چند روز پیش، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست از صدور مجوز برای شکار تعدادی حیوان سخن گفت و ظاهرا مراد ایشان از «حیوان» چارپایانی مانند کل، قوچ و آهوی نر و پیر است: «حیوانات نر که بالای 9 سال عمر دارند، میتوانند شکار شوند، زیرا عمر مفید هر حیوان 10 تا 11 سال است».
به گزارش حکیم مهر به نقل از روزنامه شرق، چند روز پیش، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست از صدور مجوز برای شکار تعدادی حیوان سخن گفت و ظاهرا مراد ایشان از «حیوان» چارپایانی مانند کل، قوچ و آهوی نر و پیر است: «حیوانات نر که بالای 9 سال عمر دارند، میتوانند شکار شوند، زیرا عمر مفید هر حیوان 10 تا 11 سال است».
این سخن ریاست سازمان (با ادبیات خاص آن) خشم و اعتراض گروه پرشماری از ایرانیان حامی حیوانات را برانگیخت. در سالهای اخیر از این دست توجیهات بسیار شنیدهایم؛ مثلا یک توجیه دیگر این است که حیوان مسن فرصت جفتگیری را از حیوانات نر جوان میگیرد؛ بنابراین با شکار حیوان مسن، هم فرصت جفتگیری را به حیوانات نر جوان میدهیم و هم حیوان مسن را قبل از اینکه به مرگ طبیعی بمیرد و هدر برود، شکار و درآمدزایی میکنیم.
این توجیهات نزد همه کارشناسان مقبول نیست. حیوان مسن در گونههای مختلفی مانند کل و قوچ با توجه به سالها زندهماندن در سختیهای طبیعی، غالبا به لحاظ ژن، برتری نسبی هوشی و جسمی دارد و نباید فرصت تولید مثل را از حیوان قوی و باهوش گرفت؛ بهویژه حیوانی که هنوز آنقدر قدرت دارد که مانع جفتگیری حیوانات نر دیگر میشود؛ بنابراین کل یا قوچ مسن، بهنوعی باتجربهترین حیوان گله و راهنما و حافظ آن است.
او به صورت طبیعی گله را در خطرات راهنمایی میکند یا در خشکسالیها به سوی منابع کمیاب میبرد. خلاصه برخلاف برخی جوامع انسانی، در جوامع طبیعی، فقط حیوانات قوی و باهوش به مناصب بالا دست مییابند و حیوان ضعیف یا کمهوش به ریاست نمیرسد.
هرگاه حیوان نر از کار بیفتد، خودبهخود و به صورتی سودمند حذف و خوراک حیوانات نایاب یا کمیاب دیگر مثل گرگ و پلنگ و انواع پرندگان و دیگر حیوانات شکارچی یا لاشخور میشود و هدر نمیرود. در واقع بخشی از خوراک طبیعی حیوانات درنده عبارت از حیوانات پیر یا حیوانات نابالغ است که توان گریختن ندارند.
به فرض اینکه حیوان مسن مفید نباشد، با توجه به کمبود نیروی انسانی و تجهیزات در سازمان حفاظت محیط زیست، آمار دقیق یا حتی نزدیک به دقیقی از حیوانات ـ پیر یا جوان ـ در دست نیست و آمارهایی که سازمان ارائه میکند، قابل راستیآزمایی نیستند.
گفته میشود وضعیت جمعیت این حیوانات در برخی نقاط ایران بهتر است ولی این هم هست که وضعیت در بسیاری از نقاط دیگر وخیم است. جدا از همه این مسائل، آنچه غالبا باعث رنجش یا بیاعتمادی مردم و حامیان حیوانات و حتی گروهی از کارشناسان حیات وحش میشود، نوع ادبیات مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست است.
یکی از وظایف مهم این سازمان، آموزش و فرهنگسازی است. نوع و ادبیات سخنگفتن مسئولان سازمان برای مردم مهم است و افزون بر این، میتواند منشأ آموزش یا بدآموزی عمومی باشد. در ماجرای اخیر گویی خشونت این سخن که وقتی حیوانی پیر میشود دیگر فایدهای ندارد و میتوان او را کشت، یکی از عوامل اصلی برانگیختهشدن اعتراض مردم بود.
مردم ایران در یکی، دو دهه اخیر به صورت خودجوش نسبت به حیوانات حس عاطفی مفیدی پیدا کردهاند. این حس عاطفی یک فرصت نیک و ارزشمند برای تقبیح عمل شکار است و نباید آن را محدود کرد. مسئولان سازمان باید هنگام سخنگفتن از طبیعت و حیوانات احتیاط بیشتری به خرج دهند.
صراحت چیزی است جز تندگویی و خشونت. این اولینبار نیست که مسئولان سازمان درباره طبیعت یا حیات وحش بهگونهای خشن یا در جای نامناسب سخن میگویند. سال قبل هم در گیرودار آتشسوزی جنگلها و مراتع کشور و نگرانی مردم، ریاست سازمان گفت: «سرمایهگذاری در حوزه اطفای حریق جنگلها توجیه اقتصادی ندارد» که این سخن نه در هنگام مناسبی بیان شد، نه ظاهر و سیمای نیکی داشت.