دلنوشته یکی از همکاران قدیمی رئیس جدید سازمان دامپزشکی کشور در حکیم مهر:
دکتر جان سلام!
خیلی همکاران با شک و تردید و ترس به انتصاب شما می نگرند. حق هم دارند. بندگان خدا آنقدر زخم خورده اند که از ریسمان سیاه و سفید می ترسند.
دکتر جان! نمی خواستم پیامی بگذارم ولی دیگر نتوانستم.
دکتر جان، یادت هست زمانی را که در استان سیستان و بلوچستان همکار بودیم و صدای آلام و دردها و زخم هایی را که بر جسم و روحمان و آن هم ناشی از باران مصیبت هایی که از سمت اداره کل و بالاخص مدیر کل وقت می وزید کسی نمی شنید، همواره با آرامشی خاص به ما می گفتی: در برابر مشکلات از صبر و نماز یاری بگیرید که خدا با صابران است و اکنون می بینم که تو با تکیه بر همین آیه شریفه بر بالاترین مسند دامپزشکی کشور نشسته ای ولی آن دیگران محلی از اعراب ندارند و جملگی به فراموشی محض فرو رفته اند.
دکترجان خاطرت هست؟ وقتی علت این همه عداوت را از تو سوال می کردیم و تو همیشه ما را به اینکه تا زمانی که پشتیبان هم باشیم نه بر علیه هم سفارش می کردی؟ یادت هست اداره کل با تمام تلاش هایش اعم از تهدید، تطمیع و... نتوانست حلقه اتحاد ما را بشکند و ما همیشه در تمام سختی ها با هم ماندیم. دکتر جان، یادت هست؟
چاه نیمه، بادهای 120 روزه، بمپور، دلگان، دروازه جهنم، جکیگور، نوبندیان، دشتیاری و... نقطه دیگر که در پشت هر کدامشان صدها خاطره خوابیده است.
دکتر جان، یادت هست وقتی سقف آرزوهایت را برایمان می گفتی و ما چه ساده لوحانه به آن می خندیدیم. ولی اکنون دقیقا در همان مسیری که می گفتی داری حرکت می کنی و من چقدر امیدوارم که سقف آرزوهایت را که برایمان گفتی ببینم و آن لحظه چه لحظه شیرینی است، نه برای جامعه دامپزشکی بلکه برای همه مردم ایران و حتی مردم دنیا.
دکتر جان، خیلی ها در مورد سابقه ات می گویند ولی نمی دانند که تو از پایین ترین مرحله دامپزشکی شروع کرده ای، از محروم ترین استان. کسی نمی داند که تو تمام امورات فنی و غیر فنی دامپزشکی را ندیده ای، بلکه لمس کرده ای. حدود 12 سال در استانی بودی که خیلی از عزیزان همکار طاقت یک هفته ماندنش را هم ندارند.
عبدالمالک را یادت هست؟ یادت هست زمانی که به مرگ تهدیدت کردند؟ آیا کسی فهمید؟
برعکس خیلی از عزیزانی که مدیرکل به دنیا می آیند و مدیرکل از دنیا می روند و دائما از پشت این میز به پشت آن میز می روند و فقط بلدند ایراد بگیرند و اصلا نمی دانند راه شبکه از کدام سوست.
دکتر جان مطالبات جامعه دامپزشکی بی شمار است و اکنون یکی از بهترین لحظاتی است که می توانی توانایی هایت، سیاستت، برنامه ریزی ات و در یک جمله هنرت را به همگان نشان دهی. بگذار همانطور که با رفتنت از هر شهر و استانی، همگان دعاگویت بودند، از همکار تا ارباب رجوع، باشد که مدیریت شما چون ستاره ای در آسمان دامپزشکی ایران بدرخشد.
با ایشان حرفهای بسیار دارم از زخمهایی که از دوست خوردیم و کنایه ها ای که از دشمن شنیدیم.بی شک سالیانی بود که با این کشتی غریبه بودیم نه از خاطر بی وفایی ما که از بی مهری مسافرانش.در اجرای دستورات فرمانده چه اتهاماتی که بر ما روا نشد و چه تلخ بود وقتی که انگشت اتهام از سوی فرمانده به سمت ما نشانه رفت.مگر نه اینکه فرمانده مانند پدری دلسوز است پس چرا پدر با مااز در مهر محبت وارد نشد.گناه ما چه بود جز ایستادگی در برابر زیاده خو اهان و انان که کشتی ما را جولانگاه خود دانسته بودند.باشد که ایشان غبار غم را از سینه ما بزداید و مارا با خانه خود اشتی دهد.