حکیم مهر: یکی از مخاطبین محترم حکیم مهر در یادداشتی ذیل خبر «بکارگیری واکسن آنفلونزای فوق حاد در کشور؛ فرصت یا تهدید؟» به تحلیل شیوع دو بیماری تب برفکی و آنفلوانزای پرندگان در کشور و عوامل تاثیرگذار بر روی آنها پرداخته است که به علت جالب بودن دیدگاه مطرح شده، این یادداشت با اندکی ویرایش و تلخیص، بصورت جداگانه تقدیم می گردد:
نه عوامل بیماری زایی که در ایران شایع شده وحشی تر از آن عواملی است که در بقیه کشورها موجب بروز بیماری شده و نه امکانات کشور کمتر از بقیه کشورهاست، ولی نابسامانی در تصمیم سازی و تصمیم گیری های مدیریتی در کشور باعث این همه بدبختی و فلاکت می شود. مثلاً بسیاری از کشورها که حتی امکانات تولید واکسن و دانش فنی ما را ندارند نیز دچار اینگونه تلفاتی که ما درگیر آن می شویم، نمی شوند.
بنا به دلایل عقلی عرض می کنم که اگر غیر از این بود، مثلاً بایستی در برابر بیماری تب برفکی نسل نشخوارکنندگان در آن کشورها از بین می رفت! پس چگونه است که با این همه امکانات مادی و تجربه، زمانی که به یک اپیدمی تب برفکی می رسیم، بدبخت می شویم؟
یادمان نرفته وضعیت اپیدمی سال 94 و 95 تب برفکی را که چگونه ده ها هزار دام تلفات دادیم! اگر بخواهیم موضوع را آسیب شناسی کنیم، به یک نکته اساسی می رسیم و آن هم بحث مدیریتی در سطوح مختلف است. در اپیدمی سال 94 هیچ یک از مدیرانی که اپیدمی دوره های قبل را مدیریت کرده بودند، حتی به عنوان کارشناس حضور جدی در صحنه نداشتند. این امر نه از این بابت است که کارشناس ها و مدیران قبلی بهتر کار می کرده اند، که آنها نیز باید نقد شوند، بلکه از این جهت است که ما هیچگاه از گذشته خود عبرت نمی گیریم و دائم در حال آزمون و خطا هستیم.
در سال 94 مدیریت حاضر در صحنه چنان با تصمیم گیری های غلط خود مملکت را دچار بحران کرد که در تاریخ چند ده ساله اخیر کمتر می توان نمونه ای مشابه با آن را یافت و انسان را یاد دوران قبل توسعه یا زمان قاجار و تلفات دام در آن دوره می انداخت.
به بیان دیگر، وجود این همه امکانات، سرمایه و خصوصاً امکانات تولید واکسن نتوانست هیچ تاثیری در کنترل بیماری داشته باشد. این امر علاوه بر اینکه اشاره به میزان انبوه تلفات دارد، ولی نکته بسیار مهمتری را برای خوانندگان محترم نیز دارد و آن اینکه سوء مدیریت چه تاثیر شگرفی دارد و چگونه اشتباهات مدیریتی، به تنهایی می تواند اثربخشی میلیاردها میلیارد سرمایه گذاری را از بین ببرد.
در همان زمان نیز اشتباهات مدیریتی ای که باعث شیوع گستردهای تب برفکی شد را در همین سایت در قالب کامنت ذکر کردم ولی متاسفانه مدیران غالباً به شنیدن اخبار خوب راضی و از واقعیات گریزان هستند. در آن مقطع همین آقایان بجای تحلیل اقدامات انجام شده و ادامه و یا تغییر یا عدم تغییر استراتژی های پیش رو ، مصاحبه های غیر واقعی کرده و از کنترل شدن بیماری صحبت می فرمودند و دیدیم که چه بر سر سرمایه دامی و قشر دام پرور و نهایتا کشور آمد.
مدیریت وزارت جهاد کشاورزی آنقدر فشل بود که کشوری که قریب به 50 سال است که تولید کننده واکسن تب برفکی است به ناگاه متوجه شد که هیچ ذخیره واکسنی در انبار ندارد و بخش تولید واکسن تب برفکی نیز ماههاست که تعطیل شده است. عرض می کنم به ناگاه، زیرا واقعاً آنقدر غرق در امور حاشیه ای بودند که توجه بسیار کمی به وظایف قانونی و حاکمیتی خود داشتند و آنجا بود که به ناچار و با قید فوری، اقدام به واردات انبوه واکسن های کم توان نمودند و همه می دانیم که در شرایط فورس ماژور بین خریدار و فروشنده چه ها که نمی گذرد!
گاه یک تصمیم نابخردانه چنان گردبادی از حوادث را رقم می زند که حتی فرد تصمیم گیرنده فرصت نمی کند اشتباه خود را جبران کند؛ مانند خلبان جنگنده ای که لحظهای از پشت سر خود غافل شده و فرصت حتی ایجکت کردن را هم نداشته باشد. بله، این گونه بود که یک اشتباه که می توان گفت بزرگترین اشتباه تاریخ مبارزه با بیماری تب برفکی بود، شکل گرفت. اشتباه از آنجا آغاز شد که به علت عدم تخصیص اعتبار جهت اجرای واکسیناسیون، البته واکسن وارداتی که بسیار گران قیمت هم بود، اعلام شد که گاودار مکلف است پول واکسن را بدهد و اگر گاوداری هزینه واکسیناسیون را تقبل نکند، واکسنی دریافت نخواهد کرد. همین یک اشتباه کافی بود که 31 استان کشور درگیر سهمگین ترین نوع اپیدمی بیماری تب برفکی شود و عوامل دیگری مانند کمبود واکسن و ... نیز مزید بر علت شدند.
افراد مطلع آگاهی دارند که مبارزه با بیماری تب برفکی تحت عنوان طرح ملی مبارزه سال هاست به عنوان یک استراتژی پذیرفته شده با افت و خیز مشغول مبارزه با اپیدمی های تب برفکی است و در این مبارزه دامدار مکلف به واکسیناسیون است. همه می دانیم که یکی از ریسک فاکتورهای انتشار بیماری، مراجعه واکسیناتور به دامداری می باشد که البته با انجام واکسیناسیون و رعایت اصول بیوسکیوریتی تا حدودی اثر آن خنثی می شود. حالا در نظر بگیریم اکیپ واکسیناسیون در منطقه با ریسک بالا حرکت می کند و دامداران با توجه به موقعیت خود، از قبول واکسیناسیون تا رد آن مخیر باشند. خوب، چه اتفاقی روی خواهد داد؟ از نظر اپیدمیولوژی در این شرایط قطع واکسیناسیون بسیار بهتر از ادامه این وضعیت است؛ ولی در مدیریت اعمال شده، واکسیناسیون با همین شرایط ادامه پیدا کرد و اتفاقی افتاد که همه شاهد آن بودیم.
الان هم در مبارزه با آنفلوآنزا همین سوء مدیریت در حال فرمانروایی است. اگر چه مدیران سازمان تغییر یافتند ولی فرهنگ سازمانی از بین نرفته است. […] باید توجه داشت که موقعیت بحرانی فعلی حاصل عدم اقدام بموقع سایر رده های تصمیم گیری است، نه حاصل مبارزه در خط اول.
مثالی می زنم؛ در امر مبارزه با این بیماری یک پروتکل جامع شامل تست و کشتار و پرداخت غرامت پیشبینی شده است. این پرداخت غرامت تنها برای جبران خسارت مرغداری نیست که وزارت جهاد کشاورزی و دولت به انحنای مختلف در پرداخت آن تعلل می کنند، بلکه یک ابزار جدی در امر مبارزه است و پرداخت بموقع آن باعث می شود که هیچ واحدی از واحدهای درگیر اقدام به مخفی کاری نکند. حالا ببینید تعلل در این امر چگونه تمام هزینه های انجام شده برای مبارزه را خنثی خواهد کرد و بدتر از همه اینکه با یک تاخیر طولانی اقدام به پرداخت شود. در این حالت تنها اتفاقی که می افتد این است که منابع مالی را از دست دادیم و بخشی از خسارت مرغداری پرداخت شد ولی این امر در امر مبارزه و کنترل بیماری هیچ کمکی نکرد که بماند، اثر مخفی کاری مرغداری را که باعث وخامت اوضاع شد را نیز تحمیل کرد.
پس وقتی گفته می شود این ساختار وزارتخانه و نوع تصمیم گیری ها و حتی شخصیت و نوع نگرش مدیران بالایی وزارت جهاد با تکالیف سازمان دامپزشکی و موسسه رازی هم سو نیست، از این نظر است و اینگونه است که مدیریت مبارزه راه بجایی نخواهد برد.
حالا به این چند نمونه که عرض شد، عدم سرمایه گذاری در امر مهم 1. آموزش، 2. تغییرات شتاب زده مدیریت و گوشه نشین کردن افراد با تجربه و تاثیر گذار در مبارزه 3. عدم تعیین استراتژی های بلند و یا جایگزین کردن آن با استراتژی های کوتاه مدت و البته غلط به منظور فرار از تبعات وضعیت موجود 4. رفیق بازی های بی حد و حصر را هم اضافه کنیم. بعد چه انتظاری می توان داشت؟ از این رو بخاطر تکمیل شدن خطاها، استفاده از واکسیناسیون علیه آنفلوآنزا نیز در دستور کار قرار گرفته است، زیرا حیف است که لیست خطاهای انجام شده در سال های اخیر به زیور بومی شدن و استفاده از واکسیناسیون به بهانه کاهش میزان خسارات وارده آراسته نگردد.
در خاتمه ذکر این نکته را لازم می دانم که مقام عالی وزارت نیز نگاه عوامانه ای به موضوع مبارزه دارند. وقتی ایشان حتی در شمارش معلول ها ناتوان هستند و آنها را یک درمیان از قلم می اندازند، نمی توان مطمئن بود که بشود مبارزه ای همه جانبه با این ویروس و یا عوامل مشابه داشت و در آینده نیز همین شهر و شهریار را شاهد خواهیم بود.
اینجا حدیث امیر المومنین معنای عملی دارد که می فرماید: "أَعظَمُ المَصائِبِ الجَهلُ" (بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است). ما ملتی شده ایم که کمتر فکر می کنیم و بیشتر هزینه می کنیم.