جایگاه دامپزشکی (بخش نهم)
دکتر ناصر رسولی بیرامی
در سال ۱۳۸۲ در تالاب حله در استان بوشهر در دامها بیماری خاصی اتفاق افتاد که برای من به عنوان یکی از جالبترین خاطرات شغلیم رقم خورد. در بهار آن سال بارندگی در منطقه خوب بود و آب قسمت خشکی تالاب را که سه چهار کیلومتر طول و عرض داشت، کاملا در محاصره گرفته بود. محیط تقریبا سبز و خرم بود و بیشتر دام روستاهای اطراف در آن جمع شده بودند. تعداد دقیق دامهایی را که در تالاب جمع شده بودند، دقیق به یادم ندارم اما به نظرم به هفت هشت هزار راس میرسید.
در روزی که همراه با همکاران از استان بوشهر با بالگرد در تالاب فرود آمدیم، تلفات دام در کل تالاب پراکنده بود و به چشم میخورد و دو روز بعد که تلفات سرشماری و دفن شد، به حدود پانصد راس میرسید. از سوراخهای بدن دامهایی که تلف شده بودند، یعنی از دهان و بینی و مخرج و واژن دامها، خون سیاهرنگ و گاهی کفآلود بیرون زده بود. با آنکه به چندین بیماری از جمله شاربن و لپتوسپیروز و مسمومیتهای گیاهی مشکوک شده بودیم، با اینهمه با توجه به تلفات فراوان و اینکه از نظر خصوصیات اپیدمیولوژیک در بیماری لپتوسپیروز گفته شده است که معمولا بیماری به صورت پراکنده و sporadic اتفاق میافتد، بیشتر به شاربن مشکوک شدیم و عصرهنگام هم که در آزمایشگاه اداره کل دامپزشکی بوشهر نمونهها را زیر میکروسکوپ مشاهده کردیم، آرتیفکتهای موجود در نمونههای رنگ شده را باکتری سیاهزخم تلقی کرده و اقدام نمودیم.
اولین اقدام ما آن بود که از دامداران بخواهیم تا دامهای خود را جابجا نکنند و دیگر اینکه سریعا لاشههای تلف شده را سوزانده و در زیر خاک دفن کنیم و آلودگی محیط را حذف نماییم. برای سوزاندن لاشهها گازوئیل نیاز داشتیم که در گالنهای بیست لیتری تهیه کرده و با استفاده از قایق به تالاب منتقل کردیم. داستان انتقال گازوئیل از قایقها به داخل تالاب و پخش آن در تالاب نیز جالب بود. دامداران بیشتر به دنبال آن بودند که تعداد تلفات دامهایشان شمارش شود و به آنها غرامت پرداخت گردد و اگر دارویی وجود داشت، به آنها تحویل شود تا به دامهای بیمار که مشاهده میکنند، تزریق نمایند. بنابراین به سوزاندن و دفن لاشهها علاقهی چندانی نداشتند. لذا وقتی قایق پر از گازوئیل در کنار تالاب پهلو گرفت، با آنکه از دامداران خواستم که در تخلیه آن کمک کنند، هیچیک از دامداران برای خالی کردن آن پا پیش ننهادند و من از همکاران خواستم که در تخلیه قایق کمک کنند و خود دو گالن را برداشته و به داخل تالاب آوردم تا با فرغونهایی که تهیه کرده بودیم، در تالاب پخش کرده و جهت سوزاندن و دفن لاشهها اقدام کنیم. اما با آنکه دامداران ابتدا تمایل به همکاری نداشتند، به ساحل نرسیده بودم که همهی دامداران به سوی قایق رفته و سریعا قایق را خالی کردند. بعدها دامداری که نماینده و پیشرو دامداران محسوب میشد به همکاران گفته بود که وقتی دیدم آفای دکتر خودش گالنها را برداشته است، به همه دامداران گفتم تا کمک کنند.
گازوئیلها را با استفاده از فرغونها در سطح تالاب پخش کرده و در کنار لاشههای تلف شده قرار دادیم و با کمک دامداران و همکاران و چند کارگری که از شهر آورده بودیم، آنها را آتش زده و سوزاندیم. سپس گودالی در کنار آنها کنده و بدون آنکه آنها را جابجا کنیم، آنها را دفن کردیم. برای سوزاندن کامل لاشهها، گازوئیل را با آفتابه و به تدریج روی لاشه میریختیم زیرا با تجربهای که اینجانب از سوزندان لاشههای مرغ داشتم، به این نتیجه رسیده بودم که اگر گازوئیل یکجا روی لاشه ریخته شود، آتش سریعا زبانه کشیده و گُر میگیرد و بدون آنکه گرما به داخل لاشه نفوذ کند، آتش خاموش شده و میمیرد. شما در ادامه میتوانید پنج تصویر از حیوانات تلف شده و اقدامات انجام شده را مشاهده نمایید. البته در آن زمان مثل امروز موبایل وجود نداشت و عکسبرداری با دوربینهای عکاسی و ظهور آنها نیز آسان نبود.
ما دامپزشکان و به تبع آن دامداران و مردم، آلودگی محیط در کنترل بیماریها را، که از جمله مهمترین آنها دفن لاشهها و بافتهای حیوانی است، کماهمیت میانگاریم، در حالیکه جلوگیری از آلودگی محیط و پاکسازی آن از اولویتها و مهمترین اقدام در کنترل بیماریها است. مثلا ما در عید قربان در بوق و کرنا میکنیم که آمادهایم دامهای قربانی شما را که میخواهید ذبح کنید، در محل بازرسی بهداشتی کنیم. سپس دام در باغ و کوچه و خیابان و حیاط کشتار میشود و خون و بعضی بافتهای آن در محیط ریخته و پخش میگردد و ما افتخار میکنیم که دامهای قربانی را بازرسی بهداشتی کردهایم. در کشورهایی که بیماریها را کنترل و ریشهکن کردهاند، جلوگیری از آلودگی محیط در راس امور قرار گرفته است. مثلا شما در آمریکا حق ندارید دامی را بیرون از کشتارگاه کشتار کنید و باید حتما کشتار در کشتارگاه انجام شود تا خون و سایر بافتهای دامی که مهمترین آلودهکنندههای محیطی محسوب میشوند، در محیط پخش نشود. در آنجا شما نمیتوانید دام خود را بیرون از کشتارگاه ذبح کنید اما اگر میخواهید گوشت دام را خود مصرف نمایید و یا به صورت مجانی به عزیزان خود بدهید و نمیخواهید آن را بفروشید، میتوانید درخواست نمایید تا بعد از ذبح، گوشت دام بازرسی نشود و بازرسان بهداشتی هم از این درخواست ناراحت نمیشوند. یعنی برای آنها بازرسی گوشت در مفایسه با آلودگی محیط اهمیت کمتری دارد. لذا من هر زمانی که تبلیغات مربوط به بازرسی گوشت در منزل را میبینم، ناراحت میشوم. برای آن ناراحت میشوم که ما هنوز با ابتداییترین راههای مبارزه و کنترل بیماریها آشنا نشدهایم.
خانم «مریت ماکس» که در سال ۱۳۱۱ هجری شمسی از کشور ما دیدار کرده است، در کتاب «ایران از افسانه تا حقیقت» مینویسد که در آن سالها مرگ و میر بچههای کمتر از پنج سال در ایران حدود هشتاد درصد بوده است! پس چرا اکنون این آمار به شدت کاهش یافته است؟ بیشترین علت مرگ و میر در آن دوره به علت آلودگی محیط بود. مردم آب لولهکشی نداشتند و لباس و وسایل خود و حتی مردههای خود را در کنار جویهای آب که از خیابان میگذشت، میشستند. در آن سالها کچلی هم از بیماریهای شایع بود چون حمامهای خزینه که آب انها بدون استثنا آلوده بود، منشاء بیماریهای متعد از جمله کچلی میشد. مرگ و میر بچهها متوقف شد زیرا محیط تمیزتر و پاکتر شد. کچلی نیز تقریبا پایان یافت. زیرا حمامهای خزینه بسته شد. البته نمیخواهم نقش داروها و واکسنها را در جلوگیری از مرگ و میر انسانها نادیده بگیرم، اما اگر بهداشت محیط رعایت نمیشد و مثلا مدفوع انسانها هنوز به صورت بهداشتی دفن نمیشد، با این جمعیتی که اکنون در شهرها جمع شدهاند، باید امروز داروخانهها مملو از داروی ضد انگلی آسکاریس میشدند.
نقش کشتارگاهها در دامپزشکی مانند نقش غسالخانهها و قبرستانها و حمامها در پزشکی است. ما تا زمانی که نتوانیم از ریخته شدن خون دامها در محیط جلوگیری کنیم، نخواهیم توانست بیماریهای دامی و بیماریهای مشترک انسان و حیوان را کنترل نماییم. همین کیست هیداتید را در نظر بگیرید. سگ و گربه حیواناتی هستند که برای تغذیهی خود به انسان نیاز دارند و انسان باید غذای آنها را تامین کند، در غیر اینصورت آنها قادر به زندگی نیستند. یعنی شما در بیابان و جنگل تقریبا هرگز سگ و گربه پیدا نمیکنید. به عبارت دیگر اگر سگی آلوده به کرم هیداتید است، این بدان معنی است که شما به آن غذای آلوده دادهاید. یعنی اینکه یا مستقیم کبد و ریه و کلیهی آلوده به آن خوراندهاید و یا در آشغالهایی که از خانهها به محیط حمل شده، غذای آلوده وجود داشته و سگ در محلهای انباشت زباله آنها را مصرف نموده است. کوتاه سخن آنکه جلوگیری از آلودگی محیط در اولویت اقدامات در مسیر کنترل بیماریهای دامی میباشد و کشتارگاهها در این زمینه اهمیت بسیار پرنقشی دارند. پس دولت باید در این زمینه هزینه نماید تا جامعه، سالم و پاک و شاداب گردد.
با آنکه در این زمینه گفتنیهای زیادی وجود دارد، با اینهمه این بخش را در همین جا به پایان میآورم، زیرا بعضی از همکاران در کامنتها و تعداد زیادی در دیدارهای حضوری یا تلفنی اعلام نمودهاند که بخشها طولانی و خستهکننده هستند و بهتر است کوتاهتر شوند.
یادم رفت بگویم که در نهایت بیماری در تالاب حله، «لپتوسپیروز» تشخیص داده شد و یادم رفت بگویم که تعداد زیادی از دامداران نیز به این بیماری مشترک بین انسان و حیوان مبتلا شدند و چون ما بیماری را شاربن تشخیص داده بودیم، پزشکان نیز بیماران را برای شاربن درمان کردند و چون تقریبا درمان لپتوسپیروز و شاربن مشابه است، در هیچیک از موارد انسانی، تشدید بیماری و یا عوارض آن مشاهده نشد. اضافه نمایم که بیشتر بیماران از سردرد بسیار شدید مینالیدند و آن را با این جمله که سرم در حال پکیدن است، ابراز میداشتند.
در بخشهای بعدی در رابطه با آزمایشگاهها که در این بخش اشاره شد و همچنین خاطرهی بسیار جالب دیگری که از روستاهای نزدیک به این تالاب دارم، خواهم نوشت.
به امید آیندهای روشن برای کشورمان و مردم آن.