
در باب وقوع بیماری تب برفکی
دکتر وحید عطارد
چند روز قبل نوشتهای برای حکیم مهر ارسال کردم در باب تب برفکی و راستش کمی انتقادی و تند و میخواستم بگویم که اقداماتی که انجام میگیرد به درد نمیخورد و نیازمند اقدامات خاصی است که در گذشته هم به کرات به آنها اشاره شده است، حکیم مهر به دلایلی که پر بیراه هم نبود از انتشار آن خودداری نمود. اما باز هم میخواستم درباره تب برفکی بنویسم، پشیمان شدم و تصمیم گرفتم خاطره بگویم؛ خاطرهای در جریان پروژه تب برفکی اتحادیه اروپا:
بنده که حالا به شکلی در این پروژه کار میکردم، برای بازدید از مرکز تشخیص به آنجا مراجعه کردم. قرار بود تعداد زیادی سرم جهت انجام الیزا برای تعیین تیتر به مرکز ارسال شود. بعد از بازگشت، مدتی از ارسال نمونه که در اختیار دفتر بررسی و مراقبت بود به مرکز امتناع کردیم، به طوری که موضوع به برگزاری جلسه دراین زمینه و چرایی موضوع رسید. همکاران تب برفکی و معاون سازمان و همکاران دفتر بررسی و مراقبت و اینجانب در جلسهای که در حضور ریاست محترم سازمان آن زمان و مسئول دفتر ایشان تشکیل شد، حضور یافتیم. از بنده دلیل عدم ارسال نمونه را خواستند و بنده طبق معمول با صراحت تمام گفتم در بازدید از آزمایشگاه، دریچهها باز بود، چون هوا گرم بود، توری سیمی پنجره پاره بود، گنجشکی در اتاق به پرواز مشغول بود و خاک روی دستگاهها و میزهای آزمایشگاه را پوشانده بود و کاملا واضح است که در چنین وضعیتی هر چه هم که کارشناس وارد و خبره باشد، باز هم نتایج اشتباه خواهد بود زیرا که اساس تشخیص الیزا را به هم میریزد.
در این زمان، همکارمان در مرکز که مسئول آزمایشات و ریاست بخش را هم داشتند و البته بنده برای ایشان احترام قائلم و نمیدانم بازنشسته شدهاند یا نه و ایشان را در این مورد اصلا مسئول نمیدانستم و هر کجا هستند سلامت باشند، ناراحت شده و به دلیل این ناراحتی اشکی به چشم آوردند که ناگاه دل نازک ریاست محترم سازمان به رحم آمد و بنده را از رفتن به آزمایشگاه منع نموده و مقرر فرمودند نمونهها به مرکز ارسال شود. و بدیهی است که نتایج مسکوت ماند و تب برفکی هم همچنین که میبینید به کار خود مشغول. یادم رفت بگویم که آن زمان هم ریاست محترم سازمان، معاون وزیر بودند.
باز هم خاطرهای دیگر:
برای تایید اینکه کشور از جنون گاوی عاری است، متخصصی از فرانسه با دعوت سازمان دامپزشکی به سازمان آمد. این بنده خدا تا به حال در بخش تب برفکی کار نکرده بود و از انجا که میباید تعدادی نمونه پاتولوژی تهیه شده به ایشان نشان داده شود تا اثبات گردد که جنون گاوی وجود ندارد و ما کارمان را درست انجام داده و نمونههای لازم را برداشت کردهایم، به یکباره تصمیم گرفته شد ایشان را به دامداریهای آلوده به تب برفکی ببریم و نشانش بدهیم و البته بنده مامور شدم که پس از بازدید از گاوداریهای تهران، ایشان را به بازدید از شیراز و تخت جمشید ببرم. بیچاره هر چه میگفت من تب برفکی بلد نیستم، کار من پاتولوژی و دیدن لامها است و اصلا برای تب برفکی نیامده است، کسی توجهی ننمود. اما اصرارش به جایی نرسید و به شیراز رفتیم و پس از بازدید از تخت جمشید و شاهچراغ که خیلی هم خوشش آمد، به تهران و سپس به کشورش بازگشت.
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روحپرور است
زنهار از این امید درازت که در دل است
هیهات از این خیال محالت که در سر است