حکیم مهر: ماجرا از این قرار بود که زن جوان همراه با دختر 3 سالهاش به نام ماهور از خانه یکی از اقوامشان بیرون آمده بودند که ناگهان یک سگ ولگرد به دختربچه حمله کرد و او را از دست مادرش قاپید. زن جوان که از این صحنه شوکه شده بود، همین که خواست دخترش را از چنگ سگ ولگرد نجات دهد، سگ دختر را چند متری با خودش کشید و همزمان چند سگ دیگر سر رسیدند و صحنه هولناکی رقم خورد.
به گزارش حکیم مهر به نقل از رکنا، ماهور 3 ساله در میان چنگ و دندان سگها بیدفاع مانده بود و هر کدام از آنها چنگی بر بدن نحیفش میزدند. زن جوان صحنهای را که به چشم میدید باور نداشت. جگرگوشهاش طعمه سگها شده بود و کاری از او ساخته نبود. او فقط فریاد میکشید و از مردم کمک میخواست.
از قضا چند نفر هم با دیدن هجوم سگها به دختربچه سر رسیدند، اما تنها کارشان فقط نگاه کردن به این صحنه دلخراش بود. در این میان اما راننده یک پژو پرشیا وقتی ضجههای مادر ماهور را دید از خودرویش پیاده شد تا دختربچه را از چنگال سگها نجات دهد.
او با استفاده از قفل فرمان به سگها حمله کرد و درحالیکه آنها همچنان برای آسیب زدن به دختربچه سماجت میکردند توانست ماهور را نجات دهد. این حادثه چند لحظه بیشتر طول نکشید، اما وقتی سگها از آنجا دور شدند، بدن دختربچه غرق در خون بود و سگها جراحات زیادی بر بدن او ایجاد کرده بودند. در این شرایط بود که او به بیمارستانی در کرج منتقل شد و تحت مداوا قرار گرفت.
حادثه به روایت مادر ماهور
حمله سگهای ولگرد به ماهور کوچولو و مادرش آسیب شدیدی زده و آنطور که مادر ماهور میگوید با گذشت چند روز از این حادثه دختربچه مدام کابوس میبیند و علاوه بر جراحتهایی که به بدنش وارد شده، دچار مشکلات روحی زیادی نیز شده است.
رؤیا صلاحی، مادر ماهور درباره لحظات هولناکی که از حمله سگها به دخترش دیده میگوید: ما از خانه مادرم در شهرک بعثت خارج شده بودیم که این اتفاق افتاد. نمیدانم چطور شد که یک سگ ولگرد بزرگ دخترم را قاپ زد. او داشت ماهور را با خودش میکشید و میبرد. همان موقع 7، 8تا سگ دیگر هم رسیدند و یک گله سگ روی دخترم ریخته بودند و من با دیدن این صحنه فقط جیغ میکشیدم و کمک میخواستم. آنها دختر 3 سالهام را مثل یک عروسک روی زمین انداخته بودند و هرکدام به او چنگ میکشید و گازش میگرفت.
نمیدانم چطور توضیح دهم، اما امیدوارم این صحنه برای هیچ مادری اتفاق نیفتد که جگرگوشهاش در معرض خطر باشد، اما کاری از او ساخته نباشد. این زن با صدای گرفتهاش ادامه میدهد: چند نفر با داد و فریاد من متوجه ماجرا شدند، اما هیچکدامشان جرأت نداشتند جلو بروند. تا اینکه یک پژو پرشیا را دیدم، خودم را جلوی آن انداختم و از رانندهاش خواستم کمکم کند.
او هم با قفل فرمان سراغ سگها رفت اما آنها باز هم ماهور را رها نمیکردند تا اینکه وقتی راننده به ناچار قفل فرمان را به طرفشان پرتاب کرد بالاخره سگها دخترم را رها کردند. این زن درباره وضعیت دخترش پس از حمله سگها میگوید: بعد از این حادثه دخترم را به خانه بردم و وقتی لباس هایش را درآوردم دیدم بدنش غرق در خون است. روی همه بدنش جای گازگرفتگی و چنگ بود. او با همان لحن کودکانهاش میگفت: مامان هاپوها منو خوردند. در این شرایط دخترم را به بیمارستان بردیم و در آنجا او را فورا به اتاق عمل بردند. در آنجا دخترم را بیهوش کردند و زخمهایش را که عمق زیادی داشت شستوشو دادند و مجبور شدند تعداد زیادی بخیه به زخمها بزنند.
این زن در ادامه میگوید: دخترم از آن روز تا حالا مدام کابوس میبیند و با وحشت از خواب میپرد. از ترس یک لحظه هم از من جدا نمیشود و مدام از سگها میگوید. شرایط روحی بدی دارد، اما هرچه بود تا حالا به خیر گذشته است چون این اتفاق میتوانست بدتر از این هم باشد.