حکیم مهر - گفتگو با مردی که از سال 1353 کار خود را در باغ وحش قدیم تهران آغاز نموده پس از بازنشستگی با مرور خاطراتش جذابیتهای خاصی دارد که در اینجا مشروح این گفتگو به نقل از روزنامه ایران بازخوانی می گردد :
کودکیهایتان چگونه گذشت؟
پدرم در اردبیل دامداری داشت و در کودکیهایم با حیوانات آشنا بودم ولی به علت آنکه از دامداری امکان تأمین هزینههای زندگی برای تمام ما نبود و احساس میکردم تلاش در آن زمینه برای آیندهام زیاد مؤثر و مفید نیست، تصمیم گرفتم به تهران مهاجرت کنم.
چند ساله بودید که به تهران آمدید؟
24 سال داشتم که به تهران آمدم و مشغول کار شدم. در همان زمان از طریق یکی از آشنایان متوجه شدم که میتوانم در باغوحش شروع به کار کنم. به حیات وحش علاقه زیادی داشتم به همین علت عزم خودم را جزم کردم تا بیشترین تلاشام را در این قسمت داشته باشم.
پس از ورود در باغوحش نخست وارد کدام بخش شدید؟
هنگام شروع کار در بخش خزندگان مشغول شدم. در این قسمت با مارها، تمساحها، ماهی ها و... سروکار داشتم.
پس از مدتی به من مأموریت دادند تا در بخش فیلها و کرگدنها کارم را ادامه دهم.
نگهبانی از قفس شیرها از چه سالی به شما محول شد؟
سال 70 بود به بخشی که شیرها و گربهسانان نگهداری میشدند، منتقل شدم و در این بخش شروع به کار کردم.
بعد از شنیدن این پیشنهاد چه عکسالعملی داشتید؟
ما باید در تمام بخشها و قسمتها کار میکردیم و من این تجربه را پیدا کرده بودم ولی به باغوحش پارک ارم منتقل شدیم، مدیرعامل آن زمان باغوحش به من مأموریت داد تا در قسمت شیرها کار کنم. وقتی این مسئله را شنیدم نزدشان رفتم و گفتم: ولی من تا حالا با شیرها کار نکردهام. به من گفته شد از امروز باید در آن قسمت فعالیت کنید.
چطور شروع کردید؟
یادم هست مرا به سالنی که شیرها در آن نگهداری میشدند، بردند.
7 قلاده شیر در آن زمان داشتیم متوجه شدم که شیرها تا آن زمان زاد و ولد نکردهاند.
اطلاعاتی را در مورد شیرها کسب کردم و این اطلاعات باعث شد که امکان زاد و ولد در شیرها بوجود آید.
این مسئله در آن زمان برای ازدیاد این حیوان در باغوحش خیلی اهمیت داشت.
در آن زمان من و اسفندیار صادقی به عنوان کارگران قدیمی کار میکردیم و موفق شدیم با تلاش و کوشش در مدت 10 سال 7 قلاده شیر را به 70 قلاده شیر افزایش دهیم.
چه مراقبتهایی را در این خصوص انجام میدادید؟
گربهسانان مراقبتهای خاص خودشان را دارند. باید وقت زایمان را تشخیص بدهی و شیر ماده را قبل از آن به قفسی جداگانه ببری. چون اگر در کنار شیر نر باشد، شیر نر حتماً بچهاش را میخورد. در این سالها دو هفته به زایمان شیر ماده را به قفس جداگانه میبردیم و بعد از زایمان، شیر ماده در اسارت تا سه ماه بچههایش را شیر میدهد تا آنها گوشتخوار شوند، در این زمان شیر مادر را از بچهها جدا میکنیم.
در طبیعت هم بچهها تنها تا سه ماه کنار ماده شیر میمانند؟
نه، در طبیعت بچهها تا دو سال در کنار مادرشان هستند تا شکار کردن را از او بیاموزند.
نگهبانی از شیرها چه ویژگیهایی را میطلبد و چه جاذبهای دارد؟
من خیلی زود با شیرها انس گرفتم. آزادانه پیش آنها میرفتم چون آنها را از زمان تولد بزرگ میکردم و کنارشان بودم، آنها هم با من انس و الفت داشتند.
یادم هست 5 شیر در حیاط با هم درگیر شده بودند، با صدای فریادی متوجه شدم و وقتی به آنجا رفتم دیدم که پنج شیر در حال حملهور شدن به هم هستند، جلو رفتم و آنها را جدا کردم.
نمیترسیدید؟
نه. میدانستم که آنها با من انس گرفتهاند و به من حمله نخواهند کرد. وقتی به آنها میگفتم داخل قفس برو، میرفتند.
در مواقع خیلی حاد هم که درگیر میشدند با گلولههای بیهوش کننده به آنها شلیک میشد.
وقتی بیمار میشدند چه مراقبتهایی از آنها میکردید؟
گاه پیش میآمد که حیوان نیاز به جراحی داشت، یا توموری در بدنش بود که باید توسط پزشک برداشته میشد.
در این مواقع حیوان را بیهوشی میدادند ولی نه به گونهای که کاملاً بیهوش باشد، آنوقت من هم کنار دامپزشک در قفس کنار حیوان میرفتم.
چه خصوصیت خاصی را بهعنوان ویژگی بارز این حیوان قوی میتوانید برشمرید؟
خیلی باوفا است. آنقدر از این حیوان محبت میبینی که حد و مرز ندارد.
در طول این سالها با اینکه سلطان حیوانات است ولی وقتی با انسان انس میگیرد، حتماً به فرمانی که میدهی توجه میکند، بارها شده تصمیم به کاری داشته، وقتی میگفتم برگرد، برگشته و توجه کرده است.
شیرهای نر محبتپذیرتر هستند یا شیرهای ماده؟
شیرهای نر محبتپذیرتر هستند، مادهها هم آرام هستند ولی مثل نرها نه.
هیچوقت مورد حملهشان قرار نگرفتید؟
باید موقعیتی را که حیوان در آن قرار دارد، شناخت.
این حیوان خصوصیت خاص خود را دارد. موقع زایمانش که میشود باید با احتیاط به او نزدیک شد. نسبت به بچههایش خیلی حساس است.
همیشه در طول این 18 سالی که به قفس شیر پای گذاشتهام، با نام خدا وارد شدهام و از او خواستهام که مرا محافظت کند چون احتمال خطر در هر لحظهای وجود دارد.
این خطرات با توجه به تجربهای که از کار با حیوانات دیگر داشتید، چه اندازه بود؟
کار کردن در قفس هر حیوانی مشکلات خاص خودش را داشت.
یادم هست آن اوایل که به قفس فیلها رفته بودم، فیلی مرا با خرطوم خودش بلند کرد و پرتاب کرد. 6 متر جلوتر محکم به زمین خوردم که سرم و دستهایم شکست.
کار در کنار حیوانات وحشی چه چیزی را به شما یاد داد؟
توجه بیشتر به عظمت و بزرگی خداوند. همواره در طول این سالها تجربیاتی را از بودن در کنار حیوانات وحشی پیدا کردهام که مرا با عظمت خلقت آشناتر کرده و به بزرگی خداوند بیشتر پی بردهام.