتوانند اظهار نظر کنند و در زمینه کاریشان مستقل نامهنگاری نمایند و نیازی به تایید هیچ مقامی ندارند.
در اینجا ضمن تبریک به دوست و همکاران ارجمند جناب آقای دکتر دستور و دکتر بارانی و دکتر مرادی برای تعلق گرفتن جایزه آقای دکتر حسن تاجبخش به ایشان و آرزوی موفقیت روزافزونشان، ضروری میبینم باز هم نکاتی را به عرض جامعه علمی کشورمان برسانم، هر چند که ممکن است گزندی هم برساند و تلخی گفتار اینجانب همچون گذشته خاطر افرادی را مکدر کند.
«آلفرد نوبل» مخترع دینامیت وصیت کرد ثروتی را که از ساخت مواد منفجره کسب کرده بود، همه ساله به افرادی که خدمتی برجسته به بشریت میکنند تعلق گیرد و شاید وصیتنامه او انعکاس پشیمانیش از اختراعش بود که به جای خدمت به بشریت، جان انسانها را میگرفت. جایزه نوبل امسال 2024 در زمینههای مختلف به شرح زیر تعلق گرفته است. ببینید که حقیقتا تحقیقات به کجا رسیده است و نتایج ان تا چه حد شگفتانگیز است و ما در کجای کار علم و دانش هستیم:
- فیزیک: برای اکتشافات و اختراعات بنیادین که یادگیری ماشین را توسط شبکه عصبی مصنوعی فراهم میآورد.
- شیمی: برای طراحی محاسباتی پروتئین و پیشبینی ساختار پروتئین.
- فیزیولوژی و پزشکی: کشف microRNA و نقش آن در تنظیم ژن متعاقب رونویسی.
ادبیات: برای نثر سنگین شاعرانهاش که با آسیبهای تاریخی روبرو میشود و شکنندگی زندگی بشر را آشکار مینماید.
غرض آنکه دریافتکنندگان جایزه نوبل امسال را مرور میکردم و جالب اینکه هیچکس به آنها اشارهای نکرده است و شاید هم کمتر کسی علاقهای به دانستن آن داشته باشد زیرا که شرط اول توجه به موضوعات علمی، علاقهای است که باید در وجود افراد ایجاد شده باشد و این قطعا در دست صاحبان اندیشه است که لزوما برای ایجاد آن باید کوشش نمایند، چه در دانشگاهها باشند و چه در مراتب سازمانی.
شخصا اینجانب به کوتاهیها، بیتوجهیها و بیسوادی خودم معترفم، نیازی هم نیست که کسی گوشزد کند که خودم خودم را هزاران بار سرزنش میکنم، اما بودهاند و هستند بسیار کسانی از معاون و مدیرکل و مدیر گروه و کارشناس و تکنسین و استاد دانشگاه و محقق و... که در این موارد گوی سبقت را از من به درستی ربودهاند که من هرگز به گرد پایشان هم نمیرسم.
بگذارید باز هم حکایتی بگویم؛ در سال 1368 اولین موارد طاعون نشخوارکنندگان کوچک در بز که از نوار غربی کشور آورده بودند در یکی از روستاهای کوار فارس مشاهده شد. در آن زمان مرحوم دکتر مجدزاده مدیرکل مبارزه بود. من به تشخیص بالینی خود، واکسن طاعون گاوی را با دوز نیمه به بز و گوسفند تزریق کردم و مورد را به اطلاع اداره کل فارس رساندم و تقاضا کردم به سازمان گزارش شود.
روزی در دفتر مدیرکل بودم که زنگ خورد و مدیرکل آقای دکتر رازقی، که هر جا هستند سلامت باشند، شروع به گفتگو درباره طاعون نشخوارکنندگان کوچک کردند و یکمرتبه به مخاطب گفتند «تلفن را میدهم به دکتر عطارد که همین جاست به خودش بگویید» و به من گفت «دکتر مجدزاده مدیرکل مبارزه سازمان است و خیلی عصبانی». من هم تلفن را گرفتم که جناب دکتر خدایش بیامرزد بدون هیچگونه تاملی فرمودند «چه کسی به تو اجازه داده است واکسن طاعون گاوی را به بز و گوسفند تزریق کنی؟» که من هم بدون هیچ معطلی گفتم «همان کسی که مدرک دامپزشکی شما را امضا کرده» که ایشان با ناراحتی تمام قطع کردند.
بیماری در سال 1374 با استفاده از کیتهای الیزای اهدایی فائو تایید شد که البته چند سال کوتاه قبل از تایید، طی بخشنامهای مقرر گردید که طاعون به نشخوارکنندگان کوچک تزریق شود (در زمینه طاعون نشخوارگنندگان کوچک فیلم کوتاهی توسط اینجانب و همکاران اداره دامپزشکی فارس تهیه شد که در سازمان موجود است و به همه استانها ارسال گردید).
لازم به یادآوری است که بیماری تا سال 1380 هم به سازمان جهانی بهداشت دام گزارش نمیشد، علیرغم انکه سازمان دامپزشکی عضو دائم این سازمان بینالمللی است و هر ساله ریاست سازمان همراه با چند نفر در اجلاس آن بدون داشتن نتیجهای شرکت میکنند. اما عدم گزارش چه مبنایی داشت، آن بود که میگفتند تجارت روده را مختل میکند؛ تجارت رودهای که ماحصل آن هیچ تاثیری در اقتصاد کشور نداشت و اصلا سازمان بهداشتی مسئولیتی در زمینه تجارت ندارد. این عدم گزارش به دست توانای مدیران کل دفتر بررسی و مبارزه و معاونت محترم بهداشتی صورت میگرفت. جالبتر آنکه گزارشات ارسالی به سازمان جهانی بهداشت دام روند جالبی داشت. تعدادی در شهرستان گزارش نمیشد، تعدادی در استان حذف میگردید و تعدادی در سازمان، و بنگرید که همگان در این مهم هماهنگی تنگاتنگی داشتند؛ گرچه بالاخره گزارش طاعون نشخوارکنندگان کوچک به پیگیری اینجانب انجام گردید، البته با تاکید آقای دکتر مطلبی ریاست محترم سازمان. رجوع کنید به دادههای سیستم WAHIS سازمان جهانی بهداشت دام تا از وضعیت گزارشها که از چه تاریخی بوده است و چه بیماریهایی به چه صورت گزارش گردیده، دستگیرتان شود.
از نوشتن این موضوعات قصد تخریب کسی را ندارم؛ تنها میخواهم این موضوع را گوشزد کنم که اگر قرار بر بیان گذشته و تمجید از این و آن باشد، چیز زیادی برای گفتن وجود ندارد. گذشته باید تنها چراغ راه آینده باشد. باید تحقیقات را گسترش داد؛ تحقیقات کاربردی، نه کپی کردن از روی مقالههای خارجی. باید در راس امور افراد عالم و دلسوز قرار گیرند. باید برای کارشناسان مرتبا دورههای علمی برقرار کرد. باید همگان را به دانستن زبانهای دیگر به خصوص انگلیسی ملزم نمود که زبان علمی دنیاست. ما اگر با کشورهای امپریالیست زورگوی دنیا مشکل داریم، با زبان مردمانشان که مشکلی نداریم. تاریخ گواه تکمیل زبانها با ارتباطات است. نمیتوان بدون دانستن زبانی که همه علم با آن نوشته میشود، عالم شد. اگر سعی کنیم که با امکانات گزاف کلمهای را جایگزین کلمهای خارجی کنیم، مثلا بجای هلیکوپتر بگوییم چرخبال و یا رایانه به جای کامپیوتر و دورنگار بجای فاکس و امثالهم، نه اینکه هیچ کمکی به فرهنگ فارسی ننمودهایم بلکه زمان زیادی را برای تحقیق و اندیشه و همزمانی با دنیا از دست دادهایم. باید امکانات مالی عظیمی را در جهت تحقیقات به کار گرفت، همانگونه که کشورهای پیشرفته اینچنین میکنند. و باید پرسید فرهنگستان علوم در حال حاضر شایستهی نامی است که بر آن نهادهاند؟؟ و همچنین است ایجاد مرکزی برای تقدیم جایزه ...
تا زمانی که به دانش و علم نپردازیم؛ تا زمانی که شایستگان در کناری نشستهاند، همین است که میبینیم و قطعا گفتارهایمان مصداق میخ بر سندان کوبیدن است.
و دیگر آنکه آرزوی توفیق همگان را دارم. با احترام
.................................
گفتند خلاقیت؟
اما تعریفشان از خلاقیت چیست؟
این عزیزان چه چیزی خلق کرده اند؟
داور این کارزار چه کسی بوده؟
خود دکتر تاجبخش یا فقط جوایز به نام ایشان متبرک شده؟
اما در واقع هرساله انتخاب کارمند نمونه به همین منوال است نمیشود بیشتر انتظار داشت
کسانی انتخاب میشوند که هیچ برتری خاصی به جز اشنایی با فلان مدیر ندارند