حرمت امامزاده دست متولیشه!
دکتر پدرام فرهادیان
رزیدنت جراحی دامپزشکی و مدرس دانشگاه
بهش میگفتیم سید، چون هم فامیلیش سیدعلی بود هم سیدِ اولاد پیغمبر. قد بلندی داشت که یه کم به خاطرِ کهولتِ سن خمیده شده بود. سفیدرو بود و طاس که یه عرقچین مکهای سفید و تمیز همیشهی خدا -گرما و سرما- سرش بود. یه لباس عربی بلند سفید میپوشید با یه عبای قهوهای… با این تیپ و استایل هر کی تو کوچه و خیابون میدیدش فکر میکرد سید، روحانی پیشنماز مسجده، ولی سیدعلی داستان من بقال محله کودکی من در یکی از خیابونهای شرق تهرون بود. یه بقالی کوچیک محلی که شیر و خامه داشت و نوشابهی زرد و مشکی با کیکها و نونقندیهای فلهای و قند و چای… که تازه برای خیلیهاشون هم باید صف وایمیستادیم… نه از این به اصطلاح سوپرای امروزی که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد دارن.
ولی هدف من از این یادآوری نه مرور خاطرات بود و نه بررسی اوضاع و احوال اقتصادی و کسب و کارها… من با اینکه از اون روزا نزدیک ۴۰ سال میگذره یه چیزی از سید داستان تو ذهنم مونده: «پسرم، یادت باشه بزرگ که شدی، تو هر کاری که وارد شدی، باید حرمت اون شغل و حرفه رو حفظ کنی که هیچ! تازه باید سعی کنی به بهتر دیده شدن اون شغل کمک کنیا…»
و شاید برای همین بود که سیدعلی با اینکه فقط به بقال ساده بود ولی همیشه:
۱- تمیز بود.
۲- خوشبرخورد و خوشبیان بود.
۳- مردمدار بود و حبیب خدا (خودش میگفت کاسب حبیب خداست)
و شاید برای همینه که من همیشه حس خوبی به بقالهای قدیم و سوپریهای جدید داشتم و دارم و فکر میکنم همهشون عین سید شریف و بافهم و کمالاتن… (تا خداینکرده خلافش ثابت شه)
همکاران عزیز، من طی چند هفته اخیر هی از این کلینیک و بیمارستان به اون کلینیک و بیمارستان -البته در شهر تهران- سر زدم. چشمتون روز بد نبینه، باور بفرمایید با صحنههای بسیار عجیب و در عین زننده و شنیع بسیار تاسفبار مواجه شدم…
۱- آلودگیهای محیطی و کثیفیهای زننده.
۲- زبالههای پخش و پلا یا سطلهای عفونی و غیرعفونی چند ساعت و چند روز مانده.
۳- بوهای نامطبوع و ناخوشایند.
۴- اتاقهای معاینه بسیار کثیف (گاها شبیه همه چیز بودن جز اتاق معاینه)
۵- اتاقهای جراحی که خود چون بانک آلودگی باکتریایی و ویروسی میدرخشیدند با خونهای خشکیده بر میز و در و دیوار و وسایل (بیشتر شبیه به کشتارگاه بودند گاها!)
۶- پرسنل مستاصل و بیحوصله که کاملا مشهود بود از نبود شغل و ناچاری اومده که خرده نانی کسب کنه… نه عشقی بود نه علاقهای.
۷- دکترهایی که واویلا… نگم از نحوه لباس پوشیدن و اسکراب و روپوشهاشون… اصلا یه وضع عجیب و غیرقابل دفاع!
۸- ...
رفقا و همکاران گرامی، خواهش میکنم دقایقی رو بدون تعصب و زیر تیغ بردن انتقاد من به این سوالات فکر کنید و به خودتون پاسخ بدین:
۱- چقدر به اینکه یکی از اهداف رشته دامپزشکی درمان حیوانات است مومن و معتقدید؟
۲- چقدر خودتون رو پزشک حیوانات میدونید و برای دارو درمان ارزش قائل هستید؟
۳- آیا به رعایت بهداشت حرفهای محیط کار خود به عنوان یه دکتر -حتی در فارم- اعتقاد دارید؟
۴- اصلا حیوانات رو صاحب حق و حیات میدونین و با اونا عین یه موجود زندهی دارای حق حیات که درد رو میفهمه و مثل آدمیزاد ممکنه از عفونت محیطی بیمار بشه برخورد میکنین؟
۵- چقدر معتقدید واژههای مانند مطب، کلینیک، پلیکلینیک، بیمارستان و... باید به معنای واقعی کلمه و دقیقا مشابه مقیاس انسانیاش باشه و با همون اِشِل و اندیکاسیون اداره بشه؟
۶- ...
عزیزان و همکاران گرامی، تا زمانی که من و شما خودمون و رشتهمون رو دارای جایگاه والا و موقعیت اجتماعی درخور ندونیم و عین یه شخص تحصیلکرده که پیشوند «دکتر» رو یدک میکشه با سرپرستان حیوانات (کوچک و بزرگ) و خود بیماران برخورد نکنیم، آش همین آشه و کاسه همین کاسه! طبیعی است وقتی مراجعی میاد به محل کار و طبابت ما، با هر اسم و لیبیلی اعم از کلینیک و بیمارستان، و بعد با بدترین و زنندهترین تصاویر آخرالزمانی مواجه میشه، من و شما نمیتونیم مدعی بدنه دارو درمان باشیم… نمیتونیم مدعی باشیم که دکتریم و متعهد به حفظ سلامت حیوانات و در مقیاس بزرگتر انسان و جامعه هستیم.
تا زمانی که پوشش و بیان خودمون رو ارتقا ندیم و به هنگام مواجه با بیماران و سرپرستاشون با پرستیژ و شأن برخورد نکنیم، طبیعی که اونها هم جایگاه واقعی ما و حرفهمون رو درک نمیکنن… تا زمانی که من و شما به خودباوری شغلی و اهمیت دانشمون پی نبریم، در همین سطح و در همین جایگاه میمونیم و هی باید به این سرخوردگی ادامه بدیم …
سروران بزرگوار دارای سِمت و جایگاه اداری و نظارتی در نظام دامپزشکی، لطفا برای رعایت حداقلهای اصولی و بهداشتی مراکز درمانی -در تمامی سطوح- سختگیرانه و منطبق بر ظوابط و قوانین روز عمل کنید… عزیزان، وظیفه شما فقط چک کردن متراژ و اداری و تجاری بودن سند یا شمردن تعداد امتیازات دکتر متقاضی اخذ پروانه نیست… باور بفرمایید شما باید نظارتهایی دقیق در امور بهداشتی و حفظ شأن واژههایی است که به آنها پروانه میدهید…
خلاصه اینکه:
خانمها و آقایون محترم، تا من و شما از خودمون شروع نکنیم و اعتماد به نفس و جایگاه خودمونو بالا نبریم و سعی نکنیم که حرفهی مهم دامپزشکی رو به عنوان یه ستون مهم بهداشت و درمان جامعه به همگان نشون ندیم، باز هم آش همین آشه و کاسه همین کاسه!