کد خبر: ۱۹۴۷۶

تهران، چند باغ وحش دارد؛ می‌شود با تقریب خوبی ادعا کرد که شهر از چهار طرف به باغ وحش می‌رسد و برای خالی نبودن عریضه باید گفت که دو باغ وحش هم در قلب شهر هستند که هر وقت اراده کنید، «حیاط» وحش، درست دم‌دستتان باشد.

از غرب که شروع کنیم، بزرگترین باغ وحش تهران، همان جایی است که اسمش را گذاشته‌اند «باغ وحش تهران»، با ایستگاه متروی «ارم سبز» پیاده چند دقیقه بیشتر فاصله ندارد.

می‌گویند 121 گونه حیوان در این باغ وحش نگهداری می‌شود، این موضوعی است که برای یک بازدیدکننده ساده کمی دیر هضم است! از در ورودی که رد بشوید اولین چیزی که توی ذوقتان خواهد زد، بوی کود حیوانی است و بعد یک قفس بسیار بزرگ که روی بیش از نیمی از سقف و دیوارهایش را با برزنت ضخیم پوشانده‌اند. قفس پرنده‌های غیرگوشتخوار، این جا از دُرنای تاج‌دار پیدا می‌شود تا قناری، طوطی و قرقاول، غاز، قو، کبوتر، کبک و طاووس، همه با هم، در زیست مسالمت‌آمیز خودشان روی زمین خاکی، با ظرف‌های غذای کثیف و اوضاع به هم ریخته. هیچ‌کس هم نیست که بگوید چرا این همه پرنده همه با هم، یک جا نگه داشته می‌شود یا حداقل بگوید که چند گونه پرنده در این قفس هستند.

پشت سر گروه جیغ‌زنان بچه‌های مدرسه ابتدایی که به شهادت کنترل‌چی بلیت جلوی در، هر روز حداقل چهار - پنج گروهشان معمولاً در گروه‌های 40 - 50 نفری از باغ وحش دیدن می‌کنند هم هیچ راهنمایی نیست که توضیح بدهد.

تنها آدم‌های مرتبط با باغ وحش که فروشنده خوراکی، تبلیغ‌کننده دستگاه کنترل قد و وزن برای بزرگسالان، دعوت‌کننده به مسابقه تیراندازی و کارگر رستوران نیستند، کارگرهایی هستند مشغول «تعمیرات»، قفس گونه‌ای از چهارپایان را رنگ و نقاشی می‌کنند تا محوطه‌ای که قرار است بعداً از شترهایش رونمایی شود، آماده کنند.

از انصاف هم نباید گذشت، درست است که باغ وحش تهران سر تا سر بوی کود حیوانی می‌دهد، محوطه‌هایش برای نگهداری حیوانات کوچک است و هیچ‌کس نیست که به هیچ سوالی جواب بدهد، اما به هر حال این‌جا در مقایسه با باقی باغ وحش‌های شهر چیزهای خاصی دارد.

مثلاً یک جفت خرس دارد که تمام طول روز روی لبه دیوار سیمانی جلوی قفس راه می‌روند و خرناس می‌کشند. چندتایی گونه‌های مختلف میمون و شامپانزه که از پشت شیشه قفس‌های کوچکشان در مقابله ضربه کفش‌های پسربچه‌های بازدیدکننده از باغ وحش جیغ می‌کشند، پرخاشگر و عصبی هستند و هیچ توضیحی در مورد موهای ریخته و ضایعه پوستی عمیق یکی از این حیوان‌ها وجود ندارد.

چیزی که بیشتر از همه روی تبلیغات دیده می‌شود، تصویر شیرهاست. چهار - پنج نر و ماده، در قفس انتهای باغ، روی سکویشان جلوی آفتاب دراز کشیده‌اند و از پشت شیشه آفتاب می‌گیرند.

اما باغ وحش تهران برای چیزی به جز شیر و خرس‌هایش سر زبان‌هاست. چند سال پیش در یک پروژه بین‌المللی معاوضه حیوانات چند ببر سیبری که از گونه‌های به شدت در خطر انقراض است به ایران فرستاده شد تا در باغ وحش تهران نگهداری و تکثیر شود، اما ببرها از لحظه‌ای که رسیدند مشکوک به «مشمشه» - نوعی بیماری مشترک بین انسان و حیوان - بودند و حیوان آلوده به آن را باید بی‌بروبرگرد از بین برد. ببرهای باغ وحش تهران، حالا مدت‌هاست که زیر نظر و تحت آزمایش‌های گاه و بیگاه هستند و نتیجه قطعی و نهایی بیمار بودن یا نبودنشان هیچ وقت اعلام نشده است.

با این حاشیه‌ها، دیدن یک ببر تنها در یک قفس واقعاً کوچک با یک توپ زرد پاره رها شده روی خاک، در حالی که به نظر می‌رسد چشم‌هایش گریه می‌کند، چسبیده به شیشه و منتظر چرخش آفتاب، بیش از آن که بشود تحملش کرد، غمگین است.

در سمت دیگری از قفس دایره‌ای این گربه‌های بزرگ، ببر دیگری هست که سعی می‌کند سیم بستی که جلوی قفسش قرار گرفته را با دندان بکند و اصلا برایش مهم نیست که پسر جوانی دوربین را به دست همراهش داده و پایش را طوری بلند کرده که به نظر بیاید روی گرده ببر سوار شده تا عکس یادگاری‌اش خوب از کار دربیاید.

در برگشت، کارگرها مشغول شستن قفس کرکس هستند و از خود حیوان خبری نیست. دو قدم آن طرف‌تر، یک عقاب توی قفسش در یک کاسه کوچک آب‌تنی می‌کند و خرس‌ها هنوز دارند روی همان لبه سیمانی قفسشان راه می‌روند.

از غرب به سمت شمال، به میدان تجریش که برسید تاکسی‌ها شما را تا ورودی کوچه‌ای موزه دارآباد بالا می‌برند. می‌گویم «موزه» چون عنوان «باغ» وحش برای این پارک کوچک، درخور نیست. البته حیوان‌های زیادی دارند، از جمله ده‌ها خرگوش که تا بروی سمت قفسشان به شبکه فلزی حمله می‌کنند و با چشم‌های سیاه خیره نگاهت می‌کنند.

به غیر از این‌ها، حیاط محوطه موزه، چندین قفس بزرگ دارد، بزرگترینشان برای طاووس‌هاست، علاوه بر خود قفس گنبدی، تکه‌ای از زمین چمن محصور شده پارک را هم در اختیار دارند که در آن قدمی بزنند. به جز این طاووس‌های خوشبخت، شاه بوف روزش را در تنهایی شب می‌کند و اگر نیم ساعت دور تا دور گنبد آهنی مشبکش بگردید شاید در انتها نیم نگاهی از سر لطف به شما بیاندازد و دوباره چشم‌هایش را ببندد و سرش را بچرخاند.

تا دلتان بخواهد چیزی که در «دارآباد» زیاد است، طوطی است و کبوتر. باید پرسید طوطی سبز و کبوتر سیاه و سپید کجا نیست که در باغ وحش‌های تهران نباشد؟!

اما آن چیزی که این‌جا را از «حیاط» وحش‌های وسط شهر جدا می‌کند، ساختمان موزه‌ای آن است با چندین گونه حیوان تاکسی‌درمی شده، پوست حیوان را کنده‌اند، با فرمالین پوشانده‌اند که شکل طبیعی‌اش را حفظ کند و به عنوان حیات وحش غیر زنده به بازدیدکننده‌ها تحویل می‌دهند.

بعد از در ورودی یک نفر هست که لطف می‌کند به شما می‌گوید جهت چرخشتان در ساختمان باید از کدام طرف باشد و بعد شما می‌مانید و تابلوهایی با خط بسیار ریز، زیر نمونه‌های خشک شده حیوانات و اسکلت‌ها، دانشجوهای نقاشی که بساطشان را روی زمین پهن کرده‌اند و نشسته‌اند به طراحی از حیوانات و البته یکی دو تا عکاس که سعی می‌کنند از سرهای بریده آویخته از دیوار‌ها و اسکلت‌ها و چیزهای دیگر عکس‌های بدیع بسازند.

اما همه‌اش این نیست. راهروها را که ادامه بدهید، به حیوانات زنده هم می‌رسید، در ردیف آکواریوم برای ماهی آب‌های شور و شیرین، با پلاک‌هایی که یکی در میان اسم و اندازه ماهی‌ها را روی خودشان دارند، بدون هیچ توضیح اضافه‌ای.

بعد از این‌ها، یک آکواریوم مجهز به خاک اره و ظرف هویج هست، برای نشان دادن زاد و ولد موش سپید از همان‌هایی که معمولاً بهشان می‌گوییم موش آزمایشگاهی و در ادامه راه، چندتایی مار زیر نور مصنوعی، اغلب غیر سمی، اغلب بومی ایران، در آکواریوم‌های تنگ که باقیمانده پوست‌اندازی‌شان هنوز روی شن‌هایش مانده، منتظر هیچ‌چیز نیستند.

همین طور که دور موزه را می‌گردید، صدای غاز و مرغابی هم هست و در آخر از پشت شیشه می‌توانید برکه کوچکی را نگاه کنید با چندین مرغ آبی و قوی سپید و پرنده‌های کوچکتر، همه با هم زیر سقف توری برکه، خوش و خرم و آوازخوان!

از ترکیب موزه حیات وحش و باغ پرندگان، یک نمونه دیگر هم هست، در جنوب تهران، بعد از میدان قزوین، تاکسی‌ها شما را رو به روی خیابانی که به موزه «هفت چنار» می‌رسد پیاده خواهند کرد، از میان گونه‌های زنده این‌جا غلبه با طوطی‌هاست، عمده‌شان اهدایی از طرف مردم. به جز چند تا پرنده، آکواریوم‌های ماهی هم هست، چند ماهی خزری و باقی ماهی‌های تزئینی که معمولاً در خانه‌ها نگهداری می‌شوند؛ همین!

در مرکز شهر اوضاع کمی متفاوت است. پارک شهر کمی پایین‌تر از میان حسن‌آباد، نزدیکی‌های بازار تهران، برای خودش نمونه دیگری از «حیاط» وحش است، قفس‌های بزرگ برای طاووس و کبوتر و طوطی، اما نه چیزی بیشتر.

پارک ساعی هم از آن پارک‌هایی است که در آن حیوان نگه می‌دارند. در ورودی جنوبی، با سر و صدای فنچ‌هایی که مردم به پارک سپرده‌اند تا از آن‌ها نگهداری کنند از شما استقبال می‌شود. پایین پله‌ها در راهروی اصلی پارک، قفس بزرگی برای طوطی، کبوترهای معمولی و پاپری، طاووس و مرغ‌های شاخ‌دار هم هست و حتی می‌شود قرقاول هم این جا دید و البته گربه‌های حسرت کشیده‌ای که سرشان را به شیشه و حفاظ فلزی قفس پرنده‌ها می‌کشند.

برای گرم کردن قفس‌ها، از شوفاژ استفاده می‌شود با این حال کبک‌ها ترجیح می‌دهند همه باهم زیر نور چراغ‌های آویزان تجمع کنند.

در انتهای مسیری که قفس‌ها در آن قرار دارند، چند برکه کوچک متصل به هم هست، با پل‌های که از رویش رد می‌شود و قوهای سپید و مرغابی‌ها که زیر آسمان توی آب، برای خودشان آزاد می‌چرخند و از تکه نان‌هایی که بازدیدکننده‌ها با وجود تمام درخواست‌ها برای غذا ندادن به حیوانات، توی برکه می‌ریزند استقبال می‌کنند.

در همان خیابان ولیعصر، پارک ملت، یکی دیگر از مجموعه‌هایی است که حیوانات وحشی را به وسط شهر آورده، قفس دایره‌ای پرنده‌هایش علاوه بر مرغ شاخ‌دار و کبوتر و طوطی، حیوان‌های دیگر هم دارد.

کرکسی که در عرض قفسش تنها می‌تواند یکی از بال‌هایش را باز کند، قوی سیاه که اصلا باید روی آب باشد، ولی در این سرما این طور صلاح دیده‌اند که توی قفس نگهش دارند و البته عقاب، که با توجه به این که توی قفسش نبود، امیدوارم در جای مناسبی این روزهای سرد را بگذراند.

«حیاط» وحش پارک ملت، از این نظر در میان پارک‌های تهران یگانه است که چندگونه پستاندار هم دارد؛ میمون‌ها، در قفسی آن قدر دور و محصور که حتی به درستی نمی‌شود از میان میله‌ها تشخیصشان داد و یک محوطه چمن پر از برگ‌های زرد، برای چند آهو و غزال و باز هم کسی نیست که توضیح بدهد حیوان شاخ بریده‌ای که برای معدود بازدیدکنندگان ماغ می‌کشد، اسمش چیست و چرا شاخ‌هایش را بریده‌اند.

شرق تهران داستان دیگری دارد. جایی در میانه اتوبان بابایی که می‌شود تاکسی‌هایش را در میدان نوبنیاد، یا کمی بالاتر از متروی گلبرگ پیدا کرد، «باغ پرندگان» تازه‌تأسیس‌ترین باغ وحش تهران است که در آن بالاخره یک نفر پیدا می‌شود که توضیح بدهد: «مجموعه خصوصی است، حیوان‌ها شخصی است، برای اداره پارک از جایی کمک مالی دریافت نمی‌کنیم. با این وجود بیش از 150 گونه مختلف پرنده داریم با حدود 100 نیرو که بیش از 10 نفرشان متخصص هستند.»

دیدن مرغ‌های شاخ‌دار که در علف‌های این باغ برای خودشان در رفت و آمد هستند، اولین چیزی است که چشم آدم را می‌گیرد؛ بویژه اگر تمام هفته درگیر غمگین بودن برای جای تنگ حیوان‌ها در باغ وحش‌های تهران بوده باشید و نگران استاندارهای پایین زندگی آن‌ها.

هرچند پرنده‌های بزرگ، عقاب و کرکس‌ها را به دلیل سرما از پارک بیرون برده‌اند و در محلی که می‌گویند «قرنطینه‌ای در همین اتوبان بابایی است» نگهشان می‌دارند، حداقل این است که می‌شود دید سقف قفس این حیوانات اینجا بلند است، مساحت قفسشان بیشتر و داخل قفس تنه درخت و لانه‌های مصنوعی هست برای شبیه‌سازی محیط طبیعی‌شان.

چیزی که بیشتر بازدیدکننده‌ها را به اینجا می‌کشاند، مجموعه پرندگان گرمسیری اینجاست. وارد چادر که می‌شوید طبیعی است که بوی پرنده توی صورتتان بزند، اما کافی است چند دقیقه صبر کنید، بو که عادی شد مجموعه کم‌نظیری از پرنده‌ها رو‌به‌روی شماست که بی‌توجه به بودنتان برای خودشان راه می‌روند و سر و صدا می‌کنند، از همه رنگ طوطی و مرغ مینا گرفته تا یک جفت دُرنای تاج‌دار، قوهای گردن سیاه استرالیایی که در هیچ‌کدام از باغ وحش‌های تهران نمونه ندارد، یک جفت توکا و کلی مرغ ریز و درشت دیگر، در رفت و آمد و سر و صدا، این چادر جایی است که می‌شود دو ساعت تمام راهروی چند متری‌اش را رفت و برگشت و مرغ‌ها را تماشا کرد و باز در لحظه آخر، درست موقع بیرون آمدن از زیر چادر که قفسی با سه سقف در ارتفاع‌های مختلف دارد، پرنده دیگری هست که ندیده باشید.

اینجا تنها باغ وحش تهران است که خارجی‌های زیادی به دیدنش می‌آیند. می‌گویند در روزهای تعطیل تعداد بازدیدکننده‌ها این قدر زیاد است که طی کردن مسیر چند متری داخل قفس پرنده‌های گرمسیری بیش از یک ساعت طول می‌کشد و جای خوشبختی است که وقتی پای یکی از دُرناها به چیزی گیر می‌کند و زخمی می‌شود، متخصص طیور و نگهبان حیوانات هست که پرنده را معاینه کند.

باغ پرندگان بزرگترین مجموعه برکه‌های به هم پیوسته را در میان باغ وحش‌های تهران دارد، با قوهای سپید و سیاه و مرغابی و پرنده‌های کنار آبی دیگر، همه رها در محوطه اصلی و دنج پارک که به رفت و آمدهای گاه به گاه مردم هم عادت دارند و به خودشان زحمت نمی‌دهند که از روی پل‌ها کنار بروند.

مشخص نیست که استانداردهای باغ وحش‌های ایران را دقیقاً کدام نهاد مشخص می‌کند، چه کسی به نگهداری حیوانات در این باغ‌ها نظارت می‌کند؟ چه کسی نگران خطرهایی است که احتمال دارد بازدیدکنندگان این باغ‌ها و البته خود حیوانات را تهدید کند؟به نظر می‌رسد باغ وحش‌ها که در حداقلی‌ترین نگاه ممکن باید مکانی برای آشنایی بیشتر مردم و بخصوص بچه‌ها با حیوانات و یادگرفتن احترام گذاشتن به حق حیات باقی موجودات باشند، با نبود کارشناسان و تابلوهای راهنما و بدون در نظر گرفتن برنامه‌های آموزشی هدف‌دار برای بازدیدکننده‌ها، بیشتر از جایی برای کسب درآمدی اندک و حبس حیوانات، چیز دیگری نیستند.

اما فعلاً، آنچه از تور یک هفته‌ای باغ‌وحش‌گردی در تهران می‌تواند عاید یک بازدید‌کننده عادی شود، به غیر از نگرانی برای این حیوانات گرفتار و بلاتکلیفی در انتخاب این‌که بالاخره زندان غمگین‌ترین جای زمین است یا باغ وحش، چیز دیگری نیست.

 

 

نظر شما
ادامه