حکیم مهر: خالق «هزاران اکنون»، متولد سال ۵۴ است و از خوب روزگار، یک دامپزشک. در منزل کودکی، حیوانات مختلف از جغد و بلدرچین گرفته تا انواع نژاد سگ، جایگاه محترمی داشتند و این نخستین جرقهها برای علاقهمندی «هومن» به حیوانات بود.
بر مبنای همین علاقه وارد حرفه دامپزشکی شد اما این تمام خواسته او نبود. روح بلندپروازش نیاز به یک نمود خارجی داشت و برای این کار چه چیزی بهتر از هنر؟ این شد که از دوران دانشجویی جذب هنرهای تجسمی و به طور خاص، مجسمهسازی شد.
«دکتر هومن باباییزاد» ورودی سال ۷۲ دانشکده دامپزشکی دانشگاه آزاد واحد کرج است و از سال ۸۶ یک شرکت فعال در زمینه واردات محصولات دامپزشکی را مدیریت میکند. دامپزشکی را حرفه خود میداند و میگوید: «فعالیت در این عرصه دغدغههای خاص خود را دارد و در این بین، هنر به داد من میرسد و به من کمک میکند تا در جاهایی که از خط تعادل مد نظر خودم خارج میشوم، به این خط بازگردم.»
از نظر او شخصیت هر انسان ابعاد مختلفی دارد و این انسان ممکن است برای هر یک از نیازهای خود در جای دیگری پاسخ پیدا کند. میگوید: «شاید دامپزشکی و مجسمهسازی آنقدرها به هم نزدیک نباشند اما این هر دو، پاسخ به ۲ بعد مختلف روان من هستند. برای من مجسمهسازی یا به طور کلی هنرهای تجسمی مانند این است که مرا در یک خط تعادل روانی حفظ کند. این خیلی مهم است چون تصور میکنم ژرفترین اندیشههای انسانی در هنر تجلی پیدا میکند. من برای ساخت یک مجسمه از الگوی بدن ترماتود ها استفاده کردم بدون اینکه برای کسی به راحتی قابل تشخیص باشد و اصولا بسیاری از فرمهای ارگانیک و بیونیک در مجسمههای من ریشه در بیولوژی دارند.»
هومن بارها بافتهای زخم دلخراش در بدن حیوانات را دیده، از آن تاثیر گرفته و آن را در مجسمه اجرا کرده است ولی نه برای نمایش یک زخم بلکه برای بیانی از جراحت روان. اصلا یکی از مجسمههای او محیط رحم است و با اینکه جنبه دامپزشکی مجسمهها مد نظر او نبوده، اما معتقد است که از این طریق دامپزشکی و هنر به هم نزدیک میشوند. اینها همان چیزهایی هستند که به ناخودآگاه هومن میآید و در پس ذهن او با هم ترکیب میشود و خروجی آن، همان میشود که در «هزاران اکنون» دیدیم.
میگوید: «زمانی که میخواستم در نمایشگاه هزاران اکنون، یک مفهوم مثل کوتاهی بیرحمانه عمر را نشان دهم یک مانستر با یک شیب تند ساختم که در حال بلعیدن یک موجود است و نام آن را هضم آنی گذاشتم. این مانستر چشم، گوش و دهان ندارد اما یک شبح است که استراکچر اصلی آن از بدن انگلهای ترماتود الهام گرفته شده است.»
هومن به موقعیتهایی در زندگی میاندیشد که در آن انسان در یک بازی باخت باخت قرار میگیرد، این درست آن لحظهای است که او در یک محیط امن قرار دارد اما تنگنای آن او را خفه میکند. زمانی هم که قصد خروج دارد، متوجه میشود که آنجا هم لبههای تیزی وجود دارد که به او صدمه میزند. او در هزاران اکنون، این فضا را با محیط رحم نشان میدهد اما نه محیط رحمی که مخاطب بتواند مستقیما به آن پی ببرد. چراکه معتقد است مستقیمگویی در هنر، مقداری در ذوق میزند و حرف باید کمی در لفافه پیچیده شود.
در نمایشگاه «هزاران اکنون» چه گذشت؟
«اکنون من ساخته من نیست، موجودی مجرد است که «من انسان» تنها بخشی از آن است که الزاما مهمترین بخش هم نیست. این اکنون گاهی هزار فامی درخشان است، گاهی هذیان لایههای امن و گاهی زندانی که تا ابد در خود تکرار میشود و در پس این همه با حرکتی انتقالی به سمت نیستی شتابان است.» این چند جمله بخشی از استیتمنت یا بیانیه هومن باباییزاد برای نمایشگاه هزاران اکنون در گالری شیرین بود.
این از نمایشگاه ۲۸ام دی ماه با استقبال علاقهمندان هنر و بهویژه مجسمهسازی آغاز به کار کرد. متنی که باباییزاد برای معرفی آثارش نوشته فراتر از یک معرفی ساده است و اگر درگیر مفهوم «زمان»، «خود» و درون باشید، ذهنتان را مشغول خواهد کرد. استیتمنت یا متن معرفی مجسمهها نه تنها کنجکاوتان میکند، میتواند چند دقیقهای شما را مشغول نگه دارد تا دیرتر سراغ تماشای آثار بروید. مدتی که مجسمهها را میبینید، نمیتوانید عنوان «هزاران اکنون» را نادیده بگیرید. شاید از خودتان بپرسید یک لحظه و یک «آن» گذرا چطور میتواند اینهمه پیچیده و پر حرف شود. باباییزاد درباره این متن و تعریف از نمایشگاه خودش میگوید: «معمولا تصویر پایانی کار با آنٔچه در ذهن دارم، یکسان است. انجام این پروژه سه سال طول کشید و مفهوم و ترکیب کلی استیتمنت از ابتدا در ذهنم بود؛ با این حال اواسط کار که دیگر میدانستم در پایان دقیقا به چه نتیجهای خواهم رسید، این متن شکل گرفت و روی کاغذ آمد.»
او درباره شکلگیری اکنونهای فلزیاش چنین توضیح میدهد: «پروسه ساخت هر کدام از مجسمهها طولانی بوده و بعضی از آنها ۷-۸ ماه کار بردهاند؛ در این فاصله تفاوت بین آنچه هنگام شروع کار در ذهن داشتم تا اثر نهایی که به آن رسیدم خیلی کم است؛ در کار مجسمهسازی (خصوصا با فلز) محاسبه، تکنولوژی، مواد و... موثرند و به همین دلیل ایده اولیه در پروسه ساخت به راحتی تغییر نمیکند.»
هومن باباییزاد پیش از این آثارش را در چند نمایشگاه گروهی ارائه کرده و «هزاران اکنون» اولین نمایشگاه انفرادی این هنرمند است. آشنایی او با مجسمهسازی به ۱۶-۱۵ سالگی و زمانی برمیگردد که اولین دوسالانه مجسمهسازی بعد از انقلاب برگزار شده و مجسمههای آن نمایشگاه را دیده است. در حالی که بیشتر آثار بینال سفال بوده ولی آنقدر برایش جذاب و تاثیرگذار بودهاند که علاقه به مجسمهٔسازی را در او ایجاد کرده و باعث شده است سراغ یادگیری این رشته هنری برود.
مجسمهسازی راهی برای رسیدن به تعادل درونی
باباییزاد میگوید: «کارم را در حالی با گِل شروع کردم که شرایط آن زمان بسیار متفاوت بود و مثل الان نمیتوانستیم گل را در لوازمالتحریریها بخریم. اولین بار از ساختمان نیمهساز کنار خانه خودمان خاک آوردم، الک کردم و گِلی به دست آوردم که بتوانم با آن مجسمه بسازم. چندسال بهصورت خودآموز کار کردم تا اینکه سال ۱۳۷۵-۷۶ به «کارگاه هنر» با مدیریت شهابالدین شجاعی رفتم. نکته مهم آن دوره آشنایی من با آقای حمید شانس بود که یکی از مجسمهسازان بهنام کشور است. با آنکه حضورم در کلاسهاس ایشان بیش از ۶-۷ ماه طول نکشید اما اتفاق خیلی مهمتری افتاد؛ در کارگاه آقای شانس به روی من باز شد که در واقع دریچه ورودم به عرصه مجسمهٔسازی حرفهای بود و مرا وارد این دنیا کرد. دوستی هم طول کشید که هنوز ادامه دارد و جزو با ارزشترین دوستیهای من است. از آن زمان به بعد همیشه دغدغه و چالشی درونی داشتهام و مجسمهسازی برایم وسیلهای بود که باعث میشد برونریزی داشته باشم تا به خط تعادل درونی خودم برگردم. در طول این سالها خیلی پر کار نبودم ولی هر اثری که ساختهام، نتیجه یک چالش درونی بوده است.»
از واقعیتی غیرقابل انکار تا لحظاتی شکننده و از دسترونده
باباییزاد با تاکید بر اینکه در نمایشگاه «هزاران اکنون» متریال نقش عمدهای دارد و حرف مهم و موثری میزند، می گوید: «نمایشگاه ۳ قسمت مختلف و پیوسته دارد؛ در بخش اول متریال عمده و اصلی کارها استیل است که به نوعی از نظر من میتوان آنرا واقعیت دانست. غیر از فرم و رنگها، متریال هم حرف خودش را میزند و میگوید من واقعیتی غیرقابل انکار هستم؛ چون استیل آنقدر خودش را محکم نشان میدهد که نمیتوانید ردش کنید. در قسمت دوم که رویا و رویاپردازی شروع میشود، متریال کمی تغییر میٔکند و روغن، جیوه و شیشه هم اضافه میشوند. در این بخش متریال میگوید من هستم ولی شکنندهام، ممکن است از دست بروم، شاید لحظهای دیگر نباشم. اسم این اثر آخرین قطرات رویاست.»
باباییزاد گوی را یک فرم ارگانیک معرفی و یادآوری میکند گویهایی که در مجسمهها به کار رفتهاند آیینهای هستند. این گویهای فلزی-آیینهای نقش مهمی در مجموعه «هزاران اکنون» دارند و باباییزاد درمورد اهمیتشان میگوید: «در تمام کارها غیر از یک مورد، گوی وجود دارد و آنجا که گوی ندارد یا برجسته نیست، جای خالی گوی هست. وقتی نگاهشان میکنید نمیتوانید از تصویر خودتان فرار کنید. انتخاب گوی و سطح آیینهای عمدی بود تا مخاطب خودش را لحظهای در آن موقعیت خاص ببیند.»
حالا هنرمند تویی، رویای خودت را بساز
به گفته باباییزاد در قسمت سوم نمایشگاه، کار خروجی وجود ندارد و نوعی فضاسازی ترکیبی است اما او در همین بخش آخر میخواهد هر مخاطب اثر هنری خودش را خلق کند و بعد از سالن بیرون برود. باباییزاد بخش سوم نمایشگاه را چنین توصیف میکند: «در این اتاق ویدئویی پخش میشود و ۶۰۰۰ تیله رنگی در یک جعبه قرار دارند که از زیر به آنها نور میتابد و در میانهشان یک گوی هست که تصویر بیننده را منعکس میکند و با استفاده از آینهها خطای دیدی ایجاد میشود که به مخاطب کمک میکند تا خود را در دنیای دیگری ببیند. قطعات موسیقی که در این قسمت پخش میشود، ویژه همین اثر هستند و فرشاد حسامی موسیقی را مختص آن ساخته است. موسیقی ۳ ساعت مداوم پخش میشود و هیچ تکراری در آن نیست.»
باباییزاد می گوید: «موسیقی که در قسمت سوم پخش میشود مجیک تونهایی دارد که از الگوریتم ریاضی پیروی میکند و بیش از آنکه موسیقی باشد، یک ترکیب ریاضی است. او ویژگیهای دیگر این اثر موسیقی منحصر را چنین توضیح میدهد: «هر کدام از این فرکانسها قسمتی از مغز را تحت تاثیر قرار میدهند و میتوانند احساس خاصی را در شنونده ایجاد یا کم و زیاد کنند. با این کار خواستهام مخاطبان رویای خودشان را بسازند. از فرکانسهایی استفاده کردهایم که ترس و اضطراب را کم میکند و حتی اگر کسی با رویا قهر کرده است، اینجا رویای خودش را بسازد. در واقع هنرمند قسمت سوم، هر کدام از مخاطبان هستند.»
این هنرمند با اشاره به افسانه اسطورهای جعبه پاندورا اضافه میکند: «نکته دیگر این است که گوی و تیلهها در جعبهای قرار گرفتهاند که از آن نور و رنگ به بیرون میتابد؛ شاید بتوانیم آنرا به جعبه پاندورا تشبیه کنیم که وقتی گشوده شد، بدیها و شرارتها بیرون آمدند و در دنیا پخش شدند. اما کمتر کسی توجه کرد که آنچه در جعبه باقی ماند، امید بود و امید چیزی نیست جز تصویرسازی و رویاپردازی. پس هر کس میتواند تصویر و رویای خودش را بردارد و ببرد.»
مجسمه، تجلیل از رویا و تصاحب یک لحظه برای همیشه
اگر با دقت بیشتری مجسمههای باباییزاد را ببینید و به محیط هم توجه کنید، برچسبهای کوچک اسامی انگلیسی هر اثر را خواهید دید. «آخرین قطرات رویا»، «هضم آنی»، «فقط کمی تا هیچ»، «تنگنای امنیت» و... عنوانهای شاعرانهای هستند که میخوانید و بهتر است بعد از آن هر مجسمه را دوباره ببینید. باباییزاد در این مورد میگوید: «تا چندسال پیش وقتی اسم روی اثر بود، به طعنه گفته میشد پس خودت هم باید همیشه کنار اثر باشی و آنرا توضیح بدهی ولی حالا استیتمنت جزو لاینفک کار هنری شده است و بعضی آثار حتی بدون اسمشان وجود ندارند؛ حتی خیلی افراد دوست دارند قبل از دیدن کار، استیتمنت آنرا ببینند. در این مجموعه اسم و عنوان هر اثر بخشی از آن است ولی بدون اسم هم میتوان آثار را دید و همان نتیجه را گرفت. مخاطب میتواند اسم را نگاه نکند و برداشت متفاوت داشته باشد ولی دوست داشتم اسمها دیده و خوانده شود. حالتی شاعرانگی در بعضی اسامی هست که شاید تجسم عینی عبارت در اثر نباشد اما روح و حال و هوای آنرا میبینید.»
باباییزاد مجسمههایش را برشی از اکنون میداند، مثل اینکه یک لحظه دستتان را روی دکمه پاز یک فیلم بگذارید و بردارید و بعد از آن همه چیز ادامه و تغییر میکند. او در ادامه میگوید: «لحظهای که ما داریم لحظهای از آن ما و مال ما نیست، این لحظه خیلی وسیعتر است و در واقع ما جزوی از هر لحظهای هستیم که میگذرد. اینها اکنونهای من هستند ولی فکر نمیکنم خیلی با هم فرق داشته باشیم، در مجموع آدمها رنج و شادی دارند و همین احساساتشان را میسازد. لحظه رویا در این دنیا اتفاق نمیافتد و از قواعد آن پیروی نمیکند. کارهای من به نوعی تجلیل از رویا و رویاپردازی است، ساخت مجسمه برایم روشی است که کمک میکند صاحب یک لحظه شوم.»
هومن باباییزاد مجسمههایش را با این استیتمنت معرفی کرده است: «این مجموعه را هزاران اکنون نامگذاری کردهام. اکنونی که فقط به معنای لغوی زمان نیست بلکه «اکنون ما» است؛ زمانی در قالب مکان که دنیای بیرون و درون در آن کنشگرند. پس اکنون من ساخته من نیست، موجودی مجرد است که «من انسان» تنها بخشی از آن است که الزاما مهمترین بخش هم نمیباشد. این اکنون گاهی هزار فامی درخشان است، گاهی هذیان لایههای امن و گاهی زندانی که تا ابد در خود تکرار میشود و در پس این همه با حرکتی انتقالی به سمت نیستی شتابان است. در این میان رویا جادوی شگفتانگیزی است که جرعهای از آن میتواند لذت بودن مطلق را بچشاند. جادوی اکنون ناب.»
لازم به ذکر است که نمایشگاه «هزاران اکنون» بهمنماه سال جاری در گالری شیرین (واقع در خیابان کریمخان، خیابان سنایی) برگزار شد.
همجنان سربلند و كامروا باشيد