حکیم مهر - یادداشتی با عنوان (تب برفکی در چهار پرده) نوشته دکتر آراسب دباغ مقدم به نقل از وبلاگ ایشان در اینجا جهت اطلاع و استفاده عموم بینندگان محترم حکیم مهر بازخوانی می گردد :
تب برفکی در چهار پرده !!! - دکتر آراسب دباغ مقدم
پرده اول:
فضای منزل یکی از اقوام تازه از فرنگستان به وطن برگشته، حس نوستالژیک در زمان خداحافظی برای بازگشت مجدد ایشان به فرنگستان، شب قبل از پرواز، نوروز ۱۳۸۹ ، صحنه روشن می شود:
ـ من در نقش دکتر دامپزشک و فامیل با آن اقوام: چون می دانستم خیلی به کالباس علاقمند هستید برای سوغات سفر به جای پسته و سوغاتی های مرسوم یک کیلویی برایتان کالباس گرفتم!!
- اقوام: نگاه با تعجب شبیه به نگاه عاقل اندر سفیه.
ـ من: هول می شوم، فکر می کنم یک کیلو کالباس کم است و باید بیشتر می گرفتم!! با دست پاچگی و شرمندگی می گویم: چون فکر کردم چمدانتان جا ندارد کم گرفتم، انشاالله در سفر بعدی که تشریف آوردید وطن، جبران می کنم!!
ـ اقوام: نگاه عاقل اندر سفیهش بیشتر می شود!! و می پرسد: شما واقعا دامپزشک هستید؟!
ـ من: بعععله، مگه شک دارید؟
ـ اقوام: شما به عنوان یک دامپزشک نمی دانید که ورود دام زنده و فراورده های دامی بدون تایید دامپزشکی، به فرنگستان ممنوع است؟
ـ من با تعجب: خیر مگه یک کیلو کالباس هم مشکلی دارد؟
ـ اقوام: باز هم با نگاه عاقل اندر سفیه: بله ممکن است همین یک کیلو کالباس سبب انتقال بیماری های دامی یا مشترک و قابل انتقال از دام به انسان به کشور فرنگستان شود و خسارات اقتصادی و بهداشتی زیادی وارد کند!!
ـ من: دهان باز، صدای سوت کله از پشت صحنه شنیده می شود!!
ـ باز هم من: حالا نمی شود با مامور دامپزشکی گمرک فرودگاه فرنگستان صحبت کنید تا یک جوری این یکبار را ندیده بگیرند(توی دلم فکر می کنم مثل کشور خودم با التماس می توان دل ماموران را نرم کرد)!!
ـ اقوام با چشمان خیلی گشاد شده(متعجب): خیر در آنجا سگهای گمرک در هنگام ورود مسافر بو می کشند و هر گونه فراورده دامی را می گیرند. سگ هم خیلی زبان ما را نمی فهمد!!
ـ من با شرمندگی زیاد و سرافکنده: پس لطف کنید کالباس را بدهید ببرم برای خانواده!! دفعه بعد که تشریف آوردید به وطن، در موقع برگشت سوغاتی غیر از فراورده های دامی می آورم خدمتتان!!
صحنه تاریک می شود.
پرده دوم:
- دفتر رئیس سازمان دامپزشکی وطن، نمای کلوزآپ، رئیس سازمان، بسیار پر شور ،جوان و علاقمند، کم تجربه، زیر فشارهای سیاسی و غیر سیاسی از جناحین مختلف، در حال امضای چند صد برگه مجوز ورود دام زنده و کشته(لاشه) به کشور به بهانه تنظیم قیمت گوشت در بازار، حمایت از مصرف کننده و احتمالا بهبود رابطه با آن کشورها !!
صحنه تاریک می شود.
پرده سوم:
صحنه با رنگهایی مخلوط از سیاه و قرمز نور پردازی می شود، بیابان و دشت در اطراف یک روستا، لاشه های گاو و گوسفند تلف شده از تب برفکی همه جا پراکنده شده است، نمای لانگ شات یک خانواده دامدار و تولید کننده روستایی را نشان می دهد که تمام سرمایه زندگیشان را از دست داده اند و در حال گذاشتن چند تکه وسایل پلاستیکی زندگی پشت وانت برای آمدن به پایتخت زلزله خیز آن کشور!! جهت ادامه زندگی به صورت دست فروشی و کارگر روز مزد سر چهار راه هستند.
ـ مرد بی صدا گریه می کند و شانه هایش می لرزد، زن توی سرش می زند، بچه ها(پنج بچه از ۱۵ ساله تا ۳ ساله!!) مضطرب و نگران هستند، وانت به سمت پایتخت حرکت می کند.
صحنه تاریک می شود.
پرده چهارم:
جلسه تودیع و معارفه، جمع خبرنگاران و مقامات، نور فلش دوربین ها، صدای کلیک کلیک عکاس ها قطع نمی شود، نمای بسته، یک جوان مغموم، فرد دیگری در حال پنهان کردن احساس شادمانی درونی!! معاونین و مدیران کل مضطرب از فردایی نامطمئن!!
ـ رئیس جوان سازمان دامپزشکی تعویض و فرد دیگری به جای او منصوب می شود!!، فرد جدید قول می دهد که بدون بررسی کافی و تحت فشار هیچ شخص یا گروهی، مجوز صادر نشود و بیماری را در اسرع وقت کنترل کند.
صحنه تاریک می شود.