حکیم مهر - عضو منتخب شورای مرکزی سازمان نظام دامپزشکی و معاون سازمان اقتصادی کوثر به سوگ فقدان پدر نشست.
در پی درگذشت والد مکرم دکتر سید محمد آقامیری، مدیرمسئول حکیم مهر در پیامی این مصیبت را به وی تسلیت گفت.
مرحوم حجت الاسلام سید هاشم آقامیری (ره)
متن پیام دکتر محمد لطفیزاده خطاب به دکتر سید محمد آقامیری بدین شرح است :
بسم الله الرحمن الرحیم
و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین / الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون
(و قطعاً شما را به چیزی از {قبیل} ترس، گرسنگی و کاهش در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و شکیبایان را مژده ده / کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد میگویند ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم)
جناب آقای دکتر سید محمد آقامیری
فرزند مکرم مرحوم سید هاشم آقامیری (ره)
سلام علیکم
احتراماً ضمن ابراز تأسف از دریافت خبر عروج عالم بزرگوار و والد مکرم حضرتعالی ، بدینوسیله این ضایعه و مصیبت را به جنابعالی و خاندان محترم ایشان تسلیت عرض مینمایم.
در ماه استجابت دعا از درگاه قادر متعال برای آن حجت عزیز اسلام، همنشینی با جد بزرگوارشان و سلسله جلیله معصومین علیهم السلام و بویژه مهمان شدن بر سفره پرنعمت امیرالمؤمنین علیه السلام و برای حضرتعالی و سایر بازماندگان صبر و اجر مسئلت مینمایم.
دکتر محمد لطفیزاده / مدیرمسئول حکیم مهر
گفتنی است حجتالاسلام سید هاشم آقامیری امام جمعه موقت شهرستان خوانسار پس از طی یک دوره بیماری عصر پنجشنبه (دهم ماه مبارک رمضان) در بیمارستانی در تهران و در سن 71 سالگی به دیار باقی شتافت.
از مسئولیتهای آن مرحوم میتوان به ریاست حوزه علمیه اراک، مدیریت یکی از مدارس حوزه علمیه قم ، نمایندگی طلاب حوزه های علمیه خوانسار و گلپایگان در حوزه علمیه قم و امامت جمعه موقت شهرستان خوانسار اشاره کرد.
دکتر سید محمد آقامیری فرزند ارشد آن مرحوم پیش از این در توصیف نقش پدر در زمان انقلاب اسلامی و در گفتگو با حکیم مهر (اینجا) گفته بود :
" تا سال 55 تهران بودیم و در آن سال به قم در یک محله ای که تقریباً جزو محلات متوسط و زیر متوسط بود رفتیم. در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. پدرم به جهت بحث های قبل از انقلاب و اوایل آن درگیر تبلیغ بود. البته نمی خواهم بیوگرافی پدرم را بگویم اما مایلم به تیپ خانواده اشاره کنم که چه وضعیتی داشتیم. قبل از انقلاب پدرم مبارزات و زندان سیاسی را تجربه نمود و پس از آن هم چون مسئولیت انقلاب به دوش انقلابیون بود مسئولیت تبلیغات در شهرستانها را برعهده داشت تا انقلاب حالتی پایدار به خود بگیرد. در زمان جنگ هم نه پدرم و نه خودم ساکت ننشستیم. یادم هست که سال 62 عضو پایگاه مقاومت بسیج شدم و فعالانه و شبانه روز عضویت داشتم. حتی به یاد دارم که 45 روز خانه نرفتم و بعد هم در یکی از مأموریتهایی که رفته بودم تصادف کردم و با پای شکسته من را به خانه بردند. همزمان با این فعالیتها در مدرسه درس میخواندم و دیگر شب خانه نمی رفتم. آن موقع اینطور ایجاب می کرد. چون حملات و بحثهای مربوط به منافقین بود که به پایگاههای مقاومت بسیج حمله می کردند یا مثلاً افرادی که پشت جبهه جاسوسی می کردند و شناسایی این افراد بسیار مهم بود. تا اینکه سال 69 به دلایلی به اراک رفتیم و از کارهای اجتماعی قدری دور شدیم. سال چهارم دبیرستان را در اراک گذراندم ، دیپلم گرفتم و همانجا هم یکسره در دانشگاه قبول شدم."