کد خبر: ۳۰۹۴۹
 

«وحید زندی‌فخر» در خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) نوشت:

جای شما خالی ناهار امروزم زرشک‌پلو با مرغ بود؛ آنقدر گرسنه بودم که نفهمیدم چطور به آخرین قاشق غذا رسیدم. بعد از اینکه دلی از عزا درآوردم پشت میزم نشستم و با حالتی بین خواب و بیداری سایت دامپزشکی استان تهران را باز کردم. نمی‌دانستم چطور باید واژه‌هایی مانند مرغ، سرویس بهداشتی و فضای مجازی را به هم ربط دهم. خواب از سرم پرید و معده‌ام شروع کرد به واکنش‌های عجیب و غریب!

هنوز مقداری از گوشت ریش‌شده مرغ، در بین دندان‌هایم دهن‌کجی می‌کرد. مردد بودم که آن را قورت دهم یا تف کنم؟ اگرچه همین چند دقیقه قبل، یک ران مرغ به آن بزرگی را نوش جان که چه عرض کنم، کوفت کردم!

حالا با این خبر نمی‌دانم چیزی که خوردم، قطعه‌ای از همان مرغ‌هایی بود که در عکس دیده می‌شد یا کاملاً در اشتباه بودم؟ تصورش را بکنید؛ تپه‌ای از مرغ را در محل دستشویی مستراح بریزند به بهانه اینکه می‌خواهند آنها را بشویند. مثل این است که تو اول سیفون را بکشی، بعد بروی دست به آب! خلاصه طی مدتی که مرغ‌ها در آن محوطه مانده‌اند، اتفاقات زیادی را دیده، شنیده و بو کرده‌اند که حتی به ذهن من و شما هم خطور نمی‌کند. آنها حتی می‌دانند که هر کارگر روزی چند بار برای اجابت مزاج به دستشویی می‌رود و دستگاه گوارش کدام‌شان بهتر کار می‌کند و کدام یکی هم احتیاج به زیره‌نبات دارد تا نفخ نکند!

از کجا معلوم؟ شاید دمپایی کارگری هنگام رفتن به دستشویی، روی مرغ‌ها لیز خورده و با مغز رفته قاطی مرغ‌ها... آن وقت با عصبانیت بلند شده و فریاد زده: "اه... کدوم آدم (این فحش به صلاحدید سردبیر حذف شده است. لذا شما با صدای بوووووق بخوانید) این مرغ‌ها را ریخته اینجا؟" بعدش هم که صاحب‌کار جواب داده: "به تو ربطی نداره، تو کارتو بکن، حقوقتو بگیر؛ هر فحشی هم که دادی، خودتی" آن کارگر هم به تلافی پس فرستادن فحش‌ها به او و جد و آبادش، موبایلش را درآورده و از این وضعیت یک عکس هنری تهیه کرده که همان شب در شبکه‌های اجتماعی پخش کند. آخرش هم بعد از برگشتن از موال، حسابی مرغ‌ها را با دمپایی خیس، لگدمال کرده تا هر طور شده به او خسارت بزند.

حالا خدا پدر و مادر آن دو نفری را بیامرزد که سرمایه‌گذار اصلی این کارگاه بودند؛ همان‌ها که توسط نیروهای بهداشتی دستگیر شدند. چون فاجعه می‌توانست از این بدتر هم باشد؛ فکر کنید اگر آنها این مرغ‌ها را روی کاسه توالت آن هم با شیلنگ دستشویی می‌شستند چه می‌شد؟ وسط کار هم ناگهان مرغ از دستش در می‌رفت و...! باز هم اینها خیلی با وجدان بودند که این کارها را نکردند. خدا مرغ‌های سفره‌های‌شان را بهداشتی کند!

حالا اینها به کنار... واقعاً برای من سؤال شده که چرا آفتابه بدبخت کنار توالت را شطرنجی کرده‌اند؟! نکند تمام تقصیرها به گردن اوست؟ شاید به خاطر همین، یک دستش را به کمر زده و دست دیگرش را مانند احترام هیتلری، بالا آورده! راستی یک‌بار دیگر عکس را با دقت ببینید. لابه‌لای مرغ‌ها یک تِی کهنه را می‌بینید که احتمالاً به‌خاطر گیر افتادن در آن وضعیت، نتوانسته در تمیز کردن سرویس، کارگرها را یاری کند. از هرچه بگذریم به اندازه کافی تهمت و افترا پشت سر این صنعت بزرگ هست؛ از مصرف هورمون بگیرید تا جیوه و فلزات سنگین. فقط مانده بود برچسب سرویس بهداشتی که آن هم از راه رسید و کلکسیون بهانه‌ها را تکمیل کرد!

بعضی‌ها هم آنقدر بی‌جنبه تشریف دارند که از همین امروز، خریدن مرغ را ممنوع می‌کنند. این موضوع نه‌تنها علاج کار نیست، بلکه کار و کاسبی این سرویس بهداشتی‌ها را سکه می‌کند، اما اگر به فروشگاه‌های اطراف‌تان اطمینان ندارید، می‌توانید بیایید از محله ما مرغ بخرید. هم ارزان است و هم سرویس بهداشتی ندیده!
 
 
نظر شما
ادامه