کد خبر: ۴۸۶۷
تعداد نظرات: ۱ نظر

حکیم مهر - امیر الهامی مدیر باغ وحش تهران در گفتگو با روزنامه جام جم ، دامپزشکی ایران را خیلی ضعیف دانسته و ادعا نموده دکتر تقی ‎پور دامپزشک شاخصی که سرپرستی تیم معالج ببرهای وارداتی را بعهده داشته علیرغم آنکه می‎دانسته ببر تلف شده مشمشه دارد به وی و بقیه نگفته و مدیر باغ وحش و سایرین هم به راحتی به ببر دست زده اند و با همان لباس و کفش به قفس شیرها تردد نموده‌اند!

مریم خباز از گروه جامعه روزنامه جام جم در گزارشی که یکشنبه 10 بهمن 89 در این روزنامه به چاپ رسیده گشتی در باغ وحش ارم پس از معدوم شدن شیرها و مرگ ببر وارداتی زده که بدین شرح بازخوانی می‎گردد :

بهرام روی دو پا بلند می‌شود و با مشت به سینه‌اش می‌کوبد. جیغ می‌زند، بیتابی می‌کند، از پشت میله‌ها آشغال پرت می‌کند و میله‌های سبز و جرم گرفته قفس را تکان می‌دهد. او از آمدنم ناراحت است. بوی غریبه آزارش می‌دهد. شهرام اما آرام ایستاده با آن صورت سیاه و چشم‌های سیاه‌ترش. عکس میله‌ها همه در چشم‌هایش افتاده‌اند. حباب طلایی لامپ آویزان از سقف هم همین طور. هم‌اتاقی‌اش آن ته نشسته، درست در تاریکی، درست آنجایی که سیاهی کاشی‌ها با سیاهی تن شهرام آمیخته می‌شود. شاید در تختش خوابیده و پتویش را روی سرش کشیده. شاید هم گوشه‌ای کز کرده، نمی‌دانم چون نمی‌توانم او را ببینم. شروین را ولی خوب می‌بینم با آن جثه کوچک و سر و بدن کم‌مو و دست‌های چروکیده‌ای که خیلی شبیه دست‌های ماست.

شروین به میله‌ها چسبیده و روی لبه باریک سیمانی قفس خودش را نگه داشته. دست راستش را جلو می‌آورد تا با من دست بدهد. کمی می‌ترسم ـ‌ شاید از سیاهی چشم‌هایش، شاید هم از موهای بلند و سیخ سیخ دستش، شاید هم از مشمشه ـ‌ اما ماموران نگهداری از او با شروین دست می‌دهند، آنها تازه دست‌هایش را وازلین زده‌اند و ناخن‌هایش را گرفته‌اند.

بوی تندی که در راهرو پیچیده آزارم می‌دهد. به گمانم بوی مواد شوینده است که با بوی بخاری‌ها آمیخته شده، اما رئیس باغ وحش می‌گوید بوی ادرار میمون‌هاست که فضا را پر کرده است. نور لامپ آویزان از سقف، چشم‌های پرویز را هم پر کرده؛ میمونی نجیب، اهل سنگال با 60 سال سن. همسرش شیرین هم همانجاست، مادر همه میمون‌های باغ وحش. ماموران از شیرین می‌خواهند دست بزند و نشان بدهد که حالش خوب است، اما او با دو دست به میله‌ها چسبیده و شانه به شانه پرویز روی لبه باریک سیمانی قفس ایستاده. پرویز آرام است، شیرین آرام‌تر و جایزه یک زوج سر به راه مشتی خرمای خشک و یک شیر پاکتی.

خانه زمستانی میمون‌های باغ وحش ارم چنگی به دل نمی‌زند، اسمش را خانه گذاشته‌اند، اما بیشتر به سلول‌های انفرادی برای تنبیه متمردان می‌ماند. چاردیواری آزاردهنده‌ای که تزیینات داخلی‌اش چیزی جز دو بخاری کهنه، چند لامپ سوسوزن با کاشی‌ها و موزاییک‌های جرم گرفته‌ای نیست که سال‌ها ست رنگ سفید را فراموش کرده‌اند.

شایعه شده بود مشمشه گریبان میمون‌ها را هم گرفته. نگران بودیم از مشمشه‌ای که روی بدن حیوان زخم‌های عمیق و چرکین می‌سازد و نفس‌هایش را به شماره می‌اندازد و وقتی خون از بینی‌اش جاری کرد و میل به غذا خوردنش را کور کرد دیگر کارش تمام شده است، اما فعلا حال میمون‌ها خوب است، رئیس باغ وحش و ماموران نگهداری از آنها هم همین را می‌گویند. آنها کیسه‌های خرمای خشک، شیشه عسل، جعبه‌های گوجه‌فرنگی، سیب، کلم قرمز، کشمش و تخمه آفتابگردان را نشانم می‌دهند و می‌گویند ببین اینها گیر خودمان نمی‌آید. ماموران نگهداری از بهرام، پرویز، شهرام، شیرین و شروین باید خیلی فقیر باشند.

سایه به سایه مشمشه

حیوانات باغ وحش بهت زده‌اند، بابن‌ها به یک سمت خیره شده‌اند و شترمرغ‌ها آسمان را می‌پایند، بزهای کوهی ایستاده بر تپه‌های سیمانی درون قفسشان هم انگار در آن دور دست‌ها چیزی را می‌شمارند، اما شیر یالدار باغ وحش از همه بهت‌زده‌تر است. چشم‌های عسلی‌اش به یک سو خیره مانده و وحشت را می‌شود در عمق چشم‌های بلوری‌اش دید.

چند روز پیش 8 شیر باغ وحش را چند متر آن طرف‌تر از قفس او کشته‌اند و دفن کرده‌اند، همان شیرهایی که شنیده بودیم به ضرب گلوله به شقیقه‌شان مرده‌اند، اما انگار خبر کذب بوده، روز مرگ شیرها نه تفنگی در کار بوده و نه فشنگی. رئیس باغ‌وحش تیرهای بیهوشی را نشانم می‌دهد و می‌گوید ما شیرها را اوردوز کرده‌ایم.

اوردوز یعنی تزریق زیاد از حد داروی بیهوشی، یعنی خواب به خواب رفتن شیرها، یعنی پایان هراس مشمشه با چند سی‌سی داروی بیهوشی. نباید مرگ بدی باشد فقط می‌ماند دردی که با فرو رفتن تیرها به بدن شیرها فشار آورده و سرگیجه‌ای که با خواب آلودگی همراه می‌شود و بعد افتادن روی زمین و یک ربع بعد رفتن به جهانی دیگر.

چشم‌های هراسان شیر شاید به خاطر این مرگ دسته‌جمعی باشد؛ مرگی که حتما از چشم‌های او دور نگه داشته‌اند، اما او به حکم غریزه درکش کرده است. حالا او و دو شیر ماده که فعلا قافله مرگ را جا گذاشته‌اند چشم انتظار اتفاقات آینده در قرنطینه‌اند.

گودالی پر از جسد

ریکا، پلنگ ایرانی باغ وحش در قفسش تنهاست یعنی هنوز حاضر نشده‌اند برای این‌که او را از تنهایی در بیاورند یک جفت ماده برایش بیاورند. پلنگ ما تنهاست، اما پلنگ‌ها را به روسیه هدیه می‌دهند، اما از جایی که او هست خیلی خوب می‌شود گورستان شیرها را دید.

جسد شیرها حالا دیگر باید پوسیده باشد ولی هراس مشمشه هنوز مثل روحی سرگردان در باغ وحش می‌پلکد. امیر الهامی ،رئیس باغ وحش می‌گوید: «لازم نیست از مرگ شیرها تراژدی بسازم، اما می‌خواهم مرگ آنها را با تمام جزییات بدانم. ببرها را که آوردند گفتند چون اینها اهل سیبری‌اند قفسشان باید سرد باشد ما هم کولرها را شبانه‌روز روشن گذاشتیم تا اینها گرمشان نشود، اما شیرها سردشان بود و گرما را دوست داشتند، اما به خاطر ببرها زجر می‌کشیدند.

درست مثل آدمی که از سرما گریزان باشد و او را جلوی کوران باد بگذارند. ببرها واقعا مهمان ناخوانده بودند. ما برای آنها اتاق ویژه نداشتیم، ببرها جای شیرها را تنگ کرده بودند.

از پاییز بود که علائم بیماری را در شیرها دیدیم، ببرها از اول اسهال داشتند، اما محیط زیستی‌ها گفتند شاید پرخوری کرده‌اند شاید هم از شیرها ترسیده‌اند، اما بزاق دهان ببر نر زیاد بود و از گوشه دهانش می‌ریخت. ولی آنها باز می‌گفتند به خاطر هیجانات زیاد این گونه شده است. بعد از مدتی شیرها هم آبریزش بینی پیدا کردند و بی‌اشتها شدند.

از دانشکده دامپزشکی خواستیم کمکمان کنند آنها هم چند آزمایش انجام دادند و ویتامین K و آنتی‌بیوتیک تجویز کردند. ما دارو‌ها را به شیرها دادیم، اما به درمان جواب ندادند و تعداد شیرهای مریض بیشتر شد.

آزمایشاتی که روی آنها انجام می‌دادیم مشمشه را تایید نمی‌کرد، اما علائم‌شان داد می‌زد که مشمشه دارند. دامپزشکی ایران خیلی ضعیف است.

دستگاه‌ها و تجهیزاتشان به روز نیست. شاید برای همین بود که نمی‌توانستند بیماری شیرها را تشخیص بدهند، اما بالاخره کار به جایی رسید که از همه‌گیر شدن بیماری در باغ وحش ترسیدیم و نگران شدیم که مبادا حیوانات بومی باغ وحش نیز مبتلا شوند.

مرگ شیرها یک انتخاب نبود بلکه مجبور به این کار شدیم برای همین آنها را در قفس‌هایشان اوردوز کردیم و بعد از یک ربع که از مرگشان مطمئن شدیم آنها را درون پلاستیک پیچیدیم و خاک کردیم.

پشت ساختمان مدیریت باغ وحش آنجایی که به قفس شیر یالدار و پلنگ ایرانی راه دارد تکه زمینی بی‌مصرف است که شیرها را آنجا خاک کرده‌اند. گودال 3 متری پر از جسد و آهک که بعد از چند روز هنوز می‌شود از پستی و بلندی‌های مانده روی خاک جای دفن شیرها را تشخیص داد.

مرگ به سبک روسی

ببری، ببر ماده بنگالی حالش خوب است. وقتی مقابل قفسش در فضای باز باغ وحش رسیدیم او گریزان از سرما گوشه‌ای روی خاک یخ‌زده لمیده بود. اثری از بیماری در او نیست، اما رئیس باغ وحش نگران است که ببر نر سیبری بیماری‌اش را به ببری 2 ساله هم داده باشد: «یقین دارم که ببرها منشا آلودگی بودند».

سراغ ببر ماده سیبری را می‌گیرم. او و شوهرش مدت‌هاست خبرساز شده‌اند، اما حالا که او پس از مرگ ببر نر تنها مانده درون قفس کوچکش در سالن گرم محل اقامت شیرها زندگی می‌کند.

وارد سالن که می‌شویم او در حال قدم زدن درون قفس است، اما با عصبانیت. شاید هم با اضطراب، همراه با غرش‌هایی که مو بر اندام راست می‌کند.

قفس برای او خیلی کوچک است، اما او که با ببر مشمشه‌ای هم‌اتاق بوده و یک بار هم ببر نر بیمار او را گاز گرفته چاره‌ای جز ماندن در قرنطینه ندارد. رئیس باغ وحش می‌گوید «وقتی ببر نر می‌مرد ببر ماده او را نگاه می‌کرد.»

وقتی درباره مرگ ببر صحبت می‌کردیم مشمشه همان جا‌ها می‌پلکید شاید هم هراس از مشمشه بود که از پشت میله‌های قفس ببر ماده به بیرون می‌پرید، مشمشه البته نباید ما آدم‌ها را درگیر کند ولی دانستن این که این بیماری نفس را به شماره می‌اندازد و بیمار را بی‌اشتها می‌کند و وقتی او را به ته خط رساند خون از دماغش سرازیر می‌کند و روی بدنش زخم‌های متعفن ایجاد می‌کند حس عجیبی به آدم می‌دهد.

وقتی ببر نر می‌مرد، وقتی او در جدال با مشمشه از پا درمی‌آمد، وقتی از اندام 200 کیلوگرمی او جسدی زخم‌آلود و خونین به‌جا می‌ماند و وقتی جسدش از ترس انتقال مشمشه پلاستیک پیچ می‌شد ببر روسی همه را نگاه می‌کرد: «او مضطرب بود و آرام و قرار نداشت».

از اولش می‌نویسم: «ما به محیط زیست اطلاع دادیم که ببر نر حالت عادی ندارد و اسهالش بند نمی‌آید، آنها آمدند و توصیه‌هایی کردند ما هم توصیه‌هایشان را انجام دادیم، اما اوضاع هر روز بدتر می‌شد، چند روز قبل از این‌ که ببر بمیرد، اطلاع دادیم از چشم‌هایش اشک می‌ریزد، دامپزشک‌ها او را معاینه کردند، اما آنقدر دست روی دست گذاشتند که مرد. 8 روز قبل از این‌ که ببر بمیرد دامپزشکان محیط زیست او را بیهوش کردند تا برایش اقدامات درمانی انجام دهند، اما از او خون نگرفتند چون برای این کار باید بیهوشش می‌کردند و گفتند با حالی که او دارد خطرناک است.گفتند تا یک هفته به او آنتی‌بیوتیک بدهیم، اما فایده‌ای نداشت. روز پنجشنبه قرار بود اقدام درمانی نهایی را برای ببر انجام دهند. دکتر ملوک‌پور، دکتر تقی‌پور، دکتر مسعودی و دکتر گرگین همه اینجا بودند.

قرار شد ساعت 10 صبح بیایند و ببر را بیهوش کنند و از او خون بگیرند، اما با نفس تنگی‌ای که ببر داشت این کار شدنی نبود. برای همین کپسول اکسیژن آوردند، وقتی همه در سالن جمع بودند ناگهان نفس حیوان به شماره افتاد و بعد از چند دقیقه نفسش از کار افتاد.

مسوولان محیط زیست هم همین جا بودند.گفتند آدرنالین تزریق کنید، تزریق وریدی را انجام دادند، اما فایده‌ای نداشت، قبل از این‌که ببر بمیرد دکتر تقی‌پور که قبلا از خون بینی ببر نمونه‌گیری کرده بود وارد سالن شد و گفت دست نگه دارید، ببر مشمشه دارد، او از شب قبل این را می‌دانست، اما چیزی به ما نگفت. ما به ببر دست زده بودیم و با کفشی که به قفس او رفته بودیم به قفس شیرها و بقیه حیوانات هم رفته بودیم. وقتی ببر مرد لاشه‌اش را درون پلاستیک گذاشتند و با خودشان بردند».

لاشه ببر باید تا به حال معدوم شده باشد، لاشه شیرها هم زیر لایه‌ای از آهک باید تا به حال پوسیده باشد، اما کابوس مشمشه هنوز هم هست، مسوولان باغ وحش از ببر ماده می‌ترسند.

اتهام او آلودگی به ویروس است و گناه شیرها و پلنگ‌های مجاور او این است ‌که باغ وحش به اندازه کافی جا ندارد. مسوولان محیط زیست هم ببر ماده را بلوکه کرده‌اند و فقط وعده انتقالش به میانکاله را می‌دهند، اما دیگر جای دست دست کردن نیست، حیوانات باغ وحش ارم همه بلاتکلیفند، مشمشه همانجاها می‌پلکد و هراس بیماری از پشت میله‌های قفس ببر به بیرون می‌پرد.

محیط‌زیست چه می‌گوید؟

یک ببر و 8 شیر مرده با 3 دستگاه مسوول که کم‌کاری‌ها را به هم نسبت می‌دهند؛ رئیس باغ ‌وحش تقصیرها را گردن سازمان محیط زیست می‌اندازد، سازمان محیط زیست، باغ ‌وحش و سازمان دامپزشکی را مقصر می‌داند و دامپزشکی، باغ‌ وحش را به سستی در تغذیه درست شیرها و ببرها متهم می‌کند.

محمدجواد محمدی‌زاده که قرار بود سازمان متبوعش تا 3 ماه آینده 4 قلاده ببر دیگر را از روسیه تحویل بگیرد، وقتی با خبر مرگ یکی از ببرهای سیبری مواجه شد، اعلام کرد مرگ ببرها به علت بی‌توجهی مسوولان باغ‌وحش ارم، کم‌توجهی سازمان دامپزشکی و در نهایت استفاده از غذای آلوده بوده است.

او معتقد است سازمان محیط زیست و روس‌ها در ماجرای مرگ ببر هیچ مسوولیتی ندارند چراکه مسوولان باغ ‌وحش ارم باید فضای مناسب برای ببرها را فراهم می‌کردند و دامپزشکی نیز از سلامت غذا مطمئن می‌شد. این در حالی است که فراکسیون محیط زیست مجلس هفته گذشته اعلام کرد سازمان محیط زیست، باغ وحش ارم و سازمان دامپزشکی به ترتیب مقصران اصلی مرگ ببر سیبری هستند و در نگهداری این حیوان کوتاهی کرده اند.

 

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
روشنايي
|
-
|
۰۹:۴۹ - ۱۳۸۹/۱۱/۱۰
0
0
باغ وحشها نشان از وحشي بودن انسان ها مي باشد.
ايا باغ وحش كه در حقيقت زندان و اسارت است شايسته زيندگي اين موجودات ميباشد؟
بخصوص باغ وحشي مانند باغ وحشهاي كشور ما كه بسيار بي رحمانه و دور از شرافت انساني طراحي شده است.
با اين فجايعي كه اخيرا رخ داده ، زمان آن رسيده است كه به خود بياييم و اين اسارتگاه هارا در كشورمان تعطيل كنيم و بيش از اين به موجودات بي گناهي كه حق دارند آزاد زنددگي كنند ظلم و ستم نكنيم.
نظر شما
ادامه