کد خبر: ۳۵۱۸۰
 

آموزش معکوس در پلتفرم بالینی دامپزشکی (بخش اول)

مارال صالحی وربادی

مصطفی قلاوند

 

این مقاله درباره تحول است؛ تحولی که باید دانشکده های دامپزشکی را تبدیل به مرکزی برای یادگیری و تحقیق کنیم، یادگیری معکوس چارچوب انجام این کار است. استادان برای پاسخگویی به نیازهای فردی دانشجویان، کلاس­ها و دانشکده ها را از پایین به بالا متحول می کنند. ما رهبران آموزش دامپزشکی را دعوت می کنیم که به این تحول بپیوندند. یادگیری معکوس جنبشی خودجوش است نه رویکردی از بالا به پایین. این شیوه همزمان، استاد، دانشجو و دانشگاه را تغییر می دهد. استادان باید عوامل تغییر در آموزش دامپزشکی شوند. ما خوانندگان این مقاله را دعوت می کنیم، عامل این دگرگونی و تغییر باشند. منتظر مدیران و اصلاح طلبان نباشید تا به شما بگویند چگونه تغییر کنید، بلکه بر اساس آنچه که برای دانشجویان بهتر است، عمل کنید.

ما اساتید را دعوت می کنیم که نه تنها معکوس کردن کلاس هایشان را در نظر داشته باشند، بلکه در یادگیری معکوس عمیق شوند و رو به جلو بروند.

سوال:

چگونه اساتید، عامل این تغییر باشند؟ چگونه اساتید به عوامل تغییر و تحول در مدرسه های خود تبدیل شوند؟ فکر می کنیم سوالی بنیادی وجود دارد که اساتید باید از خود بپرسند. با اینکه ممکن است این سوال زیاد حالت نمایشی به خود بگیرد، به آن عنوان "یک سوال" اشاره می کنیم و این سوال موضوع مشترک در این مقاله است:

«استفاده بهینه از زمان رودر رویی چهره به چهره با دانشجویان چیست؟»

با ارزش ترین دارایی اساتید، دقایقی است که در روز با دانشجویان می گذارنند. اساتید باید از آن دقایق ارزشمند به عنوان نیرو و اهرمی برای بیشینه کردن یادگیری استفاده کنند و هر روز صحبت کردن، بدون توجه به دانشجویان، بهترین راه استفاده از زمان کلاس نیست.

دانشجویان زمانی بیشترین نیاز را به استاد دارند که در مفهوم و مسئله سختی گیر کرده اند. این اتفاق در کلاس سنتی اغلب نه در کلاس، بلکه در خانه می افتد، زمانی که معلمان در دسترس نیستند. بهترین استفاده از زمان کلاس ادغام فعالیت های یادگیری غنی و تجارب مرتبط است.

پاسخ چیست؟ بهترین استفاده از زمان رودررویی چهره به چهره چیست؟ یادگیری مساله محور است؟ تحقیق است؟ بحث و گفت و گو است؟ تدریس مستقیم است؟ کار هدایت شده است؟ اگر به دنبال پاسخی برای همه دانشجویان هستید، با خواندن این مقاله نا امید می شوید.

ما پاسخ های ممکن بسیاری ارائه خواهیم داد. چرا نمی پذیریم که تنها یک پاسخ به این سوال وجود ندارد. «شیوه ها» بسیار زیاد است. در حقیقت، به نظر ما، شاید بزرگترین قدرت یادگیری معکوس فردی کردن یادگیری دانشجویان است. پاسخ های زیادی وجود دارد، چون هر دانشجو متفاوت از دیگری است و هر کدام با مجموعه متفاوتی از استعداد، توانایی، اشتیاق و علایق پیش شما می آیند.

ما می خواهیم همه معلمان از خود آن یک سوال را بپرسند. ما صادقانه فکر می کنیم که پاسخ به این سوال برای همیشه، روش تدریس معلمان و نحوه تعامل آنها با دانش آموزان را تغییر می دهد.

واقعاً کلاس معکوس چیست؟

تعریف متعارف و شناخته شده کلاس معکوس این است که دانشجویان فیلم های آموزشی را در خانه می بینند و تکالیف معمولی خود را در کلاس انجام می دهند، اما دقیقاً یادگیری کلاس معکوس چیست؟

ما تعریفی را که شبکه یادگیری معکوس[1] از رمزی مویزلم[2] اقتباس کرده است، می پسندیم.

یادگیری معکوس رویکردی آموزشی است که در آن آموزش مستقیم از فضای آموزش گروهی به فضای آموزش شخصی منتقل می شود و در نتیجه فضای گروهی تبدیل به محیط آموزشی پویا و تعاملی می گردد؛ فضایی که استاد دانشجویان را برای به کاربردن مفاهیم و تعامل خلاقانه با موضوع آموزشی، راهنمایی می کند.

مفروض اساسی این است که آموزش مستقیم[3] که اغلب به عنوان سخنرانی[4] از آن یاد می شود (هر چند که لزوماً یکسان نیست) در گروه های بزرگ کارایی ندارد. در یادگیری معکوس، معمولاً – اما نه منحصراً – آموزش مستقیم به صورت فردی از طریق فیلم هایی که استاد ساخته است ارائه می شود، بنابراین تغییر زمان – در نحوه ارائه آموزش- فرصتی برای آموزش چهره به چهره و تجارب یادگیری معنی دارتر و غنی تر دانشجویان ایجاد می کند.

اگر استادی از روش آموزش مستقیم در کلاس استفاده نمی کند، پس به جای آن چه کاری انجام می دهد؟ جواب این سوال را در پاسخ به این سوال در می یابید، بهترین استفاده از زمان رودررویی چهره به چهره با دانشجو چیست؟

«آموزش فردی» بنیاد یادگیری معکوس است. در خصوص یادگیری دانشجویان محور روش ها و شیوه های متفاوت زیادی وجود دارد – آموزش تمایز یافته[5]، آموزش پروژه-  مسئله محور[6]، مطالعه پژوهش محور و موارد دیگر. زمانی که این روش ها با یادگیری معکوس ترکیب می شوند، راهی برای اجرای این شیوه ها پیدا می شود. یادگیری معکوس اساساً یادگیرنده محور است.

یادگیری معکوس مجموعه فرایندها نیست. یادگیری معکوس حالات متفاوتی از یک الگوست. هیچ راهبرد واحدی برای همه کلاس ها، همه اساتید و دانشجویان وجود ندارد. با وجود اینکه یادگیری معکوس با سبک یادگیری روش ها و شرایط شما سازگار است، هر استاد می تواند یادگیری معکوس را برای دانشجویان تعریف کند. همچنین یادگیری معکوس اساتید را با نقاط قوت فردی خود به عنوان مربی و معلم آشنا می کند. با این حال، همه محیط های یادگیری معکوس موفق، واجد پاره ای مولفه های اساسی اند.

مولفه های محیط یادگیری معکوس موفق

هنگامی که ما با بسیاری از معلمان در تعامل بودیم، متوجه برخی دلایل کلیدی موفقیت آنها در یادگیری معکوس شدیم، این دلایل به شرح زیرند:

همکاری

استقرار یادگیری معکوس به تنهای بسیار دشوار است لذا در زمانی که اساتید کلاسی را معکوس میکنند نیازمند آن هستند که همزمان در حال طراحی نسخه یادگیری معکوس خود باشند و مرتب با هم در مورد چگونگی بهبود شیوه تدریس یا تغییر آن، صحبت کنند.

یک نمونه عالی از آن همکاری اندرو توماسن[7] و شری موریس[8] معلم های زبان انگلیسی است. اندرو در کارولینای شمالی و شری در کالیفرنا تدریس می کنند. آنها هنگامی که در اجلاس مجازی کلاس معکوس در سال 2012 شرکت کرده بودند با هم آشنا و متوجه شباهت فلسفه آموزشی شان شدند و همکاری خود را آغاز کردند. با اینکه در منطقه جداگانه ای تدریس می کنند، در حال حاضر با هم ویدئوهای آموزشی می سازند. موفقیت این دو در مرحله اول ناشی از این است که به خوبی با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اند. همچنین این دو به انجمن بزرگ یادگیری معکوس از طریق توییتر و سایر وبگاه های شبکه های اجتماعی متصل شده اند.

یادگیری دانشجو محور

کلاس ها اغلب استاد محورند. استاد با ایستادن و ارائه مجموعه ای از اطلاعات به دانش آموزشان درس می دهد. حتی اگر این مرحله به خوبی انجام شده باشد، هنوز دانش آموزانی هستند که در فرایند یادگیری درگیر نشده اند.

زمانی که استاد از مقابل کلاس به عنوان ارائه دهنده اطلاعات کنار می رود و تسهیگر آموزشی می شود، کلاس به یک مرکز یادگیری تبدیل می شود، مکانی که تاکید آن بر دانشجو است.

فضای آموزشی بهینه

طراحی فضای کلاس های درس وابسته به استاد و ارائه دهنده محتواست. بیست سال پیش این به معنای تمرکز کلاس بر تخته سیاه و میز معلم بود. با تغییر فناوری، تخته سیاه به تخته سفید تبدیل شد. صفحه های نمایشگر و فراتاب ها جایگزین تخته سفید شدند و بسیاری از دانشگاه ها برای تخته های سفید تعاملی هزینه های زیادی کردند. متاسفانه این تغییرات، تنها اندکی کلاس های استاد محور را پویاتر کرد. استاد همچنان مرکز توجه کلاس بود و دانشجویان هم منفعلانه برای دریافت محتوا در ردیف های شسته و رفته و قشنگ نشسته بودند. زمانی که معلمان کلاس های معکوس را اجرا می کنند، متوجه می شوند که دیگر محتوای درسی را برای همه دانشجویان در یک زمان و به طور مداول ارائه نمی دهند، لذا بسیاری از آن ها ساختار فیزیکی کلاس را هم تغییر می دهند. بعضی از اساتید مجبور می شوند تا کلاس ها را با دیگر مربیانی که نمی خواهند فضای کلاس را تغییر دهند، به اشتراک گذارند اما اساتیدی که برای تغییر محیط کلاس انعطاف دارند، فضای کلاس را خلاقانه متحول می کنند.

از آنجا که تنها یک راه برای معکوس کردن کلاس وجود ندارد، یک راه هم برای تغییر فضای کلاس برای دانشجویان وجود ندارد، اما یکسری اصول عمومی هستند که آن ها را با تاکید بیشتری مطرح می کنیم:

ایجاد فضاهای همکاری

جوهر یادگیری معکوس، تلاشی همیارانه است و ما اساتید را تشویق می کنیم که چیدمان مبلمان کلاس را طوری تنظیم کنند که حس همکاری را تشویق کند.

ایجاد فضای فردی

همه فعالیت ها در گروه انجام نمی شود. در کلاس باید فضایی هم وجود داشته باشد که دانشجویان بتوانند به صورت فردی با کمترین حواس پرتی فعالیت کلاسی را انجام دهند. اغلب این کار در کلاسی که صرفاً بر پایه مشارکت طراحی شده باشد، سخت است. یکی از راه های ممکن این است که برای دانشجویان گوشی هایی که مانع از شنیدن سرو صدا می شود تهیه کرد و در اختیار آنها قرار داد.

تاکید بر دانشجو محوری

کلاس دانشجو محور شده است، در نتیجه کانون چیدمان اتاق نباید استاد باشد. ما استادانی را می شناسیم که حتی خودشان را از میز استاد در کلاس رها کرده اند، به نحوی که در کل کلاس سر پا ایستاده اند و با دانشجویان خود فعالیت انجام می دهند.

تاکید بر یادگیری، نه بر تدریس

بازآرایی اتاق باید بر یادگیری - و نه بر تدریس- تاکید داشته باشد. اغلب دانشکده ها آموزش مستقیم را در اولویت قرار می دهند و چیدمان کلاس را بر همین اساس تنظیم می کنند. استدلال ما این است که یادگیری باید اولویت نخست باشد بنابراین فضای آموزشی نیز باید این ترجیح و تقدم را بازنمایی کند.

زمان کافی برای پیاده سازی یادگیری معکوس

برای پیاده سازی کامل راهبردی آموزشی زمان قابل توجهی نیاز است و یادگیری معکوس از این قاعده مسثتثنی نیست. نقطه عطف یادگیری موقعی است که اساتید نه تنها در نحوه اداره کلاس و فناوری ها تجدید نظر کنند، بلکه روش های پیاده سازی جدید را نیز فراگیرند.

ما توصیه می کنیم که دانشکده ها درباره پرداخت اضافه کار اساتید برای اجرای یادگیری معکوس بیندیشند.

پشیتبانی از طرف مدیران

معکوس کردن یک کلاس، یا فقط یک درس، راه متفاوتی در تدریس است. لازم است تا مدیران از اساتید خود که راه تغییر و نوآوری را باز می کنند، حمایت کنند. مهم ترین تغییرات زمانی اتفاق افتاده اند که مدیریت دانشکده - یا در سطح دانشگاه - مفهوم کلاس معکوس را پذیرفته اند. این مدیران امکان توسعه حرفه ای و تامین منابع را فراهم کردند و به خاطر دانشجویان، پیگیر تغییر در دانشگاه بوده اند.

پشتیبانی گروه فناوری اطلاعات

یکی از مهم ترین سوالات دانشگاه ها این است که فیلم هایمان را کجا قرار دهیم؟ به نظر ما تنها یک جواب درست برای این سوال وجود ندارد. دانشگاه های مختلف راه های متفاوتی برای دسترسی دانشجویان به فیلم ها دارند. اما برای دسترسی کافی و موثر، گروه فناوری اطلاعات باید از یادگیری معکوس پشتیبانی کند. بهترین کار این است که کارشناسان فناوری اطلاعات برنامه ساده ای را برای اساتید طراحی کنند تا ساختن، ارسال و اشتراک فیلم ها و سایر اهداف آموزشی آسان شود.

تفکر فکورانه

به طور کلی اساتیدی که از یادگیری معکوس، موثرتر استفاده می کنند عمیق تر فکر می کنند و درباره علمکرد آموزشی شان بیشتر می اندیشند. آنها دائم به دنبال راه های ارتقای مهارت های خویشند. آن ها می دانند که تنها یک راه برای معکوس کردن کلاس وجود ندارد، لذا شیوه آموزشی شان را پیوسته اصلاح می کنند تا نیازهای آموزشی دانشجویان را برآورده کنند.

این اساتید تمام جنبه های کلاس های درس خود را ارزیابی می کنند تا از تاثیر این شیوه، در تحقق اهداف آموزشی مطمئن شوند. این فرایند فراشناختی در نهایت به سود همه دانشجویان است.

تحول تدریجی در مقابل تغییر انقلابی

ممکن است بعضی  از اساتید از خود بپرسند: چرا موضوع این مقاله دگرگونی از بالا به پایین در آموزش نیست؟ شاید درک تفاوت یک دگرگونی شدید با یک تغییر بنیادین به فهم این سوال کمک کند.

در یک برنامه رادیویی، مجری برنامه در مورد همین موضوع با مهمان برنامه مصاحبه میکرد. مهمان برنامه از نکات درباره ماهیت انقلاب را مشخص کرد.

- انقلاب، تحول از بیرون به درون است.

 - هدف انقلاب، راس حکومت است.

 - عموماً انقلاب ها، رهبر یک نهاد یا کشور را جایگزین می کنند.

 - زمانی که انقلابی رخ می دهد، تغییرات از بالا به پایین است.

سپس مهمان برنامه به مقایسه تغییر انقلابی با تغییر اصلاحی و بنیادی پرداخت. در تغییر بنیادی:

- تغییر از درون به بیرون اتفاق می افتد.

 - تغییر به سرعت از فردی که تغییر یافته، به دیگران تسری می یابد.

 - تغییر بنیادی به صورت ضربدری رخ می دهند. به این معنی که هر فردی تغییر می کند، آن چیزی را که یاد گرفته است با دیگرانی که خود به یک عامل تغییر تبدیل شده اند، به اشتراک می گذارد.

 - تغییر از پایین به بالا اتفاق می افتد.

در نهایت مهمان برنامه استدلال کرد که تغییر بنیادی در مقایسه با یک دگرگونی شدید، الگوی بهتری است. مراد ما آن نیست که تمام دگرگونی های شدید بد بوده اند. تغییرات بنیادی الگوی بهتر با پایداری بیشتر است.

بسیاری از ایده های تغییر در دنیای آموزش یک انقلاب از بالا به پایین بوده است که اغلب نظر اساتید درباره تغییر در دانشگاه را به حساب نیاورده است. تعجب ندارد که این دگرگونی های شدید تغییرات کوچکی را در کلاس ایجاد کرده اند. ابتکارات آموزشی می آیند و می روند؛ به خاطر استقبال محدود اساتید، شیوه های آموزشی قوی با پس زمینه تحقیقات خشک و انعطاف ناپذیر نتوانستند به صورت وسیع دانشکده ها را بهبود ببخشند.

بسیاری از اساتید به این تغییرات عکس العمل نشان داده اند؛ به راحتی چیزی که برایشان دیکته شده را نادیده گرفته و درهای کلاس خود را بر روی آن بسته اند و آن کاری را که فکر می کردند برای دانشجویان و کلاس خودشان انجام داده اند.

غالب اوقات با ظاهرسازی، تمام برگه های مورد نیاز مدیران را پر می کردند و با خوشحالی به اتاقهایشان (!) بر می گشتند تا مثل همیشه کارهای مورد نظر خودشان را انجام دهند.

ممکن است به نظر برسد که یادگیری معکوس آخرین مد فرهنگی روز است و تا موقعی که چیز دیگری توجه جامعه آموزشی را به خود جلب کند، رواج دارد. اما، ما بر این باوریم که به خاطر تغییرات بنیادی که یادگیری معکوس ایجاد می کند، این روش، پایدار می ماند. یادگیری معکوس با سرعت در حال گسترش در سرتاسر جهان است و اساتید زیادی در حال پذیرش این الگو هستند.

یادگیری معکوس، جنبشی مردمی است، نه یک روش از بالا به پایین برای تغییر و به نظر می رسد ماهیت مردمی این تغییر را اساتید بازتاب می دهند. اساتید بیش از حد در سیطره برنامه های بالندگی و رشد حرفه ای قرار گرفته اند، برنامه هایی که ربطی به عملکرد آموزشی روزانه آنها ندارد. یادگیری معکوس نظام پیشرفت حرفه ای است که خود اساتید آن را انتخاب کرده اند.

 


[1]Flipped Learning Network (www.flippedlearning.org)

[2]Ramsey Musallam (www.cyclesoflearning.com)

[3]Direct instruction

[4]Lecture

[5]Differentiated Instruction

[6]Problem/project-based learning (PBL)

[7]AndrewThomasson

[8]Cheryl Morris
 
 
نظر شما
ادامه