ثبت با سند برابر است (برسد به دست دکتر محمد فاضلی)
دکتر پدرام فرهادیان
رزیدنت جراحی دامپزشکی، مدرس دانشگاه
از مدتها قبل میشناختمت، از همان روزها که توئیت میزدید تا اکنون که گویا ایکس (X) میزنید. از آنروزها که در قالب جامعهشناسی دارای کمالات، در پوششِ کلمات، با صدایی رسا سعی در تراوش دانش و اشاعهی فرهنگ به نسل Z جامعه را داشتید. آری، از همان روزها میشناسمت. اما میدانید اوج شناختم از حضرتعالی کجا بود؟ آنگاه که سراسیمه و مستاصل در کنار پزشکتان که گویا قرار است مادرتان «ایران» را نزدش ببرید برای درمان، از پرسشی یا پرسشهایی بهحق یا ناحق چنان برآشفتید که دشنامگویان در مقابل چشم هزاران نفر (نگفتم میلیونها نفر) میکروفون را به سمت همین پزشکتان پرتاب کردید که اگر خدایناکرده به سرش اصابت کرده بود، چه بسا اکنون درمان مادر غیرممکن میشد و ما مانده بودیم بیماریهای صعبالعلاج! که شکر خدا به خیر گذشت.
جناب دکتر، باور بفرمایید قصدم بحث سیاسی نیست. اصلا قصد ورود به جبهه اصلاحات یا خاکریزهای اصولگراها را ندارم. به هیچ وجه قصد نقد و تفسیر و تحلیل را هم ندارم، اما گفتم شاید بد نباشد در کسوت و قد و قامت معلمی کوچک چند کلامی را با هم دوره کنیم:
فرمودید مادر بیمارمان را پیش پزشکتان ببریم که خوب طبعا حرف درستی است و هر انسانی را در صورت نیاز به درمان نزد پزشک میبرند. اما استاد عزیز، این بسیار ناپسند است که جامعهشناسی چون شما در عصبانیت، سراسیمه سر بر آسمانِ کلمات بساید و بیپروا واژگانی را از پی هم روان کند که سبب دلسردی گروهی شود برای خودشیرین شدن در برابر گروهی دیگر. البته که من با رفتاری که آنروز از خود واقعی شما دیدم، میتوانم تجسم کنم که در چه حال و با چه حُب و بغضی نامهای نگاشتید به حببیتان و تازه آنگاه هم رگ طنازانهی استادیتان گل کرده و خواستید ذوقی کنید برای مثال جذابتان و شیرینی در کام پزشکتان!
استاد گرامی، آیا میدانید رخداد برخی اعمال از جانب بعضی جایگاهها بسیار زشت و زننده است؟ بگذارید با مثالی موشکافانهتر سخن بگویم: دشنام دادن عملی سخت نکوهیده و زننده است ولی در جامعهی امروز ما -علیرغم داشتن جامعهشناسی چون شما و پزشکی چون پزشکتان- رواج دارد ولی همین عمل فراگیر اگر از جانب یک معلم یا استاد دانشگاه، آنهم استادی مدعی رخ دهد، اثری بس مخرب و ویرانگر خواهد داشت، پس بدیهی است استادی در کسوت و جایگاه حضرتعالی باید به هنگام نگارش یا سخنوری، جان کلام را در قالب کلمات بیان کند نه آنکه آنها را به گزاف به هم ببافد.
راستی، به نظرم قیاس شما از سر ناآگاهی و عدم شناخت از رشتههای پزشکی و دامپزشکی نبوده و نیست و شما نیز قائل به اهمیت دامپزشکی در بهداشت و درمان و داروسازی و صنایعغذایی و... هستید و تکرار بدیهیات خطاست و نشانهی ضعف، بلکه معتقدم این قیاس شما از ذات درونیتان منشا میگیرد که احتمالا فقط به حیات و ممات انسانها مومن و معتقدید نه سایر جانداران و این همان نقطه خطرناک و مضر است؛ این همان جایی است که باید اصلاح و درمان شود. جامعهای که جامعهشناسش اینچنین تفکر خطرناکی داشته باشد، در سراشیبی سقوط است و با هیچ پزشکی هم درمان نخواهد شد.
استاد بزرگوار، کمی بر حلم و تأمل و تعاملتان غور و تفکر کنید. بماند به یادگار در تاریخ این سرزمین…