حکیم مهر: اگرچه «دکتر پیتر
کالدوِل» دامپزشک معتمد مراکز حفاظت یوزپلنگ آفریقایی که تاکنون ۶۵۰ توله را بزرگ کرده و ۹۹ درصد آنها زنده مانده اند
گفته بود که توله یوز ایران ۶۰
الی ۷۰ درصد
شانس زنده ماندن دارد، اما «پیروز» تنها توله زنده مانده «ایران» و «فیروز»
در طرح تکثیر در اسارت یوزپلنگ آسیایی فقط 10 ماه زنده ماند و روز سه شنبه 9
اسفندماه در پارک پردیسان تهران جان سپرد. آنچه می خوانید نظرات قابل توجه دکتر
بهرنگ اکرامی دامپزشک متخصص مامایی و بیماریهای تولید مثل و دامپزشک سایت تکثیر
در اسارت توران درباره کوتاهی ها و خطاهای پیش آمده در ارتباط با پیروز و برادرش
است.
به گزارش حکیم مهر به نقل از سلامت نیوز، درباره علت مرگ
پیروز، نظریات متفاوتی مطرح شده که هر یک قابل تامل است؛ اما آنچه دکتر بهرنگ
اکرامی دامپزشک متخصص مامایی و بیماریهای تولید مثل و دامپزشک سایت تکثیر در
اسارت توران درباره کوتاهی ها و خطاهای پیش آمده در ارتباط با پیروز به ما گفت هم
تکان دهنده است و هم شنیدنی. او به اینفلواینسر کردن و سلبریتی سازی پیروز و نیز
مصرف آنتی بیوتیک برای او انتقاد جدی دارد و می گوید که هشدارها را قبل از انتقال
پیروز به پردیسان، داده است.
اکرامی حالا سه ماه تمام است که بدون بازتاب رسانه ای همراه
تیمی از دانشگاه سمنان و محیط بانان به تیمارداری آذر و توران توله یوزهای ماده
مشغول است؛ جایی که نه آنتن موبایل دارد و نه خبری از فالورهای اینستاگرامی است؛
بلکه فقط کار است و کار و تنها عشق است که آدمی را به ماندن، راضی می کند.
درباره "طرح تکثیر در اسارت یوزپلنگ
آسیایی" و به دنیا آمدن توله ها بگویید.
از سال 99 که به دعوت "سازمان حفاظت محیط زیست"
وارد "پروژه تکثیر در اسارت" شدم، نقص هایی مانند تامین نر از طبیعت
برای جبران عدم توانایی کافی جنسی "کوشکی" را پوشش دادیم.
"دلبر" هم ماده ای بود که سنش بالا رفته بود؛ وضعیت تناسلی اش نامشخص؛
13 سال هم سن بالایی برای باروری بود و بماند که درگیری های زیادی نیز داشت؛ در
قبل هم درگیری داشت و نمی شد برایش حسابی باز کرد. اما "ایران" ماده ای
با ظرفیت بالا برای باروری با سن مناسب بود که در این پروژه انتخاب شد و به نتیجه
مساعدی نیز دست یافتیم. این برنامه منجر به بارداری ایران شد که از حول وحوش دوم
اردیبهشت تا 10 روز وضعیت بارداری "ایران" را در سایت "توران"
مانیتورینگ کردم که موقع زایمان آنجا حضور داشته باشم.
تجهیزات لازم برای زایمان "ایران" در
توران فراهم بود؟
جلساتی با سازمان داشتیم و پیشنهادهایی درباره تامین تجهیزات
دادیم. تغییرات مدیریتی هم وجود داشت و ایرادهایی نیز از نظر امکانات داشتیم. اما
من به عنوان دامپزشک، وسایل و تجهیزات جراحی خودم را همراه بردم و کار با سیستم
دولتی نداشتم. نه اینکه بدانم که قرار است جراحی اتفاق بفتد؛ چون توران منطقه ای
است که با تهران حدود 800 کیلومتر و 10 ساعت فاصله دارد. حداقل فاصله با شهری که
امکانات دارد شاهرود است که آنجا هم حدود 2 ساعت فاصله دارد.
ما با این پیش بینی رفتیم که زایمان طبیعی انجام خواهد شد؛
اما بنابر دلایلی که قابل پیش بینی نبود ناچار شدیم ایران را سزارین کنیم. چون گونه،
گونه وحشی است و مانند سگ و گربه نمی توان درباره اش با قاطعیت نظر داد. گونه اهلی
را می توان بغل کرد و عکس گرفت و با بررسی و رادیولوژی و.... و دقت در فرم و سایز
لگن، کانال زایش و اندام ها پیش بینی کرد؛ اما حیوان وحشی را باید برای هر بررسی
بیهوش کرد و بیهوشی نیز عوارض خاص خود را دارد. هنگام زایمان مراحل سخت زایی دیده
شد و ناگزیر بودیم به زایمان کمک کنیم.
چه شد که ناچار به انجام سزارین شدید؟ خیلی ها
به این عمل نقد جدی دارند!
بنابر دیتاهای ما، با کشورهایی مانند آفریقا که چیتا دارند و
پرورش دهنده ها، گفتند یوز مادر، اگر پوزیشن زایمان گرفت و زورهای زایمان شروع شد
باید از 30 دقیقه تا 5 ساعت توله ها خارج شوند. زایمان اولین توله باید از نیم تا
یک ساعت انجام شود و اگر توله ها4 تا 5 تا باشد، ممکن است تا بیرون آمدن آخرین
توله، تا 10 ساعت هم طول بکشد. ولی نه اینکه مادر 10 ساعت زور بزند. ما حیوان را
مونیتورینگ کردیم؛ مادر آمد داخل لانه و زورهای زایمانی شروع شد. اما توله ها
نیامدند و این مرحله تا 6 غروب ادامه دار شد. به جایی رسید که مادر زمین گیر شد و
به پهلو دراز کشید و دیگر نا نداشت. من آنجا احساس کردم که یک جای کار می لنگد.
راهی جز سزارین نبود. یوز، حیوان خانگی نیست که بغلش کنی ببری تصویربرداری و ...
ببینی در چه وضعی است. حمله هم می کند و هم در هنگام زایمان عصبی می شود. در آن
شرایط هم دیگر نا نداشت و ممکن بود تلف شود. کسب تکلیف کردیم از آقای دکتر اکبری معاون
محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست؛ ایشان گفتند تیم بفرستیم. اما با توجه به بعد
مسافت و ... 10 ساعت طول می کشید. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که سزارین کنیم و
راه دیگری نبود.
اگر سزارین نمی شد، ممکن بود ایران و توله ها از
دست برود؟
بله. احتمالش زیاد بود. من قبول کردم که سزارین را انجام
دهم؛ چون "ایران" و توله هایش را سرمایه ملی می دانستم و مطمئن بودم راه
دیگری برای نجات آنها وجود ندارد. اتاق محقری بود که آنجا را آماده کردیم و سزارین
را انجام دادم؛ 3 توله را سالم به دنیا آوردم و مادر نیز ظرف 2 روز شروع به غذا
خوردن کرد و شرایطش نرمال شد. دو مرحله آغوز مادر را دوشیدم و دادم توله
ها خوردند؛ بعد داخل جعبه قرار دادم و گفتم بچه ها ببرند جای گرم. هوا به شدت سرد
بود و توله ها که تازه نیم ساعت به دنیا آمده بودند بدن شان خیس بود و تازه داشت
خشک می شد. مادر را سرم تراپی کردم؛ داروهایش را زدم و بردم در جایگاه خودش
گذاشتم.
برخورد ایران با توله ها چگونه بود؟ گفتند آنها
را نپذیرفته؟
بعد از زایمان بی سیم زدیم که توله ها را بیاورند پایین پیش
مادرشان. 5-4 ساعت زمان دادیم. مادر از بیهوشی برگشت، بلند شد و توله ها را یک
بویی هم کشید. ولی بعد از اتاق رفت بیرون و دیگر به اتاق نیامد. حالا شرایط اینجا
چگونه بود؟ ساعت 2 نیمه شب شده بود و هوا صفر درجه و توله ها هم جیغ می کشیدند.
باید شیر می خوردند. اینجا باید تصمیم می گرفتم. نظر دادن از دور خیلی راحته؛ الان
همه تو خانه های خود راحت نشسته اند و بدون توجه به شرایط، نظر می دهند که چرا
توله ها را از مادر جدا کردی؟ اما در آن شرایط که جان چند تا توله در خطره و باید
سریع تصمیم گرفت و امکانات و فضا هم نامحدوده چه باید می کردم؟ اولین بار است در
دنیا که ما با این روش، 3 تا توله به دست آوردیم. من با چه گارانتی، برای طرحی که
متخصص آنرا نداریم و تجربه اش را نیز، این توله ها را رها می کردم؟ اگر از سرما می
مردند همین عزیزان نمی گفتند دکتر اکرامی چرا توله ها را نیاوردی ما با شیر
بزرگشان می کردیم؟ صد تا تصویر و مقاله می آوردند که آفریقای جنوبی این کار را
کرده و آنها توله ها را با شیرخشک بزرگ کرده اند و شما چرا این توله ها را نجات
ندادی؟! آنجا من گفتم ما آبشن "شیر دستی" را داریم. توله ها را آوردیم؛
کمی به آنها شیر دادیم. باز دم صبح، آنها را بردم به مادر معرفی کردم. اینبار
ایران هوشیارتر هم بود. دیدم با صدای جیغ توله ها به اتاق آمد. بالای سرشان ایستاد
و بعد از 2 ساعت رفت بیرون. باز آمد همین کار را کرد. 5-4 ساعت شد.
چه شد که به توله ها شیر دستی دادید؟
آنجا من این نگرانی را داشتم که نکند این مادر که به دلیل
بیهوش بودن هنگام تولد توله ها، آنها را نمی شناسد چیزی حساب کند و بلایی سرشان
بیاورد. آن وقت من می ماندم و یک ملت و شرمندگی! ناگزیر بودم تصمیم نهایی را بگیرم
و آنها را جدا کنیم. ما که 4 مرحله شیر دستی دادیم. آغوز را هم که دادم؛ فعلا راه
دیگری نداریم. پناه بر خدا. توله ها را نگه داشتیم. تیمارگر آوردیم و تحویل شان
دادیم.
وضعیت توله ها با شیر دستی خوب بود؟
من 12 روز بدون هیچ امکاناتی، حتی تلفن و ... در توران، در
آن اتاقک بودم. جراحی هم کرده بودم و استرس و کار زیاد خسته م کرده بود. همکاران
ما دامپزشک های سازمان هم آمدند و توله ها را دیدند. توله ها و مادرشان خوب بودند؛
شیر می خوردند؛ دفع می کردند. مادر هم غذا می خورد و همه چیز روبه راه بود. 4-3
روز مرخصی گرفتم که بروم منزل سری به خانواده و بچه ها بزنم و استراحتی کنم و
برگردم. رفتم رسیدم ساری به من زنگ زدند و گفتند تیم داره بد کار می کند و توله ها
را برعکس شیر می دهند. من دیدم بله درست می گویند. زنگ زدم به تیمارگر؛ گفتم توله
ها را برگردانید این طوری شیر بدهید. خبر توله ها را گرفتم؛ گفت خوبند. غروب به من
زنگ زدند که توله اول تلف شد. من همان لحظه حرکت کردم و 7 ساعت تا توران رانندگی
کردم و ساعت 10 شب رسیدم به توران.
کالبدشکافی علت مرگ توله اول را چه تشخیص داد؟
توله تلف شده را کالبدشکافی کردم و گفتم به دانشگاه ارسال
شود. گفتند که توله صبح تلف شده و تا الان در یخچال بوده؛ با توجه به تعطیلی روز
بعد ممکن است طی یکی دو روز دچار تغییرات پس از مرگ شود و قابل شناسایی نباشد. شما
علت رو شناسایی کن. من بازش کردم؛ دیدم چسبندگی ریه دارد. مشکل وزن هم داشت هنگام
به دنیا آمدن و آخرین توله ای بود که به دنیا آمد.
چه شد که آقای علیرضا شهرداری برای تیمارگری
انتخاب شد؟
آقای علیرضا شهرداری به من زنگ زده و تبریک گفته بود. گفت با
اینکه من با تکثیر در اسارت موافق نبودم؛ اما موفقیت بزرگی بود و ... حتی گفت من
یک سری وسایل دارم چون قبلا در پردیسان گربه جنگلی و پلنگ داشتم؛ این امکانات را
دارم؛ اگر لازم دارید می توانم در اختیارتان بگذارم. من خیلی خوشحال شدم و با خودم
فکر کردم که یک دیدگاه ملی قشنگی ایجاد شده؛ همه بچه ها دارند همکاری می کنند.
وقتی خبر تلف شدن توله را شنیدم به ایشان زنگ زدم و گفتم اگر تمایل دارد تیمارگری
توله ها را قبول کند. استقبال و قبول کرد.
ایشان تا چه زمانی در توران تیمارگر توله ها
بودند؟
یک هفته و بعد از یک هفته، کاری برای شان پیش آمد و رفتند و
دیگر هم نیامدند تا زمانی که پیروز به پردیسان منتقل شد. آقای شهرداری خیلی زحمت
کشیدند و من همیشه ممنون ایشان هستم. با اینکه از ایشان گلایه هایی نیز داشتم و
عنوان کردم. گلایه ام این بود که ایشان یک هفته در آنجا ماند؛ بعد گفت من باید به
سیستان-بلوچستان بروم و پروانه خاصی هست که زمان کار کردن بر رویش فقط الان است و
باید بروم. گفتند به محیط بانان هم آموزش داده ام و رفتند. من هم از ایشان خواهش
کردم که هر وقت کارشان تمام شد برگردند. اما ایشان رفتند و دیگر هم به توران
برنگشتند و حتی تماس هم نگرفتند.
حرف من به آقای علیرضا شهرداری این بود شما که 9 ماه برای
"پیروز" وقت گذاشتید و هر لحظه هم لایو و عکس و استوری گذاشتید و این
حیوان را اینفلوئنسر کردید اگر اینقدر برایتان ارزش داشت، چرا همان اول، برای
پیروز و آن دو توله ای که من در اختیار شما گذاشتم حاضر نشدید در توران بمانید و
از آنها نگهداری کنید؟ دنبال پروانه نروید و تیمارشان کنید؟ اگر واقعا علاقمند به
یوزپلنگ آسیایی هستید و می خواهید خودتان را وقف کنید، چرا جایی که آنتن موبایل و
اینستاگرام نداشتید یک هفته بیشتر نماندید؟ چرا در قلب تهران آمدید 9 ماه و 9 روز
با پیروز ماندید؟
ماندن در توران مشکل است. بدون ارتباط با بقیه، بمانی و به
توله ها شیر بدهی و درودیوار را نگاه کنی. توران ماندن یک آدم عاشق می خواهد. من
10 روز آنجا در یک اتاقک ماندم که منتظر باشم کی زایمان انجام می شود، بالا سر
حیوان باشم تا اتفاقی برای مادر نیفتد. واقعا زندگی در توران در یک اتاق 3 در 4
سخت است.
توله دوم چرا تلف شد؟
یکی از همکاران از سازمان محیط زیست آمدند اینجا کشیک. متخصص
هم هستند و در ماجرای پیروز هم بوده اند. ایشان آمدند ندانسته یک اشتباهی کردند؛
توله دوم هم به مشکل گوارشی خورد. به من زنگ زدند. ساری بودم. 20 روزه وزن گرفته
اند 800 گرم. راه می روند. در حال دندان درآوردن هستند. دید چشم های شان عالی شده
و جست وخیز می کنند. همه هم دیده اند. صد در صد می گویم که توله دوم به خاطر
"خطای انسانی" از دست رفت. اولی را قسم خوردم نارسایی مادرزادی بوده؛ در
گربه سانان زیاد هم پیش می آید. اما دو توله دیگر، صد درصد کشته شده اند. با این
همه اما من دفاع کردم از بچه ها و گفتم بچه های ما نمی دانستند؛ این اولین تجربه
در جهان بوده؛ دفاع کردم و گردن گرفتم. خیلی ها هم مخالف بودند و انداختند گردن من
که تو بلد نبودی؛ سزارین کردی و ... من گردن گرفتم؛ اما آنهایی که خطاکار بودند
همه رفتند قایم شدند پشت پیروز و شدند ناجی پیروز!
ولی شما خودتان خیلی از آنها را دعوت کردید و به
کار گرفتید.
من رفتم اینها را حمایت کردم؛ تک تک شان را آوردم داخل طرح.
گفتم سرمایه ملی و منافع ملی است و همه کمک کنید. علیرضا شهرداری را 3 بار وارد
این طرح کردم. یکبار برای 3 تا توله که یک هفته بیشتر نماند؛ بار دوم برای پیروز
به پردیسان دعوتش کردم. بار سوم هم برای آذر و توران؛ دو سه روز پیش ما بود که به
یک دلایلی عذرش را خواستم.
گفتید آذر و توران را خودتان بزرگ می کنید؛ چه
وضعیتی دارند؟
بله؛ دیگر به هیچکس اعتماد نکردم و آذر و توران را خودم
ایستادم و 3 ماه تیمارگری کردم. 10 روزه بودند که تحویل گرفتم و 3 ماهه تحویل
توران دادم. با کمک دکتر اسکافیان و محیط بانانی که در توران هستند.
چرا پیروز از دست رفت؟
وقتی گفتند حال توله دوم بد است سریع با دکتر اسکافیان
هماهنگ کردم. ایشان متخصص داخلی دام های کوچک دانشکده دامپزشکی سمنان هستند. زنگ
زدم به ایشان و خبر ناخوش احوالی توله دوم را دادم و خواهش کردم با ماشینی که برای
شان می فرستم بروند توران، توله را چک آپ کنند و برگردند. 3 ساعت بعد ایشان به من
زنگ زد و گفت که حال توله دوم خوب نیست. گفتم اینها می گویند راه می رود و خوب است
و فقط مشکل دفع دارد و مدفوع نمی کند. گفتند "من می گویم حالش خوب نیست و
باید برود تهران. احتمال تلف شدنش هست". پرسیدم سومی چی؟ گفت خوبه و مشکلی
ندارد.
چه شد که تصمیم گرفتید توله دوم و پیروز تهران
بروند؟
زنگ زدم به آقای دکتر اکبری معاون محیط طبیعی؛ رخصت گرفتم توله به تهران برود. گفت: می گویند نیاز نیست. گفتم: متخصص داخلی دام های کوچک نظرش این است که پیروز تهران برود. حتی اگر سالم هم باشند چک آپ می شود و مطمئن تر است. ایشان قبول کردند و مجوز صادر شد. یک ساعت نشده از سایت حفاظت از یوز به من زنگ زدند که ما نزدیک شاهرود هستیم و توله دوم تلف شده. بعد گفتند ما برگردیم؟ چون توله سومی حالش خوبه. گفتم: نخیر؛ صاف بروید تهران و در بهترین کلینیک تهران، کالبدگشایی کنید؛ علت مرگ را مشخص کنید؛ توله سوم را هم چک آپ کنید تا ما تعیین تکلیف کنیم. به هیچ وجه توران برنمی گردید. رفتند تهران. تا ساعت 11 شب، نه زنگی زدند و نه کسی به من گزارش داد؛ من با بدبختی دنبال ردی از این بچه های اکیپ مان می گشتم. بعد از 24 ساعت، آقای دکتر اکبری، معاون محیط طبیعی، ساعت 4 بعازظهر زنگ زدند که "توله (پیروز) در مهمانسرا بلاتکلیف است؛ چه کار کنیم؟ گفتم: مگه بچه های تیم نیستند؟ گفت: نه. این توله تو مهمانسراست.
مراحل بعدی چگونه پیش رفت؟
زنگ زدم به علیرضا شهرداری. ایشان قبلش یک لایو « آه؛ من
بودم آنجا؛ همه خوب بودند! من رفتم همه مُردند! » گذاشته بود. گفتم: شما کجایی؟
گفت: تهرانم. گفتم: مرد حسابی! من از شما قول نگرفتم کارت درباره پروانه در
بلوچستان که تمام شد برگردید؟ گفت: نه دیگه؛ من آموزش داده بودم به بچه ها. گفتم:
مگه قرار نبود کارت تمام شد به من زنگ بزنی؟ گفت: الان چی شده؟ گفتم: برو سازمان
محیط زیست، توله را تحویل بگیر؛ منم دارم میام.
رفتم سازمان؛ توله را به ایشان تحویل دادم؛ بعدا من متوجه
شدم تیمارگر ما که الان هم در سایت با ما کار می کند گفت: به خدا دکتر؛ پیروز از
تهران که می آمدیم، سه مرحله شیر خورد و ادرار و مدفوع هم کرد. کلینیک دکتر
فتاحیان هم بردیم بعد از معاینه گفتند این توله کاملا سالمه؛ تو مهمانسرای اداره
هم داشت بازی می کرد و سالم بود. گفت: جلوی چشم من به توله دو تا آمپول زدند! انگار
عده ای ترجیح می دادند که ما شکست بخوریم تا کارها دوباره دست خودشان بیفتد.
ظاهرا نقدهایی هم به روش کار شما در زایمان
ایران مطرح شد که شما پاسخ هم ندادید!
از زمانی که من سزارین "ایران" را انجام دادم؛ از
دستکش من شروع کردند تا تعیین جنسیت. از شیر دادن من که با سرنگ داشتم شیر می
دادم. از من سوال نکردند شما چرا با سرنگ شیر دادی؟ اون شیر معمولی نبود؛ آغوز
مادر بود. آغوز چون غلیظه نمی شود با سرپستانک شیشه، به توله داد. مخصوصا توله ای
که تازه به دنیا آمده. من قطره قطره این آغوز را در دو سه مرحله به توله ها دادم.
یک نفر از رسانه ها از من این را نپرسید. آنها هم همه جا گفتند "نحوه شیردهی
غلط به توله با سرنگ"؛
بعد گفتند دستکش دامپزشک غیراستریل بوده و ایران عفونت کرده
و می میره. بعد یک عکسی از من آمد بیرون توله را بدون دستکش با دست استریل گرفته
بودم. باز گفتند چون بدون دستکش توله را لمس کرده اند مادر بوی انسان را گرفته و
توله ها را قبول نکرده و پس زده. در حالی که آن عکس مال زمانی بود که توله ها 3
روزه شده بودند و ما معرفی به مادر نداشتیم و دیگه ایران، توله ها را قبول نکرده
بود. به هر حال جنجال و هجمه های زیادی بود که ما را مجلس، فراکسیون محیط زیست،
کمیته حقیقت یاب و نشست خبری و ... بردند. اما خوشبختانه یک استاد دانشگاه از من
نپرسید دکتر اکرامی شما چه کردی؟ بلکه کسانی می پرسیدند که بلد کار نبودند. یک
دامپزشک را هم آوردند که در تهران کلینیک دارد؛ گفت شما صلاحیت جراحی نداشتید؛
نباید جراحی و سزارین می کردی! جواب دادم: شما آنجا تشریف داشتید؟ متاسفانه اغلب
خبرگزاری ها هم عکس و اظهارنظرهای ایشان را می گذاشتند؛ بدون اینکه پاسخ مرا
بخواهند.
خارجی ها چه می گفتند درباره سزارین و روش شما ؟
من اینجا ماندم؛ خارجی ها به من تبریک گفتند که اولین بار در
جهان موفق شدی و اگر هم توله ها نماندند مهم نیست؛ مهم این است که دفعات بعد تجارب
خوبی خواهید داشت. اما هم وطن من در جهان، آبروی مرا برد. در BBC و بقیه شبکه های خارجی فارسی زبان، آمدند گفتند متخصص نداشتیم،
دستکش نداشتند، تجربه نداشتند، شیر را با سرنگ دادند و .... اما اعضای تیم
آفریقایی می گفتند « توله ها را با دستکش لاتکس لمس نکنید؛ با دست لمس کنید؛ دست
برای حرکات گوارش و سیستم بدنی توله یوز لازمه؛ مادرشان این ها را در خاک زایمان
می کند. میکرب های مفیدی هست که وارد بدن توله ها می شود و برای بدن مفید است.»
بعد "وین سنت وندرور" به من زنگ زد که « چه خبره؟!
شما چرا این جوری می کنید؟ الان باید به قدر یک رییس جمهور از شما استقبال بشود.
چرا قضیه این جا رسیده؟ گفتم: مهم نیست؛ ما اینجا عادت داریم وینسنت! »
ماجرای پیروز چه بود؟ آیا از ابتدا سالم بود یا
بیماری داشت؟
پیروز را من سالمِ سالم تحویل سازمان دادم. بعد گفتند این
توله بیماره و باید درمان بشود. ما هم از همه جا بی خبر؛ "پیتر کاردول"
دامپزشک معتمد "مراکز حفاظت یوزپلنگ آفریقایی" را از آفریقا ضرب العجل،
4-3 روزه آوردیم. آمدم دیدم توله به این سالمی دستش آنژیوکت بسته تو جعبه است و
کلی دارو آنجاست. دامپزشک هم آنجا بدون دستکش گرفتش همه هم نگاهش کردند؛ اما چیزی
نگفتند. آنجا پیتر کاردول گفت: «کلیه های این توله مشکل دارد؛ گفت دارویی به
نام "لینکوسپکتین" به این توله داده شده که این دارو برای کلیه ها
ایجاد التهاب حاد کرده و این توله در آینده دچار مشکل می شود.» من گزارشش را هم
دارم. این دارو را آقای معماریان تجویز کرده بود؛ من نمی دانم چرا؟ خودشان در
رسانه ها گفتند توله دارای مشکل تنفسی بود؛ تجویز کردم. در صورتی که 3 روز بعد
دامپزشک آمد گفت این توله چنین بیماری ندارد. بعد آقای معماریان گفت: من درمانش
کردم. در روزنامه "پیام ما" هم اعتراف کرد که من این دارو را به توله
دادم و نجاتش دادم. در صورتی که دامپزشک آفریقایی گزارش نوشت که تمام درمان ها
باید متوقف بشود؛ چون از اساس، اشتباه بوده است.
چه کردند بعد از آن؟
از همان جا توله افتاد دست اینها. اسم برایش گذاشتند؛ نمادش
کردند؛ گفتم نکنید این کار را؛ حیات وحش را نماد نکنید. سلامت حیوان تحت "های
ریسک" قرار می گیرد. دامپزشک ها می خواهند دستش بزنند دیگه پرهیز می کنند از
آبروشان. بگذارید حیوان در خفا بماند و درمان بشود. با این حیوان که سرمایه ملی
است بازی نکنید؛ دنبال یک مشت لایک و کامنت بی اساس و شوآف نباشید. حیوان را نماد
کردند و انداختند در بوق وکرنا. حیوان بیمار که شد اعلام نکردند و گفتند سالم است؛
هر چه ما گفتیم گوش نکردند. گفتند این حیوان، خیلی وقت است که این بیماری را داشته
است؛ درحالی که می گفتند سالم است. کجای دنیا با توله یوزپلنگ شب می خوابند و لایو
می گذارند؟ کی برای هدیه تولدش، "پیروز" هدیه می دهد به دیگران؟ کی
حیوانی که در حال انقراض است و قرار است نجاتش دهند اینقدر دست آموز و لوس می
کنند؟ در این مملکت خیلی ها دارند کار می کنند؛ کارهای سخت؛ اسمی هم ازشان نیست؛
مگر همه از خودشان لایو می گذارند؟
بالاخره اصل ماجرا چی بود؟
الان حیوان افتاد؛ بیماری مزمن کلیوی تشخیص دادند. وقتی می
گویند مزمن یعنی حیوان، خیلی وقت است این بیماری را داشته است؛ ولی آقای شهرداری 2
ماه پیش لایو گذاشته که این گردنبند را برای لیس زدن پماد می گذاریم. بعد گفتند
مشکل گوارشی داشته؛ الان کی قراره پاسخگو باشد؟
چرا دراین ارتباط اطلاعات درستی به افکار عمومی
داده نشد؟
اینها آنقدر ارتباطات قوی دارند که در تمام رسانه های دنیا
حرف زدند. تمام بی بی سی و اینترنشنال و ... با اینها بودند. هر چی اینها می گویند
آنها پخش می کنند و مردم باور می کنند.
چرا شما واکنش نشان ندادید؟
من چند بار استوری گذاشتم و واکنش نشان دادم. ولی یک عده
آمدند گفتند که "شما دو تا توله را کشتی، پیروز را علیرضا داره بزرگ می کند؛
تو رو خدا مزاحمش نشو! ؛ برو دنبال کارت !" منم گفتم باشه! حالا بیاین جواب
بدید.
چه پاسخی به این نقدها دارید؟
آنهایی که گفتند رحم ایران عفونت کرده؟ دستکش دامپزشک عفونی
بوده و .... الان چرا ساکت شده اند؟ دامپزشک آفریقایی سونوگرافی کرد گفت رحم سالم
سالمه. الان هم که جفت خورد و اعلام شد که آبستن هم هست. اما آن همه بی اعتباری
جهانی برای کشور و تیمی که زحمت کشیدند را چه کسی پاسخ می دهد؟ حیثیت ملی را ؟ من
در جهان برای نخستین بار "حاملگی در اسارت" یوز داشتم؛ در شرایطی که 5
تیم خارجی از آمریکا و انگلستان و ... برای این کار آوردند و موفق نشدند. حالا شما
هم وطن من، به شبکه BBC می
گویید دامپزشک صلاحیت نداشت؛ دامپزشک دستکش استریل نداشت؟ حالا من ایرانی با
کمترین امکانات، کار را به جایی رساندیم؛ تمام اسنادش هم هست. واکسن های پیروز را
دکتر کاردول از آفریقا آورد و زدیم. مشکل این بود که اینها آمدند برای خودشان تیم
تشکیل دادند و این بلا را سر حیوان آوردند.
و سخن آخر ؟!
2 توله ماده آذر و توران را 3 ماه در خفای خبری بزرگ کردم.
این ها را به هیچکس نسپردم. 10 روزگی آنها را تحویل گرفتم و تا الان بزرگ شان
کردم. دیگر به هیچکس اطمینان ندارم. 2 توله ماده را برای اولین بار در ایران بزرگ
کردم با استانداردها. 2 ماهگی گوشتخواری شان را شروع کردند و الان یک لاشه خرگوش
را کامل می خورند. از انسان فرار می کنند و نمی توانی این ها را با دست بگیری. با
اینکه خودم از 10 روزگی شیر دادم بهشان. 2 تا ماده هستند؛ یعنی اینها 2 سال دیگر
زایمان می کنند و هر کدام 3 توله برای ایران می آورند؛ یعنی 6 توله یوز برای
ایران. ایران هم باردار است. من اجازه بهره برداری خبری از انها را ندادم. خودم هم
چنین کاری نکردم.
ب درود
چیزی که از قدیم مشخص بود و نیاز بود بقیه افراد نا آگاه بدونند