
حکیم مهر: «دکتر حسن گیلانپور»
متولد سال ۱۳۲۱
در محله خانیآباد تهران، در سال ۴۰ از دبیرستان
هدف فارغالتحصیل و همان سال کنکور داد و وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شد.
وی پس از گذراندن دوره پنج ساله عمومی دامپزشکی که آخرین دوره پنج ساله بود، در سال
۴۵ فارغالتحصیل
شد. خودش میگوید: «از دوران دانشکده خاطرات زیادی دارم. کمااینکه علاوهبر درس، برخی
فعالیتهای ورزشی در رشته شمشیربازی داشتم و سه سال قهرمان شمشیربازی دانشگاه شده بودم.
همزمان وارد تیم ملی شدم و تا سالهای ۴۷ و ۴۸ در تیم
ملی بودم. در مسابقات جهانی مسکو جزء تیم شمشیربازی ایران بودم و مقامهای اول و دوم
و سوم قهرمانی کشور را در دورههای مختلف داشتم.»
بعد از دوران خدمت سربازی دکتر گیلانپور، صحبت بر سر این بود
که در دانشگاه پهلوی (دانشگاه شیراز) دانشکده دامپزشکی راهاندازی شود، لذا وی در سال
۴۷ با آزمایشگاه
بخش فیزیولوژی دانشکده پزشکی همکاری کرد تا ماجرای راهاندازی دانشکده دامپزشکی، جدیتر
شد. دکتر گیلانپور در سال ۴۸
برای تخصص آناتومی به انگلستان بورسیه شد و به دانشگاه لندن
رفت. وی به مدت سه سال در دانشگاه لندن بود و PhD گرفت و در سال ۵۱ به ایران
برگشت.
خودش میگوید: «همزمان با حضور من در انگلستان، آقای دکتر افشار
که رئيس دانشکده دامپزشکی شده بودند، به دانشگاه لندن آمدند و صحبتهایی کردیم مبنیبر
اینکه میخواهند بخش آناتومی را راهاندازی کنند. در واقع نقشه بخش زیستشناسی حیوانی
دانشکده پهلوی که شامل آناتومی و... بود را من دادم. در سال ۵۱ آمدم
و اولین نفری بودم که حکم استادیاری گرفتم. رشته آناتومی را من در آنجا راهاندازی
کردم و اولین نفری بودم که حکم استخدامی در دانشگاه پهلوی گرفتم.»
دکتر گیلانپور در سال ۵۷ مرخصی
مطالعاتی گرفت و به دیویس کالیفرنیا رفت و به مدت یک سال در آنجا بود. یکی از کارهای
ارزشمند تحقیقاتی او در سالهای ۶۷
و ۶۸
بود که با مدیریت آقای دکتر فاضلی و همکاری دکتر گیلانپور برنامه
انتقال جنین در ایران راهاندازی شد.
دکتر گیلانپور در سال ۶۹ تقاضای
انتقال به تهران کرد و پس از سالها تحقیق و پژوهش، در سال ۱۳۸۶ به تقاضای
خود، بازنشسته شد.
حکیم مهر: آقای دکتر، متولد
چه سالی و کجا هستید؟
بنده متولد سال ۱۳۲۱ در محله خانیآباد تهران
هستم. پدرم در آن منطقه کارخانه بلورسازی داشت و تقریبا اولین کسی بود که کارخانه بلورسازی
را به ایران آورده بود و در این خصوص جایزههایی هم گرفته بود. من در آن منطقه متولد
شدم و در ادامه به مناطق مختلف تهران رفتیم.
حکیم مهر: دوران کودکی و دبستان شما چطور گذشت؟
در زمان کودکستان منزل ما در منطقه امیریه بود و در آنجا به
کودکستان خوارزمی میرفتم. کمی بعد به محله شاپور رفتیم و من را در کودکستان ایران
ثبتنام کردند و دوران کودکی من به این شکل گذشت. دوران مدرسه را هم تا کلاس چهارم
در دبستان مولوی در همان محله بودم و بعد به دبستان رازی در خیابان مولوی رفتم. کلاس
ششم را که تمام کردم وارد دبیرستان خرد در منیریه شدم و تا سال پنجم رشته طبیعی آنجا
بودم و در نهایت در کلاس ششم دبیرستان، به دبیرستان هدف شماره یک رفتم.
حکیم مهر: آیا شاگرد درسخوانی بودید؟
تقریبا جزو متوسط به بالاها بودم. شاید همیشه شاگرد اول نبودم
اما معمولا خوب بودم.
حکیم مهر: دیپلم را چه سالی گرفتید؟
در سال ۴۰
از دبیرستان هدف فارغالتحصیل و همان سال کنکور دادم و وارد
دانشگاه تهران شدم.
حکیم مهر: چرا رشته دامپزشکی را انتخاب کردید؟
به طور کلی در دبیرستان به شیمی خیلی علاقه داشتم، برای همین
رشته شیمی را انتخاب کرده بودم. بعد از آن از گروه پزشکی، داروسازی را زدم چون به شیمی
نزدیک بود. دامپزشکی نیز جزو رشتههای بعدی بود و تقدیر من این بود که در این رشته
ادامه تحصیل دهم. البته به حیوانات هم علاقه داشتم چون از کودکی خانههای ما بزرگ بود
و ما انواع و اقسام حیوانات را داشتیم و بازی میکردیم. در حال حاضر خوشحالم که این
رشته را انتخاب کردم.
حکیم مهر: ورودی چه سالی هستید؟
مهر سال ۱۳۴۰
وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شدم.
حکیم مهر: فضای دانشکده در آن سالها چگونه بود؟
فضای خیلی خوبی بود و همکلاسیهای خوبی داشتم که با هم درس میخواندیم.
در واقع ورود ما درست در زمانی بود که دانشکده دامپزشکی در محل جدید با تلاشهای دکتر
میمندی نژاد تازه افتتاح شده بود. البته ما درسهای آناتومی و... را در ساختمان خیابان
کاخ گذراندیم و برای بعضی از درسها به ساختمان کنونی واقع در خیابان آزادی میآمدیم.
اما از سال دوم کلا در دانشکده جدید بودیم.
از دوران دانشکده خاطرات زیادی دارم. کمااینکه علاوهبر درس، برخی فعالیتهای
ورزشی در رشته شمشیربازی داشتم و سه سال قهرمان شمشیربازی دانشگاه شده بودم. همزمان
وارد تیم ملی شدم و تا سالهای ۴۷
و ۴۸
در تیم ملی بودم. در مسابقات جهانی مسکو جزء تیم شمشیربازی ایران بودم
و مقامهای اول و دوم و سوم قهرمانی کشور را در دورههای مختلف داشتم.
زمانی که در دانشکده بودم به همراه دکتر اعتمادبخش رشته بیولوژی و چند
نفر از دانشجویان یک گروه جانورشناسی تشکیل داده بودیم و به غارهای مختلف ایران میرفتیم
و روی حیواناتی نظیر خفاش و... مطالعه میکردیم. من پروانهها را از نقاط مختلف کشور
جمع کرده بودم و روی پروانه کار میکردم. پایاننامهام هم روی پروانه بود. در دانشکده
اتاق تاکسیدرمی وجود داشت و آنجا کار میکردیم، همچنین موزه دانشکده را داشتیم و روزهای
خوبی بود.
حکیم مهر: همکلاسیهای شاخص شما چه کسانی بودند؟
خانم دکتر گیتی کریم، آقای دکتر بزرگمهری فرد و آقای دکتر مخیر از همکلاسیهای
شاخص بنده در دانشگاه تهران بودند.
حکیم مهر: در چه سالی فارغالتحصیل شدید؟
در سال ۴۵. دوره
ما پنج ساله بود که بعد از ما برای دانشجوهای جدید شش ساله شد.
حکیم مهر: بعد از فارغالتحصیلی چه کردید؟
به خدمت سربازی رفتم و حدود ۱۷ هفته
دوره مقدماتی و هفت هفته دوره بهداشت صحرایی در فرحآباد تهران دیدم. از آنجا به شیراز
و در قسمت تدارکات ارتش سوم منتقل شدم. یک سالی که در شیراز بودم، مربی شمشیربازی دانشگاه
شیراز هم شدم. بعد از خدمت سربازی صحبت سر این بود که دانشکده دامپزشکی در دانشگاه
پهلوی راهاندازی کنند، چون آن زمان هنوز راه نیفتاده بود. بنابراین من در آنجا ماندم
و به دانشکده پزشکی رفتم. حدود سال ۴۷
بود که با آزمایشگاه بخش فیزیولوژی دانشکده پزشکی کار میکردم که صحبت
از دانشکده دامپزشکی جدی شده بود. و اقای دکتر مکارچیان سرپرستی را قبول کرده بود که
دانشکده را راهاندازی کند و به من گفت که قصد اعزام بورسیه دارد. اولین نفراتی که
از دانشگاه پهلوی به انگلستان بورسیه شدند، من و آقای دکتر گیرگری بودیم که در سال
۴۸ به
آنجا رفتیم. در واقع بنده از دانشگاه پهلوی برای تخصص آناتومی به دانشگاه لندن رفتم.
بنده از همان اوایل دوران دانشجویی به آناتومی علاقهمند بودم و بهترین
نمرهها را در این درس آوردم. به مدت سه سال در دانشگاه لندن بودم و PhD گرفتم و در سال ۵۱ برگشتم.
همزمان با حضور من در انگلستان، آقای دکتر افشار که رئيس دانشکده دامپزشکی شده بودند،
به دانشگاه لندن آمدند و صحبتهایی کردیم مبنیبر اینکه میخواهند بخش آناتومی را راهاندازی
کنند. در واقع نقشه بخش زیستشناسی حیوانی دانشکده پهلوی که شامل آناتومی و... بود
را من دادم. در سال ۵۱
آمدم و اولین نفری بودم که حکم استادیاری گرفتم.
حکیم مهر: آیا میتوانیم بگوییم که تخصص آناتومی دانشگاه پهلوی را شما
راهاندازی کردید؟
بله. رشته آناتومی را من در آنجا راهاندازی کردم و اولین نفری بودم
که حکم استخدامی در دانشگاه پهلوی گرفتم. البته در ساختمان کنونی نبود، بلکه ما در
دانشکده کشاورزی یک اتاق کوچک داشتیم و کلاسهای ما حدودا ۱۶ نفره
بود و دانشجوهای خوبی داشتیم. من در سال اول در کنار آناتومی، بافت و جنینشناسی هم
درس میدادم و تا یکی دو سال به همین شکل بود که بعدا اساتید دیگری آمدند و مشغول شدند.
حکیم مهر: تا چه زمانی دانشگاه شیراز بودید؟
تا سال ۷۰. در
واقع در سال ۶۹
تقاضای انتقال به تهران کردم. با دکتر کیایی صحبت کردم، ایشان موافقت
کردند و سال ۶۹
مامور شدم و در سال ۷۰
به تهران آمدم. در دانشگاه شیراز مدیر گروه، معاون آموزشی و سرپرست
دانشجویی و به مدت یک سال رئیس تربیت بدنی دانشگاه بودم. تیمهای مختلفی ایجاد کرده
بودیم و خاطرات خیلی خوبی از شیراز دارم. البته این دانشگاه قبل از انقلاب به دانشگاه
پهلوی معروف بود و بعد به دانشگاه شیراز تغییر نام داد. در سال ۷۰ به
دانشگاه تهران آمدم و تا سال ۸۶
آنجا بودم.
حکیم مهر: چه سالی بازنشسته شدید؟
در سال ۱۳۸۶. البته
خودم تقاضای بازنشستگی کردم که موافقت نکردند اما بعدا انجام شد.
حکیم مهر: بعد از بازنشستگی چه کردید؟
البته بنده پیش از بازنشستگی و از زمانی که دانشگاه آزاد راهاندازی
شده بود، با دانشگاه آزاد همکاری میکردم. چون آن زمان تعداد دانشگاهها کم و سهمیهها
زیاد بود و به همین دلیل خیلی از علاقهمندان نمیتوانستند به دانشگاه دولتی ورود کنند.
دانشگاه آزاد راهاندازی شد تا کسانی که علاقهمند به علم بودند، بتوانند ادامه تحصیل
دهند. البته همان زمان هم برخی اساتید میگفتند که نباید با دانشگاه آزاد همکاری کرد
اما نظر من این بود که اگر ما که چیزی میدانیم، نخواهیم دست آنها را بگیریم، ممکن
است به جای ما هر کس دیگری بیاید که صلاحیت نداشته باشد. من از سال ۶۹ با
دانشگاه آزاد کرج همکاری داشتم و این همکاری ادامه پیدا کرد. معمولا روزهای تعطیل و
آخر هفته را نیز با دانشکدههای مختلف دانشگاه آزاد همکاری داشتم و آناتومی درس میدادم.
سال ۸۶
که بازنشسته شدم به دعوت دوست عزیزم دکتر سهرابی با واحد علوم تحقیقات
دانشگاه آزاد بهعنوان استاد تماموقت همکاری داشتم. این همکاریها ادامه داشت تا سال
۹۸ که
پاندمی کرونا آمد و من به ناچار همکاری خود را قطع کردم.
حکیم مهر: لطفا اشارهای به سوابق علمی و اجرایی خود نمایید.
بنده در حوزه فعالیتهای اجرایی، در کمیتههای مختلف عضو بودم. در دانشگاه
تهران به مدت دو سال معاون پژوهشی بودم و با گروه دامپزشکی وزارت علوم و فناوری در
دورههای مختلف همکاری داشته و عضو کمیتههای مختلف بودم و من اغلب در تیم برنامهریزی
گروه دامپزشکی عضو بودم.
یکی از کارهای تحقیقاتی بنده مربوط به سالهای ۶۷ و
۶۸ و
زمانی است که در دانشگاه شیراز بودم که با همکاری آقای دکتر فاضلی، برنامه انتقال جنین
را در ایران راهاندازی کردیم و دولت هم حمایت زیادی از ما کرد. بنده بخش جنین را به
عهده گرفتم و آقای دکتر فاضلی هم کارهای مدیریت، کلینیکی و هماهنگی را انجام دادند.
دانشگاه شیراز نیز با ما همکاری داشت اما بیشتر وزارت کشاورزی دخیل بود. یک گاوداری
بزرگ واقع در شمسآباد و نزدیک مرودشت تخت جمشید بود که دامهای بومی زیادی داشت. اولین
انتقال جنین گاو را در آنجا انجام دادیم. در سال ۶۹ این
کار را به بخش خصوصی بردیم و یک شرکت تشکیل دادیم. ازجمله در تهران چندین دامداری خصوصی
بود که ما در آنجا انتقال جنین میکردیم. یک دوره دوهفتهای هم به انگلستان رفتم و
در مرکز انتقال جنین آنجا، فریزینگ جنین را کار کردم و به ایران برگشتم و اولین فریز
کردن جنین گاو در ایران را راهاندازی کردیم. این پروژه که دکتر فاضلی مدیریت آن را
به عهده داشت، در جشنواره خوارزمی جایزه سوم تحقیق را برد. بنده همچنین بیشتر از ۱۵۰ مقاله
مختلف و حدود ۵
کتاب هم نوشتم.
حکیم مهر: آقای دکتر، چه سالی ازدواج کردید؟
در سال ۱۳۵۴.
حکیم مهر: یعنی بعد از بازگشتتان از انگلستان؟
بله. سال ۵۴
و زمانی که در دانشگاه پهلوی بودم، ازدواج کردم. در سال ۵۷ مرخصی
مطالعاتی گرفتم و به همراه همسرم به دیویس کالیفرنیا رفتیم و یک سال در آنجا بودیم.
بعد انقلاب شد و مشکلاتی در زمینه ارسال پول به وجود آمد. سوپروایزر من میگفت که به
ایران نرو، چون من انقلابها را دیدهام. همینجا بمان، هر دانشگاهی که بخواهی تو را
معرفی میکنم، اما من جواب منفی دادم و گفتم که باید به مملکت خودم برگردم. در نهایت
در سال ۵۸
با همسرم برگشتیم و در ایران ماندیم.
حکیم مهر: چند فرزند دارید؟
دو فرزند. یک دختر و یک پسر. دخترم ازدواج کرده و دو نوه هم دارم.
حکیم مهر: آقای دکتر، شمشیربازی را تا کجا ادامه دادید؟
زمانی که در انگلستان بودم، مسابقات آسیایی برگزار شد که من نتوانستم
در آن شرکت کنم. وقتی هم که برگشتم و در دانشگاه شیراز بودم، رئیس هیات شمشیربازی استان
فارس بودم و دیگر بعد از آن، ادامه ندادم.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.


گفتوگو از: محسن طاهرمیرزایی
دبیر بخش پیشکسوتان دامپزشکی: دکتر محمدکاظم کوهی
خوشحالم و افتخار میکنم که شاگرد شما بودم استاد عزیزم.
استاد نازنین .پاینده و مانا باشید
شاگردی استاد گرانقدر و دوست داشتنی جناب آقای دکتر گیلانپور همیشه برای من مایه افتخار و سرافرازی بوده است. همیشه دست بوس استاد عزیزم بوده و خواهم بود و هیچگاه کلاس های درس تئوری و عملی آناتومی و جزوه های پر بار انگلیسی استاد را فراموش نمی کنم. برای استاد عزیزم سلامتی و شادکامی و موفقیت روزافزون آرزومندم. پاینده و سرافراز باشید. شاگرد شما -دکتر سعید نظیفی
|
ما هم برای شما آرزوی سلامتی داریم آقای دکتر نظیفی کلاس شما برای دانشجو ها هیچ وقت فراموش نخواهد شد،شما یک معلم واقعی بودی
|
سلام و درود به استاد گرامی آقای دکتر نظیفی که در محضرشان هم درس کلینیکال پاتولوژی آموختیم وهم درس کلینیکال خوش اخلاقی و افتادگی
یادش بخیر سال ۶۶ در دانشگاه شیراز شاگرد استاد بودیم فرد متین و آرامی بودند و علاقه مند به تدریس درس آناتومی سخت بود و بنده هم علاقه مند بودم و نمره نسبتا خوبی میگرفتم و از تدریس ایشان استفاده فراوان بردیم خیلی ها درس را پاس نمیکردند ولی بعضی را میشناسم از افتادگان از این درس که علاقه مند شدند و تخصص آناتومی هم گرفتند ، البته معلومه خاطرات خوششان و بیشترین دست آورد علمی و ورزشی ایشان در زمان حضورشان در دانشگاه شیراز بوده و به نظرم اشتباه کردند که به عللی معلوم از دانشگاه شیراز رفتند و شاید خودشان هم پشیمان باشند ولی به زبون نیاوردند بهرحال برای ایشان آرزوی نیکبختی دارم
پرفسور گیلانپور افتخار ایران هست .خوشحالم که افتخار شاگردی ایشان را داشتم.
دورود بر دکتر گیلانپور گرامی که در کنار برخی از اساتید در سالهای اواخر دهه ۶۰ و ۷۰ جوانان این سرزمین را در دانشکده دامپزشکی آزاد کرج تنها نگذاشتند و علمشان را دریغ نکردند. ما هرگز فراموششان نمی کنیم.
درود بر استاد گرامی و بی بدیل
استاد رو نمیشناسم، اما واسشون دعای خیر دارم. یک دهه هست که فارغ التحصیل شدم، و مشغول کار درمان، امروز اصلا حالم خوش نیست. احساس افسردگی شدید دارم، پهلوی راست ام درد میکنه، دلم به شدت گرفته و نیاز دارم یک نفر در آغوش بگیرم، حالم کلا خوش نیست، میزان بدهی ام از درآمد ام پیشی گرفته، مقاله تخصص ام چاپ نشده مونده، جلوی خانواده سر افکنده ام، دنبال شماره روانشناس گشتم که باهاش گفتگو کنم، جمعه است و جواب نمیدن، دلم میخاد زلزله بشه بمیرم، کلا از زنده بودن خسته شدم، حال یه گوسفند ناخوش بود به درمان جواب نداد، صاحبش اوم بد اخلاقیه، گفته فردا میاد دعوا، خواستم بگم کلاشینکف اش رو هم بیاره منو کلا راحت کنه، البته من در درمان گوسفند هیچ خطای مرتکب نشدم، اما حال دلم خوش نیست، سخته کسی رو نداشته باشی باهاش درد و دل کنی، مهم نیست مهملات منو حکیم منتشر نکنی، فقط دلم میخاست یکی حرفام رو شنیده باشه، خودت هم کافی بودی، ببخشید کلا حالم خوش نیست
|
تو تنهآ نیستی من هم بعد از ۳۰ سال کارکردن در ابعاد مختلف دامپزشکی زود پیر شدم سکتته مغزی کردم و ماهها از خانه خارج نشدم مگر برای دکتر و بیمارستان پول کافی هم برای زندگی ندارم پس تو تنها نیستی دامپزشکی عاقبتش برای اکثر افراد همینه افسردگی و نداری
|
روزی ۵ تا کیس روزی ۵ تا ۵۵ هزارتومن، ما داریم نابود میشیم. این میشه درآمد یک دکتر اگه تعرفه رعایت کنه، حالا رعایت نکنه و هر راسی ۱۰۰ بگیره میشه ماهی ۱۵ میلیون، ۳ تومن اجاره محل، ۲ تومن هم کرایه رفت و آمد یا بنزین و استهلاک ماشین، سه تومن هم دستیار پیرا دامپزشک، ۶۰۰ بیمه اون و ۱۲۰۰ بیمه خودم. این میشه ۹۸۰۰، حالا ۸۰۰ هم آب و برق و گاز و دستکش و نخ و ... و آلکل و رنگ شما در نظر بگیرید. درآمد دریافتی میشه ماهانه ۴۴۰۰. این فاجعه است. این با شلاق صورت سرخ نگه داشتنه.
علت این همه نابسامانی زیستی در دامپزشکان ایرانی دلایل مختلفی دارد:
|
ایران در همه رشتهها آموزش ضعیف دارد یا لااقل در خارج کشور مورد پذیرش نیستند در پزشکی و دامپزشکی فرق نمیکند ، پزشکان هم در کانادا کار ندارند یکی از اقوام نزدیک ما نفر پنجم کنکور بوده و تخصصی جراحی مغز دارد سابقه ۱۵ سال کار در کشور داشته در کانادا کار ندارد و پس گذراندن دوره ای طبابت روانپزشکی میکرد آنهم دیگر صرفش نمیکنه برای کار و درآمد برگشته اینجا و فقط زن و بچهاش خارج هستند
سلام ودرود بر شما وعرض ادب خدمت دكتر گيلانپور عزيز كه افتخار شاگرديشان را در شهركرد داشتيم برايتان سلامتي وسعادتمندي آرزوميكنم خاطرات ما در سالهاي 74 و75 زنده شد يكي از همكلاسيهاي ما هميشه دستيار ايشان بود وحتي خارج ازساعات دانشگاه وقت ميگذاشتند حتما استاد گرامي حضور ذهن دارند متاسفانه ايشان مرحوم شدند ياد ونامت گرامي دكتر مازيار رفيعي عزيز هميشه در قلب ما جاودانه اي شادي روحش فاتحه اي بخوانيم
مرد علم و اخلاق و عمل
Dear Professor Gilanpour, Ba Salam I enjoyed reading the article and get to know that you are well and looking great. The pictures and the story brought back a lot of memory of being your student at the third class of the college of veterinary medicine at pahlavi university. You and all the professors at the picture at the veterinary school were great teachers and coaches for us and helped the young minds to florish to the fullest extent. You were not only our teacher, but our friend, confidant and role model. The extra curricular activities at the college, horseback riding, parties at Dr. Afshar's home for students, the whole sheep monthly dinner activities at the college are the good memories that I
فوق العاده ای
چقدر از دیدن عکس پروفسور گیلان پور عزیز خوشحال شدم ایشان افتخار دانشگاه شیراز و ایران بودند .هرچند در دانشگاه شیراز اکثر اساتید قدیمی در اوایل دهه ۶۰ خوب بودند ولی ایشان واقعا بی نظیر بودند. یاد قرابت قرآن در ابتدای کلاسهایتان بخیر واقعا از ته دل ایمان داشتند .
جناب پروفسورگیلانپور بزرگوار شما مرد اخلاق اسطوره یک مسلمان واقعی و یک پروفسور بی نظیر بودید و هستید وخواهید بود دانشجوی دهه شصت شما در دانشگاه شیراز
جناب آقای دکتر گیلانپور از جهت علمی و اخلاقی در زمره بهترین اساتید دوران تحصیلم در دانشگاه شیراز بودند. تسلط بسیار بالا به موضوع تدریس، آرامش ستودن و مهربانی شان را هرگز فراموش نخواهم کرد.ای کاش شیراز مانده بودند و دانشکده را از گوهری بی همتا و بی بدیل محروم نمیکردند.هیچکس نتوانست جای خالی این استاد مسلط و شایسته را پر کند. برایشان سلامتی و سربلندی آرزو می کنم.
|
حقیقتا جناب دکتر گیلانپور در علم و اخلاق بی نظیر بودند و ما که در شیراز هستیم جای خالی ایشان را بیش از همه احساس می کنیم. گوهری بی همتا و تکرار ناشدنی.امیدوارم همیشه سالم و سربلند باشی استاد گرانقدر
یاد دوران دانشجویی به خیر:
دانشکده دامپزشکی شیراز
ترم سوم( سربازی دامپزشکی )- آناتومی۱
سالن آمفی تئاتر وسالن تشریح و بوی تند فرمالین
امتحان پایان ترم وصدای زنگهایی که در جلسه امتحان عملی، برای تعویض میز سئوالات یکی پس ازدیگری به صدا در می آمد
وهنوز هم، صدای رعب آور آن زنگ ها در گوشم طنین انداز است