حکیم مهر- محسن طاهرمیرزایی: حتی آن زمان که دامپزشکی به خوبی شناخته شده نبود و بعضی از دانشجویان ابا داشتند که بگویند دانشجوی رشته دامپزشکی هستند، او مهر دامپزشکی را به پیشانی خود زد و همه جا فریاد کشید که دامپزشکی چه حرفهایی برای گفتن دارد. پسرک جوان و وطن دوستی که برای تحصیلات عالیه رهسپار فرانسه شد، اما قلبش برای وطن میتپید، تا جایی که صورت خود را به طرف تهران میچرخانید و میخوابید.
استاد «دکتر محمدقلی نادعلیان» چهره ماندگار دامپزشکی کشور و عضو پیوسته فرهنگستان علوم متولد سال ۱۳۱۵ در قصبه سنگسر سابق و مهدیشهر فعلی از توابع استان سمنان است که دوران کودکی تا سیکل اول دبیرستان را در همین شهر گذراند. عدم وجود امکانات آموزشی کافی و علیالخصوص دبیرستان باعث شد تا پدر و مادر محمد قلی که علاقه زیادی به ادامه تحصیل او داشتند، ترک وطن کرده و رهسپار پایتخت شوند. وی دوران دبیرستان را در دارالفنون پشت سر گذاشت، مدرک ششم طبیعی را از این دبیرستان معروف گرفت و سپس کنکور داد. اگرچه در رشته پزشکی دانشگاه اصفهان نیز پذیرفته شده بود، اما در نهایت دامپزشکی دانشگاه تهران را انتخاب کرد و تا امروز که بیش از ۶۰ سال از آن تاریخ میگذرد، منشاء اتفاقات بزرگ در این رشته بوده است.
حکیم مهر: آقای دکتر، بعد از پایان دوران دبیرستان چه کردید؟
بلافاصله کنکور دادم. آن زمان کنکور به شکل سراسری نبود و دانشکدههای مختلف کنکورهای اختصاصی خود را برگزار میکردند. من در دانشکدههای پزشکی، دامپزشکی، کشاورزی و جاهای دیگری که مورد علاقهام بود امتحان دادم و در رشتههای دامپزشکی و کشاورزی دانشگاه تهران و همچنین پزشکی اصفهان قبول شدم. از آنجا که به نوعی عشایر بودم و اجداد ما از سالیان دور حشمدار و گوسفنددار بودند، علاقه خاصی به رشته دامپزشکی داشتم و با آن آشنا بودم.
حکیم مهر: میزان آشنایی شما چقدر بود؟
به هر حال در دوران کودکی میدیدم که دامپزشکان و واکسیناتورها همواره جهت درمان و واکسیناسیون به روستای ما مراجعه میکنند. لذا رشته دامپزشکی را برگزیدم و در نهایت دکترای دامپزشکی گرفتم.
حکیم مهر: چه اتفاقی افتاد که به تهران مهاجرت کردید؟
امکانات آموزشی شهرستان محل سکونت ما تا کلاس نهم بود. از طرفی پدرم در رشته دامپروری و پرواربندی فعالیت میکرد و همیشه گوسفندانی را که پروار میکرد، به کشتارگاه تهران ارجاع میداد. این باعث شد که ما به تهران مهاجرت کنیم. کمااینکه پدر و مادرم پافشاری زیادی روی ادامه تحصیلات من میکردند.
حکیم مهر: چند برادر و خواهر بودید؟
من تنها فرزند مادر و پدرم هستم اما ۳ خواهر ناتنی دارم.
حکیم مهر: رتبه شما در کنکور چند بود؟
آن زمان به جای رتبه، قبولی مطرح بود و مثلاً اعلام میکردند که فلان شخص در رشته دامپزشکی قبول شده است و مختار است که هر جا را بخواهد، برای تحصیل انتخاب کند. من رشته دامپزشکی دانشگاه تهران را انتخاب و شروع به درس خواندن کردم. خوشبختانه درسم خوب بود و بین هم دورهایها در سطح بالایی قرار داشتم و همواره برای شاگرد اولی تلاش میکردم. اما به هر حال شاگرد اول نباید هیچگونه نمره تجدیدی میآورد.
حکیم مهر: یعنی نمره تجدیدی هم داشتید؟
من به دلیل یک اشتباه و آن اینکه غیبت یک نفر دیگر را برای من رد کرده بودند، از امتحان یک درس در خرداد ماه محروم شدم. فامیلی آن فرد نظری بود و چون با حرف نون شروع میشد، مبصر کلاس از ابتدا غیبت ایشان را برای من رد کرده بود. این باعث شد یک درس را رد شوم و شاگرد اول یکی از دوستان من شد.
حکیم مهر: جالب است که رشته پزشکی دانشگاه اصفهان هم قبول شدید اما در نهایت دامپزشکی را انتخاب کردید.
بله. چون پدرم چند سالی رشته دامداری، گوسفندداری و پرواربندی انجام میداد، من با همه این زمینهها آشنا بودم و خودم هم علاقهمند شدم که این رشته را به شکل شخصی کار کنم. اما در ادامه دیدم که با روحیه من سازگار نیست. یک روز پیش دکتر حسینی دانشکده رفتم و شرایط را گفتم که این رشته مرا راضی نمیکند. ایشان گفتند که تو به درد دانشگاه میخوری و ما هم در رشته بیماریهای دامی نشخوارکنندگان، نیرو کم داریم. اگر مایل هستی، بیا. چند روز هم فرصت برای فکر کردن به من داد.
حکیم مهر: کدام بخش این رشته شما را راضی نمیکرد؟
پرواربندی و بیماریهایی که در آن ارتباط بود. چون درس من خیلی خوب بود و از نظر علوم بالینی کاملا مسلط بودم، احساس میکردم که باید بیشتر نشر علم کنم و از این طریق خدمت انجام دهم. این بود که این مساله را با استادم در میان گذاشتم. همین مساله باعث شد که بهعنوان دستیار استخدام شدم.
حکیم مهر: ورودی چه سالی هستید؟
سال ۳۶. یعنی الان درست ۶۱ سال است که در رشته دامپزشکی هستم.
حکیم مهر: سال ۳۶ که وارد دانشکده شدید، فضا به چه شکل بود؟ اساتید شما چه کسانی بودند؟
آن زمان دامپزشکی به خوبی شناخته شده نبود و بعضی از دانشجویان ابا داشتند که بگویند دانشجوی رشته دامپزشکی هستند. اما من همان روز اول مهر دامپزشکی را به پیشانی خود زدم. از آنجا که به این رشته علاقه داشتم، تا آنجا که میتوانستم تبلیغ آن را میکردم. در هر مجمعی که دانشجویان بودند و ما بحثی داشتیم، نسبت به آنها سر بودم. چون ما میکروب شناسی و انگل را بیشتر از پزشکی میخواندیم. این بود که درس من هم خوب بود و در این رشتهها میتوانستم بحث کنم. از طرف دیگر واقعا علاقهمند بودم و درسم را میخواندم و پیگیر بودم. متاسفانه رشتههای پزشکی به محض اینکه پنیسیلین را شناختند، به دنبال بیزینس افتادند و علم در درجه دوم و سوم اهمیت قرار گرفت. اما آن زمان من درسم را میخواندم و خیلی هم علاقهمند بودم و بار علمی من هم بد نبود. لذا ابایی نداشتم و محکم میگفتم که دامپزشک هستم. دکتر تاجبخش هم به همین شکل بودند.
حکیم مهر: ایشان هم ورودی شما بودند؟
یک سال تفاوت داشتیم اما بعضی از درسهای ما مشترک بود و سر یک میز مینشستیم.
حکیم مهر: دیگر کدامیک از اساتید قدیمی با شما همدوره بودند؟
دکتر نقشینه که از ما بالاتر بودند. دکتر بابامخیر، دکتر اسلامی انگل شناس، دکتر سعادت نوری که از ایران رفتند، دکتر احمد افشار ویروس شناس مشهور که استاد دانشکده دامپزشکی تهران بودند و بعد دانشکده دامپزشکی شیراز را راهاندازی کردند که خیلی هم خوب ترقی کرد.
حکیم مهر: اساتید شما چه کسانی بودند؟ آیا از خارج از کشور میآمدند؟
خیر. دکتر نعمتنژاد صاحب صد عنوان کتاب که صدمین کتاب خود را هم جشن گرفتند، دکتر نشاط، دکتر حسینیون رشته درونی، دکتر اردلان رشته مواد غذایی، دکتر عطایی فارماکولوژی، دکتر میربابایی کالبد شناسی که صد سال عمر کردند، دکتر شیمی، دکتر رستگار، دکتر کاوه و ... از اساتید ما بودند.
حکیم مهر: آن زمان تعداد دانشکدهها چند تا بود؟
تنها دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بود. بعد شیراز، ارومیه و جندی شاپور اهواز هم اضافه شدند.
حکیم مهر: دانشگاه تهران چند نفر دانشجو میگرفت؟
۳۵ نفر تا ۴۰ نفر.
حکیم مهر: چه شد که به فرانسه رفتید؟
بورس گرفتم. آن زمان تدریس زبان فرانسه مد بود و اکثر دبیرستانها این زبان را آموزش میدادند. من هم کلاس رفته بودم و لذا از دولت فر انسه به من بورس دادند و من به تولوس واقع در جنوب فرانسه و نزد پروفسور تورنو و پروفسور اسپیناس رفتم. در فرانسه ابتدا متریز یا مستر که همان فوق لیسانس خودمان است میدادند و بعد PhD . چون من بهعنوان استادیار رفته بودم و در بیماریها مهارت داشتم، اساتید من دیگر به سالن نمیآمدند و خود من فرانسویها را آموزش میدادم. بعد به کلینیک سیار در اسبداری و گاوداری میرفتیم و خیلی راحت بیماریها را تشخیص میدادم. پروفسور اسپیناس مرا معرفی میکرد و میگفت که فلانی از ایران آمده و از نظر بیماریهای داخلی سطح علمی خوبی دارد و گاهی سر به سر دامپزشکان محلی میگذاشت.
حکیم مهر: آیا خاطره جالبی از آن زمان دارید؟
روزی در اسبداری بودم و یکی از دامپزشکان محلی قصد داشت که داروی انگلی به حیوان بخوراند. دامپزشک محلی از پروفسور اسپیناس به زبان فرانسوی پرسید که فلانی چه کسی است؟ درواقع به زبان خودشان سوال کرد که «کیه طرف؟» پروفسور گفتند که ایشان کارآموز ایرانی در حال تحصیل هستند. به شکلی که من متوجه نشوم اشاراتی کردند و برای من این طور مستفاد شد که میپرسید «چیزی حالیش هست؟» پروفسور گفتند که او را امتحان کن. لوله زدن در اسب یک فرایند مشکل است که باید از راه بینی وارد شود. او این کار را به من سپرد. من هم لوله معده را گرفتم و شروع به کار کردم. بعد تشکر کرد. و خطاب به پروفسور اسپیناس گفت که این از ما واردتر است. فکر میکرد که فقط خودشان بلدند.
حکیم مهر: چند سال فرانسه بودید؟
۲ سال.
حکیم مهر: در فرانسه چه تخصصی گرفتید؟
تخصص بیماریهای داخلی دامهای بزرگ.
حکیم مهر: هیچوقت پیش خودتان نگفتید حالا که به فرانسه آمدم، بمانم و دیگر برنگردم؟
من اصلاً به ماندن و زندگی در خارج از کشور علاقه نداشتم. علاقه به حضور علمی داشتم و در کنگرههای زیادی شرکت کردم. چند ماه هم در انگلیس بودم. اما همیشه وطن خودم را میپسندیدم و دوست داشتم. تا جایی که بعد از یک هفته ماندن در فرانسه، صورتم را به طرف تهران میگرفتم و میخوابیدم. راه ماندن برای من باز بود و اساتید من از خدا میخواستند که در بیماریهای درونی به آنها کمک کنم. حتی به شکل رسمی از من درخواست کردند. اما عشق و علاقه به وطن و ایرانی بودن و اینکه من اینجا تحصیل کرده بودم و این مملکت مرا پرورش داده بود، باعث شد که برگردم. هر چیز زکاتی دارد، علم هم زکات دارد و من برای ادای آن باید برمیگشتم. تمام افتخارم این است که هزاران دانشجوی دامپزشکی به شکل مستقیم و غیر مستقیم از عمومی و متخصص تربیت کردم و همه آنها الان در دانشکدههای دامپزشکی ایران موفق هستند.
حکیم مهر: چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۱۳۴۲.
حکیم مهر: یعنی قبل از رفتن به فرانسه؟
بله. قبل از اعزام به فرانسه ازدواج کرده بودم. اما چون ۴ فرزند داشتم، دیدم بردن آنها از لحاظ اقتصادی صرف نمیکند و پول بورس کفاف نمیدهد. لذا آنها را نبردم و خودم رفت و آمد میکردم. آن زمان رفت و آمد خیلی گران نبود. به هر سختی بود گذراندیم. الان باید ذکر خیر کنم از همسرم، خدا رحمت کند ایشان را. همت، صبر و حوصلهای که ایشان داشت باعث شد من همه این راهها را طی کنم تا به اینجا برسم. واقعا پشت و پناه من بود و مرا حمایت میکرد. مشوق من بود. کارهای زندگی و خانه را خودش انجام میداد و من به درس و نوشتن کتاب و مقاله میرسیدم.
حکیم مهر: الان فرزندان شما چه میکنند؟
یکی از دخترانم پرستار است. پسرم مهندسی خوانده و در رشته برق یک انسان موفق و مدیرعامل یک شرکت است. ۲ دختر دوقلو هم دارم که اگرچه مشغول به کار بودند، اما الان خانهدار هستند.
حکیم مهر: آیا فرزندان را تشویق نکردید که دامپزشکی بخوانند؟
من همیشه آنها را به درس خواندن تشویق میکردم اما هیچگاه اجباری برای یک رشته خاص نداشتم. اگر سوال میکردند تا جایی که سواد علمی داشتم، آنها را راهنمایی میکردم.
حکیم مهر: به ایران که برگشتید، چه کردید؟
چون استادیار دانشکده بودم، به دانشکده آمدم. به تدریج دانشیار شدم و نزدیک ۴۰ سال خدمت کردم.
حکیم مهر: هیج وقت وارد فعالیت در بخش خصوصی نشدید؟ مثلاً تاسیس بیمارستان.
چون علوم بالینی من خیلی خوب بود، ویزیت گاوداری و اسبداری داشتم. اما همیشه دانشجوها را هم میبردم. به دامداریها میگفتم که چند دانشجو با من میآیند، اما ناراحت نباشید چون صدمهای به حیوان شما نخواهیم زد. صاحبان گاو از ترس اینکه صدمهای وارد شود، کمی امتناع میکردند. در کل در بخش خصوصی به صورتی که مطب داشته باشم، هیچ گاه فعالیت نکردم. اما همه شماره تلفن من را داشتند و اگر مشکلی پیش میآمد، تماس میگرفتند من با کمال میل میرفتم و برای تشخیص، درمان، کنترل و پیشگیری به آنها کمک میکردم.
حکیم مهر: اشاره کردید که در زادگاه، حشمدار بودید. بعد از ورود به دانشگاه، هیچگاه به فکر نیفتادید که به زادگاه بردگردید؟
همزمان با اینکه درس میخواندم، حشم هم داشتیم. مرحوم پدرم آن زمان سرپا بودند و به ییلاق میرفتیم. من هر زمان که فرصت میکردم به آنجا میرفتم و مرتب به دوستان و چوپانان توصیه میکردم که شیر را حتما بجوشانند و به منظور پیشگیری از تب مالت، پنیر تازه نخورند. حتی مدتی دانشجویان و هم کلاسیها را بر بالین گوسفندان خودمان میبردم.
حکیم مهر: در این ۶۱ سالی که در حوزه آکادمیک دامپزشکی بودید، بیشترین چیزی که قصد داشتید به دانشجویان آموزش دهید چه بوده است؟
من به آنها میگفتم که رشته دامپزشکی فقط دام نیست و بسیار وسیع است. دامپزشک با تک تک سلولهای یک موجود زنده و حتی انسان سرو کار دارد. بهداشت مواد غذایی، بیماریهای مشترک، اقتصاد دامپزشکی کاملا مربوط به انسان است. دامپزشک علاوهبر بیماری، کنترل و پیشگیری، برای اینکه تولید را بالا ببرد، با اقتصاد سر و کار دارد. زمانی ما مجموعاً ۱۲۰ میلیون واحد دامی داشتیم و بعد از نفت، دومین رکن اقتصاد مملکت ما همین بود. الان به علت خشکسالی این واحد دامی به نصف و حتی پایینتر تقلیل پیدا کرده است. از این نظر به اینها میگفتم که شما میتوانید در ارتباط با بیماریها، تشخیص، درمان، کنترل و پیشگیری کار کنید. میتوانید آزمایشگاه داشته باشید و به شکل تیم ورک با پزشک و داروساز کارهای تحقیقاتی مهم انجام دهید. امروز دامپزشکان در بحث شبیهسازی حرف اول را میزنند.
به آنها میگویم اگر در محیطهای آکادمیک قرار گرفتید، به دنبال مباحث مالی نروید. چون ممکن است که کلینیسین خوبی باشید اما باید در خدمت دانشجویان باشید. یعنی آموزش را اجین کنید. الان برخی متاسفانه نام دانشگاه را یدک میکشند اما در کنار آن مطب دارند و ... من میگفتم اگر هم شما مریض میبینید، دانشجویان هم با شما باشند که بهره ببرند و این کار شما توام با آموزش باشد.
ادامه مصاحبه در روز آینده...