حکیم مهر: به دنیا آمدن و زندگی پیروز جامعه را
نسبت به آن حساس کرده بود اما پس از مرگ، علتِ مرگ در نتیجه پاتولوژی رسانهای نشد.
برخی مرگ او را قصور دامپزشکی، ضعف امکانات، آمپولی که ابتدای به دنیا آمدنش تزریق
شده بود و موضوعاتی از این دست گره زدند.
به گزارش حکیم مهر به نقل از هممیهن، پیروز، تولهیوز باقیمانده
از «ایران» و «فیروز» که در «مرکز تکثیر در اسارت» واقع در منطقه حفاظتشده توران
به دنیا آمده بود، تبدیل شد به نماد یوزپلنگ آسیایی. اما تناش آنقدر نحیف و کوچک
بود که در مقابل چشمان نگران در آستانه 10ماهگی - روز ۹ اسفند - جان باخت. برخی مرگ
پیروز را به بیکفایتی مسئولان سازمان حفاظت محیطزیست گره زدند و برخی دیگر علت
را نارسایی کلیه عنوان کردند اما درباره علت اصلی مرگ پیروز و نتیجه پاتولوژی هیچ
اطلاعرسانی نشد. درحالیکه حیاتوحش ایران به یوز خلاصه نمیشود و گونههای بسیار
دیگر جانوری نیز در خطر انقراض قرار گرفتهاند.
«حسن اکبری» معاون محیطزیست طبیعی و تنوع زیستی سازمان
حفاظت محیطزیست همراه جعفری، روابط عمومی این سازمان و «غلامرضا ابدالی» مدیرکل
دفتر حفاظت و مدیریت حیاتوحش سازمان حفاظت محیطزیست با حضور در روزنامه هممیهن
موضوعات مختلف حیاتوحش ایران را بررسی کردند.
اکبری در گفتوگو با هممیهن بیشتر درباره شرایط و مشکلات
یوزپلنگها در ایران توضیح داد که در زیر آمده است:
به دنیا آمدن و زندگی پیروز جامعه را نسبت به آن حساس کرده
بود اما پس از مرگ، علتِ مرگ در نتیجه پاتولوژی رسانهای نشد. برخی مرگ او را قصور
دامپزشکی، ضعف امکانات، آمپولی که ابتدای به دنیا آمدنش تزریق شده بود و موضوعاتی
از این دست گره زدند. طبق نتیجه پاتولوژی چرا پیروز را از دست دادیم؟
پررنگ شدن این مسئله به نفع سازمان محیطزیست نیست. فکر میکنم
یکی از خطاهای رسانهای در نحوه اطلاعرسانی باعث پررنگ شدن ماجرای پیروز شد و
اقداماتی که برای زیستگاه و حفاظت انجام میشود زیر سایه آن گم شد. پیروز تولهیوزی
بود که حاصل طرح تکثیر در توران بود. انتقاداتی به مکان و نحوه مکانیابی آن وجود
داشت و ما هم ایراداتی به آن وارد کرده بودیم. اما بستری ایجاد شده و زحمتی کشیده
بودند. تکثیر یوز در اسارت یک پروسه بسیار تخصصی است و در نگاه فنی مانند سایر
گونههایی نیست که در باغ وحش تکثیر میشوند، بلکه دشوارتر است. بعد از اولین
بارداری «ایران»، امکانات و مقدماتی براساس توان و ظرفیت سایت فراهم شد. همان زمان
گفتیم که ظرف بودجه و اعتباری که برای محیطزیست داریم، ثابت است و اگر بخواهیم
بیشتر این اعتبار را برای تکثیر هزینه کنیم، به سایر بخشهای طبیعت ظلم میشود.
بنابراین ما براساس اعتبارمان آنجا را تجهیز کردیم و به نظرم با وجود محدودیتهایی
که در کشور وجود دارد، دست به این اقدام زدیم. باید بپذیریم که در حوزه درمان،
تیمار و مسائل بسیار دیگر در کشور تجربهای وجود نداشت و هنوز هم وجود ندارد. پس
از بارداری «ایران»، زایمان او - که یک کار تخصصی دامپزشکی است - مورد بحث قرار
گرفت و در نهایت سزارین شد. عدهای از دامپزشکان متخصص بر اساس فیلمها و مسائل
موجود معتقدند «ایران» باید سزارین میشد و برخی دیگر به آن نقد داشتند. در هر
صورت سزارین باعث شد که یوز مادر تولههایش را به عنوان فرزند نپذیرد و این شروع
مشکلات ما بود. کشورهای دارای تجربه در خصوص تکثیر در اسارت مسائلی که تجربه کردیم
را پیشبینی میکردند. نهایتاً از آن تولهها یکی که به دلیل نقص سیستم تنفسی
مادرزادی تلف شد و این مرگ سوالات بسیاری در انتقال دو تولهیوز دیگر به تهران به
وجود آورد. در سایت، دسترسی به اینترنت، موبایل و تلفن و حتی برق وجود نداشت و
نگهداری سه تولهای که مادر آنها را قبول نکرده واقعاً کار سختی بود، اما انتقالشان
نیز با انتقاداتی روبهرو بود. در نهایت تصمیم به انتقال گرفته شد و یکی از تولهها
در مسیر از دست رفت. پیروز که به تهران رسید هم به شدت مشکل داشت، یعنی آب بدنش
خیلی کم شده بود و شرایط بسیار شکنندهای داشت. با چند دامپزشک هماهنگ کردیم اما
حاضر نشدند حتی برای درمان همکاری کنند، چون میدانستند که احتمال زنده ماندن
پیروز کم است. یکی از دامپزشکان از روی اجبار و شاید از سر ناچاری کار درمان را
پذیرفت و بنا به تشخیص دامپزشک آفریقایی که آوردیم، تزریق نامناسب با شرایط توله
انجام شد. یک دامپزشک خارجی که با یوز کار کرده بود را آوردیم که توانست پیروز را
ریکاوری کند و مشکلاتش حل شد. در واقع سازمان برای زنده نگاه داشتن پیروز تلاشی بیوقفه
کرد. من فکر نمیکنم سازمان
محیطزیست در مورد آن یک قلاده پیروز کوتاهی کرده باشد.
کسی نمیگوید کم تلاش کرده است اما به نظر میرسد تصمیمات
اشتباهی گرفته شده است.
سازمان بهصورت شبانهروزی درباره نگهداری، تیمار، تغذیه،
درمان و مشورت با تمام دنیا و کسانی که در این زمینه تجربه داشتند، مشورت کرد و
اسناد آن نیز موجود است. تقریباً گاهی اوقات شبها و روزهای زیادی تیمارگران یا
دامپزشکان مجبور بودند بالای سر پیروز بمانند. پیروز دهها مرتبه تا دم مرگ رفت و
برگشت و هر بار سیستم بدنش ناپایدار میشد. پیروز با مشکلات متعدد گوارش، ریه،
استخوانبندی و اسکلت دست و پنجه نرم میکرد. آنچه در ظاهر پیروز میدیدیم چیزی
نبود که از نظر فیزیولوژی بدنی یوز باشد. سازمان هم چیزی برایش کم نگذاشت، اما بدشانسیهایی
آورد و در مراحلی که پیروز تقریباً از آب و گل بیرون آمده و به شرایطی رسیده بود
که احساس کردیم زنده میماند، ناگهان با غذا نخوردن و حالت نامساعدی مواجه شدیم
که همیشه هم برای پیروز اتفاق میافتاد. در همان اولین تماسی که تیمارگر با ما
گرفت، موضوع احتمال مسدود شدن سیستم گوارش با پلاستیک را مطرح کرد و با همین پیشزمینه
او را به بیمارستان بردیم، آنجا بیهوش و اسکن شد، اما چیزی مشاهده نشد و به
پردیسان برگردانده شد. پیروز حالش مساعد نبود و مجدد بستری شد. طبق گزارشهایی که
پاتولوژیست و کالبدگشایی اعلام کردند، به نظر میرسد که به دلیل خوردن یک تکه کوچک
پلاستیک تلف شده است. کلیت موضوع این است که در وسط تهران در پاک پردیسان برای
پیروز فضایی ایجاد شد تا در آنجا بازی کند، چیزهایی یاد بگیرد، تحرک داشه باشد و
غذا بخورد. پارک پردیسان جایی است که پرندگان مختلف از جمله کلاغ، زاغی و... نیز
حضور دارند. یک تکه پلاستیک یا لاستیک کوچک آنجا وجود داشته که پیروز آن را خورده
بود و در دریچه پیلور و درست جایی قرار گرفته بود که در اسکن نشان نمیداد و بهرغم
چند بار اسکن توسط بهترین متخصصان هم دیده نشد. به همین دلیل سیستم گوارش پیروز
خوب عمل نکرد، ضمن آنکه آسیبها و بیماریهای قبلی نیز پابرجا بود. سیستم گوارش،
تنفس و کلیههای پیروز ضعفهایی داشت و از بدشانسی ما این تکهپلاستیک، پیروز را
ضعیف کرد و کلیههایش که از قبل بیمار بودند، از کار افتادند. تلاش شد تا کلیههایش
درمان شوند، تلاش آخر هم موفقیتآمیز بود اما مشکلات و عفونتهایی که در بدنش
ایجاد شده بود با دانش دامپزشکیای که ما داشتیم، باعث شد، نتوانیم او را نجات
دهیم. در آن زمان تلاش شد تا از تمام ظرفیتهای کشور استفاده کنیم، حتی به صورت
لحظهای با دامپزشکان خارج از کشور هماهنگ میکردیم و آنها نسخههایی میدادند،
اما پیروز تلف شد. اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم حداقل در مورد پیروز، سازمان
محیطزیست کوتاهی نکرد و از تمام ظرفیتهای موجود کشور برای بزرگ کردن، نجات و
درمان او استفاده کرد. ضمن اینکه در همان زمان که پیروز در این شرایط بود و پروسه
تکثیر ادامه داشت، دو تولهیوز دو هفتهای نیز در طبیعت مشاهده شد که آنها هم
منتقل شدند. اما این بار همین سازمان محیطزیستی که مورد انتقادهای بسیار قرار
گرفت، دو توله را بدون سروصدای رسانهای و شرایطی مناسب بزرگ کرد و در حال حاضر
بیش از یک سال سن دارند و در سایت توران بازی میکنند. اگر بخواهیم فقط داستان
بزرگ کردن پیروز را در تهران این چند ماه بگویم یک کتاب دوجلدی خواهد شد.
موضوع دیگری که در مورد یوز وجود دارد همان فنسکشی در
جاده عباسآباد یا همان جاده مرگ یوزها است که متخصصان طلب میکنند. قرار است چه
زمانی فنسکشی صورت بگیرد؟
اگر اجازه بدهید در مورد یوزپلنگ وسیعتر صحبت کنم. یوز
توران چه میخواهد؟ اولاً غذا و طعمه میخواهد و نیاز به عرصهای بهعنوان قلمرو
دارد، اینطور نیست که ما فضایی 2 یا 5 هزار هکتاری را پر از طعمه کنیم و بگوییم
یوزها نباید از اینجا بیرون بروند. یوزها قلمروطلباند، یعنی یک خانواده یوز نر
وقتی اینجا هست یوز نر دوم نمیتواند در آن قلمرو حضور داشته باشد و باید در جای
دیگر برای خودش قلمرو ایجاد کند. درست است که منطقه توران به ظاهر بزرگ است و یک
میلیون و چهارصد هزار هکتار وسعت دارد. اما بخش زیادی از سایت توران دامداری وجود
دارد که از قدیم آنجا مستقر بودند و نمیشود به زور دامداران را بیرون کرد. سازمان
توانسته در طول این چند سال حدود 100هزار هکتار از هسته مرکزی توران را از
دامداران بخرد، اما این عرصه هم برای یوزها کم است و نمیتواند جمعیت زیادی را در
خودش جا دهد. علاوه بر آن توران منطقهای بیابانی است و تمام طعمهای که آنجا
سرشماری میشود، چیزی حدود 2 هزار و 500 رأس است که حدود هزار رأس آن کل و بز است
که غذای یوز نیستند. هزار و 500 رأس که قوچ، میش، آهو و جبیر است، غذای یوز به
شمار میروند. بنابراین ما باید برای طعمه یوز و فضای آن فکری میاندیشیدیم. به
همین دلیل با یکی از دامداران محلی در اطراف و شرق توران تفاهمنامهای امضا کردیم
که بخشی از شرق و قسمتی از جنوب شرقی و حتی بخشی از بیرون منطقه توران را حفاظت
کند. او تعدادی نیروی همیار محیطبان گذاشت و ما هم محیطبان گذاشتیم. علاوه بر آن
تفاهمنامهای امضاء کردیم که تعدادی طعمه به او بدهیم تا تکثیر و رهاسازی کند و
بتوانیم زیستقلمروهای جدید و طعمه کافی برای یوزپلنگها ایجاد کنیم. همین موضوع
در شمال توران در محدوده پل ابریشم که بین سه منطقه توران، میاندشت و خوشهییلاق
هم اتفاق افتاد. آنجا تفاهمنامهای با بخش خصوصی دیگری امضاء کردیم و 2
استانداری سمنان و خراسان شمالی هم پای کار بودند. 8 نیرو اضافه شد تا از منطقه
حفاظت کنند و قلمرو جدیدی در آن قسمت نیز ایجاد کنیم. تلاش کردیم قلمروهای جدیدی
ایجاد کنیم تا یوزپلنگ بعد از یک سال مجبور نباشد برای تعیین قلمرو از سایت بیرون
برود و برنگردد. اگر این قلمروها ایجاد نشود و این یوز با 4 توله بیرون برود چه
فرقی میکند در جاده زیر ماشین برود یا سگ او را بگیرد، یا از گرسنگی بمیرد؟
آماری از مرگ تولهیوزها دارید؟
سال 1400 در توران همزمان 8 توله به دنیا آمدند. یعنی دو یوز
زایمان کردند و هر کدام چهار توله داشتند. یک یوز دیگر هم دو توله یکساله داشت.
در نظر بگیرید اگر همه آنها مانده بودند جمعیتی از یوزها وجود داشت چون زادآوری
یوز در توران خیلی خوب است. اما چرا تعداد یوزها زیاد نمیشود؟ چون قلمروهای جدیدی
وجود ندارد یوزها از توران خارج میشوند، تعدادی از آنها زیر ماشین میروند که ما
میبینیم و رسانهای میشود. اما بخش دیگر از کمغذایی، حمله سگ، زدن توسط شکارچی
یا روشهای دیگر از بین میرود که نمیبینیم و رسانهای هم نمیشود. اتفاقاً درصد
یوزها در دسته دوم خیلی بیشتر است. من نمیخواهم آمار بدهم که بعد همکاران وزارت
راه یا کسان دیگری که پیگیری میکنند، بگویند دنبال آنها بروید.
برای کاهش مرگ یوزها به دلایلی که گفتید چه اقدامی کردید؟
در کنار اقدام برای افزایش قلمرو آنها، آموزش جوامع محلی را
پیگیری کردیم. اطراف توران دامداران زیادی هستند و چوپانان آنها مرتب عوض میشوند
و ما بازآموزی مرتب را دنبال میکنیم. در حوزه شرق و شمال توران این آموزشها
انجام میشود. یکی از معضلاتمان هم جاده است. درباره جاده طرحی تهیه کردیم، ابتدا
به سازمان برنامه برای تأمین اعتبار فرستادیم، متأسفانه پیگیریهای مستمر ما به
نتیجه نرسید و سازمان برنامه بودجهای که نیاز بود را اختصاص نداد. به ناچار با
وزارت راه و شهرسازی وارد مذاکره شدیم. به نظر میآید وزارت راه پای کار آمده است.
سازمان حفاظت محیطزیست از اوایل دهه 1390 رایزنی خود را با وزارت راه شروع کرد و
به توافقاتی در مورد توران، جادهای که از پارک ملی گلستان رد میشد و به خیلی از
جادههای کشور دست پیدا کرد. در دهه هشتاد 7 قلاده یوز در استان یزد به دلیل
تصادفات جادهای از دست رفتند و آن زمان هم رایزنیهایی انجام شد و بالاخره در این
دولت از اوایل سال قبل وزارت راه پای کار آمد و پذیرفت که در این مسیر قدم بردارد.
کنترل تصادفات جادهای کار سختی هست و به صفر هم نمیرسد با این وجود طرح را به
وزارت راه ارائه دادیم که جنبههای مختلفی داشت. یک بخش نورپردازی جاده بود که
راننده و حیوان همدیگر را دیده و تشخیص دهند. وقتی جاده تاریک باشد حیوان فقط 2 تا
نور میبیند، اما وقتی جاده روشن باشد، یک شیء متحرک میبیند. تاکنون حدود 3
کیلومتر نورپردازی شده است. نصب تابلوهای هشدار مناسب نیز موضوع دیگری بود که برای
اطلاعرسانی به رانندگان مؤثر بود. وزارت راه تابلوهای استاندارد خودرو را طراحی
کرده است. در مجتمعهای بینراهی نیز تابلوهای هشدار و اطلاعرسانی نصب شده است.
کار خیلی مهم دیگر کاهش سرعت بود، سرعت وقتی بالا میرود رابطه مستقیم و مؤثری در
افزایش تلفات دارد این موضوع نیز با وجود زمان زیادی که برد همکاری وزارت راه
تقریباً در کمیته حمل و نقل تأیید شده است. البته در این کمیته مقاومت و مخالفت در
مقابل کاهش سرعت بسیار بالا بود و برخی میگفتند با کاهش سرعت، مردم بیشتر خوابشان
میبرد و تصادفات انسانی افزایش مییابد. با توضیحاتی که دادیم قرار شد در 45 کیلومتر
از مسیر، میانگین سرعت زیر 90 کیلومتر بر ساعت کاهش یابد. دوربینها نصب شده و در
نظر گرفتن جریمهها اتفاق خیلی خوبی است که اتفاق میافتد. اما در موضوع فنسکشیها
وزارت راه مکاتبات بودجه 20میلیاردی را با سازمان انجام داد که از اعتبارات آنها
کم شود و سازمان برنامه آن را به سازمان اختصاص دهد اما این پروسه عملیاتی نشد.
سازمان برنامه اعلام کرد این وظیفه بر عهده استان باشد اما اعتبارات استان در این
حد نبود و دوباره به وزارتخانه محول شد که آنجا با مشکلاتی روبهرو شد. در نهایت
مضمون آخرین مکاتبات این است که با دستورالعملی که ما میگوییم فنسکشی را آغاز
کنند. البته بخش خصوصی و خیرین نیز در قالب مسئولیت اجتماعی اعلام آمادگی کردند و
در این راستا رایزنیهایی انجام شده و بهزودی تعیینتکلیف میشود. اگر بخش خصوصی
پای کار بیاید، فنسکشی به سرعت آغاز میشود در غیراینصورت پروسه وزارت راه را
پیگیری میکنیم. 80 کیلومتر مسیر وجود دارد که نورپردازی بخشی از آن میتواند
تصادفات را کاهش دهد و بخش دیگر فنسکشی خواهد شد. در این میان باید زیرگذرها
حتماً تعمیر و درست شود تا حیوان وقتی پشت فنسها میرسد راهی برای عبور داشته
باشد. در شمال جاده نیز زیستگاهی وجود دارد که یوزپلنگهای زیادی دارد که کار
مشارکتی در این زیستگاه را آغاز کردیم. این زیستگاه حدود 400 هزار هکتار وسعت دارد
و اگر طعمه در آن افزایش یابد، امید بیشتری داریم که تردد یوزها به جاده و تصادفات
کمتر بشود. تقریباً تمام تصادفات از حدود غروب تا طلوع آفتاب است و در روز تصادفی
رخ نمیدهد. اگر رانندگان هشدارها را رعایت کنند، قطعاً تلفات نخواهیم داشت.
در دورهای، یوز ایرانی در تبلیغات پررنگ شد و حتی روی
پیراهن تیمملی نقش بست، حتی سریالهایی هم در ارتباط با آن تولید شد. چرا این حجم
از تبلیغ و آموزش یکباره فروکش کرد؟
آن مقطعی که مسئله پیروز روی پیراهن تیمملی مطرح شد و
تبلیغاتش هم گستردهتر شد، واقعاً نیاز به فرهنگسازی درباره این گونه خاص وجود
داشت. این اقدامات اثرگذاری خوبی بهجا گذاشت. در حال حاضر معاونتی تحت عنوان
معاونت آموزش و پژوهش برنامههای گستردهای را دنبال میکند؛ نمونه آن خانههای
محیطزیست است. حساسسازی آن زمان باعث شد تا امروز مردم به تهدیدهایی که یوز با
آن مواجه است یا مسائل جادهای، عکسالعملهای جدی نشان دهند. در آن زمان فرهنگسازی
انجام شد و امروز وقت بهرهبرداری از این فرهنگسازی و حساسیت است. سازمان حفاظت
محیطزیست نیز از این فرهنگسازی و حساسیت ایجادشده برای رفع تهدیدها استفاده میکند
و مسئله یوزپلنگ از بالاترین درجه حساسیت در سازمان برخوردار است. البته شرایط
گونههای دیگر نیز مهم است. اقدامات زیرساختی خوبی در حوزه فرهنگسازی شروع شده و
رویکرد آن، این است که ما ابتدا تلاش کنیم فرهنگ جامعه را از دوره کودکی و نوجوانی
تغییر دهیم. پیگیریم تا تصمیمات عاقلانهتری در حوزه حیاتوحش گرفته شود.