قبل از نوشتن اصل موضوع دو نکته را یادآور می شوم؛ اول این که روستائیان بیماری دامهایشان را حتی الامکان نادیده می گیرند و تا مجبور نشوند و وخامت اوضاع کاملاً بر آنان ثابت نشود، به دامپزشک مراجعه نمی کنند.
دوم این که حتماً شما شنیده اید که می گویند دست فلانی شفاست؛ یا نفس فلانی خیر است، یا اینکه قدمش سبک است.
و اما اصل ماجرا:
روزی در مطب نشسته بودم که دامداری مراجعه کرد و از کسالت دام خود گفت و اینکه گاوش بسیار بیحال و درمانده و لاغر است و توان غذا خوردن هم ندارد و اکنون چهار روزیست که هیچ غذایی نمی خورد. باری به همراه دامدار به راه افتادیم و پس از پیمودن جاده های خاکی طولانی و صعب العبور به روستا رسیدیم. همین که به بالین مریض رسیدیم، با شگفتی بسیار مشاهده کردیم که گاو مذکور ساقه های خشک برنج را - که گاو سالم با اکراه می خورد - چنان به دهان برده و با اشتها می جود که گویی «همه شربت ز گلاب است و شکر!»
دامدار به حالتی شادمانه گفت: "خدا را شکر. آقای دکتر! بالاخره این حیوان خوب شد و به خوراک آمد."
من هم ضمن مبارک شمردن این حادثه گفتم: "بله، از قدیم گفته اند قدم طبیب شفاست!"
خاطره ای از دکتر سید مجید معصومی (از شهرستان شفت گیلان)
برگرفته از کتاب خاطره های دامپزشکان، تالیف دکتر ودود حاجی زاده (داریوش افروز)