در دهه 20 میلادی واژهای به دانشنامه محیط زیست طبیعی راه یافت که تا امروز اهمیت معنایی خود را حفظ کرده است. این واژه Trophic Cascade است که معادل فارسی آن را میتوان "توالی غذایی" یا "آبشار غذایی" نامید.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری کشاورزی ایران(ایانا)، آلدو لئوپولد، نویسنده و بومشناس امریکایی، برای نخستین بار از واژه "توالی یا آبشار غذایی" برای معرفی پدیدهای در طبیعت استفاده کرد که مبنای آن فشار بر یکی از حلقههای زنجیره غذایی در محیطی طبیعی و در نتیجه ایجاد دنباله غیرطبیعی در همان محیط در مسیر زنجیره غذاییست. این محیط طبیعی مرغزارهای ایالت نیومکزیکو در امریکا بود.
دامداران در ایالت نیومکزیکو برای حفاظت از دامهایشان دست به شکار گسترده گرگها و خرسها زده بودند. آنچه پس از شکار باقی ماند زمینهای خالی از گیاه بود. اثر کاهش گرگها و خرسها منجر افزایش سریع تعداد گوزنها و جوندگان کوچک نظیر خرگوشها و موشها شده بود. بر اساس همین توالی، افزایش جانوران رده دوم که شکارچیان طبیعی خود را از دست داده بودند به کاهش قابل توجه گیاهان علوفهای برای دامها انجامید و دامداران را برای تامین نیازهای غذایی دامها به چالش کشید.
فرضیه "توالی غذایی" که لئوپولد بعد از مشاهدات طبیعی خود در نیومکزیکو مطرح کرد، بارها در شرایط آزمایشگاهی نیز تجربه شد. یاروسلاو هباشک، جانورشناس اهل چک، نشان داد وقتی تعداد ماهیها در یک حوضچه افزایش مییابند با مصرف بیش از حد زئوپلانکتونها منجر به افزایش بیش از حد فیتوپلانکتونها میشوند و در نتیجه ماهیها گرسنه میمانند.
آنچه به دنبال فشار بر یکی از حلقههای زنجیره غذایی رخ میدهد، انتقال حجم عظیم تغییرات به مراحل بعدی توالی غذاییست. در واقع میزان تغییر به صورت حذف یک جانور شکارچی و در نتیجه افزایش یک جانور شکار نیست. وقتی یک جانور شکارچی نظیر گرگ از زنجیره غذایی حذف میشود زاد و ولد بدون تهدید گوزنهای ماده منجر به تولید دهها گوزن تازه خواهد شد و همین افزایش تعداد علفخواران، نابودی عظیم گیاهان منطقه را به دنبال خواهد آورد. درست به همین دلیل است که توالیهای غذایی را به عنوان "آبشارهای غذایی" نیز میشناسند، زیرا حذف یکی از حلقههای غذایی، شبیه به ریزش بستر یک رودخانه و تشکیل یک آبشار در مسیر رودخانه خواهد شد.
گرچه مفهوم توالی یا آبشار غذایی برآمده از مطالعه ساختار زنجیرههای غذایی و رابطه جانوران شکارچی در مقابل جانواران شکار در طبیعت است با اینحال همین مفهوم در زمینههایی نظیر رفتارشناسی نیز کاربرد پیدا کردهاند. بعنوان مثال حضور گرگها در یک منطقه منجر به افزایش پوشش گیاهی در همان منطقه میشود زیرا گوزنها برای فرار از شکار شدن از همان منطقه دوری میکنند و در نتیجه پوشش گیاهی محل تردد گرگها دست نخورده باقی میماند. مشابه همین رفتار شرطی در حیات وحش ایران نیز مورد مطالعه قرار گرفته است.
افزایش شکارچیان انسانی در مناطق حفاظت شده گورخرهای ایرانی منجر به کاهش جمعیت گورخرها شده است، اما همزمان از جنبه رفتارشناسی ترس از انسان در گورخرهای ایرانی نیز به عنوان یک رفتار جمعی شکل گرفته است. در نتیجه، مشاهده جمعیتهای گورخر ایرانی برای مطالعات علمی نیز کاری طاقت فرسا و در مواردی ناممکن است. مشابه همین رفتار برای انواع دیگری از پستانداران در حیات وحش ایران نیز رخ داده و روش سرشماری گونههای در معرض خطر در طبیعت ایران، بیش از همه بر اساس حدس و گمان است.
مثالی از آبشار غذایی، وضعیت گرگها در پارک ملی یلوستون در امریکا می باشد (چگونه گرگها رفتار رودخانهها را تغییر دادند). بخش بزرگی از پارک ملی یلوستون در ایالت وایومین است اما با افزایش گستره حفاظتی آن اکنون بخشهایی از این پارک در دو ایالت مونتانا و آیداهو نیز قرار گرفته است. افزایش تعداد گرگ ها موجب افزایش سطح پوشش گیاهی منطقه و در نتیجه کاهش فرسایش خاک در کنارههای رودخانهها گردید. تثبیت خاکهای اطراف باعث شده تا رودخانههای منطقه از پیچ و تاب خوردن در مسیرهای کم مقاومت بازبمانند و در مسیرهای باریکتر طبیعی با بستر مستحکم به حرکت خود ادامه دهند. افزایش مسیرهای تازه برای رودخانهها باعث شد نقاط خشکتر پارک ملی یلوستون نیز به آب دسترسی پیدا کنند و پوشش گیاهی نیز گسترش بیشتری پیدا کند و در نتیجه خاک نیز تحت فرسایش کمتر قرار بگیرد.
درست نقطه مقابل آنچه در اذهان بسیاری از ما درباره رفتار گرگها نقش بسته و ماحصل تعمیم روابط انسانی به حوزههای طبیعیست، حذف گرگها چرخههای طبیعی را از حرکت عادی خود بازمیدارد و تعادل طبیعی را برهم میزند. این اتفاقیست که در بسیاری موارد در ادبیات شفاهی و کتبی به آن اشاره نمیشود.