حکیم مهر- محسن طاهرمیرزایی: «استاد دکتر حسن برکتین» پیشکسوت دامپزشکی و چهره ماندگار دامپزشکی حیوانات کوچک، متولد آذرماه سال ۱۳۲۸ در اصفهان است. یک ساله که بود، پدرش زندگی در تهران را انتخاب و به پایتخت مهاجرت کرد. اولین خانه آنها در چهارراه گلوبندک و زیر گذر غولی بود. حسن مدارج دبستان و دبیرستان را در مدرسه هدف طی کرد و جزو شاگردهای درسخوان آنجا بود. به این ترتیب دوره دبیرستان او تمام و در سال ۴۸ وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شد.
خودش میگوید: «آن روزها آیه یأس در دانشکده دامپزشکی زیاد بود. دانشجویان قدیمیتر روی سکوی دانشکده مینشستند و به دانشجویان ورودی جدید میگفتند که بروید و به این رشته نیایید!»
دوره عمومی دامپزشکی او که تمام شد، به خدمت سربازی رفت و ۴۵ روز در فرحآباد آموزش دید. سپس با درجه ستوانیکمی تقسیم شد و به مرکز آموزش بهداری در جمشیدآباد رفت تا در آنجا دروس دامپزشکی را به گروه پزشکی ارائه کند. بعد از دوران سربازی بلافاصله بهعنوان هیات علمی در دانشکده و در بخش جراحی بیمارستان حیوانات کوچک استخدام شد.
فرایند اخذ تخصص دکتر برکتین کمی با چاشنی بدشانسی همراه شد؛ کمااینکه بعد از اپلای کردن و گرفتن پذیرش چند دانشگاه خارجی، در ایران انقلاب فرهنگی شد و از انتقال وی و چندین نفر از همدورهای هایش ممانعت به عمل آمد. خودش میگوید: «در واقع خودم به نوعی متخصص شده بودم، چون به مدت ۴ سال در دانشکده با خون دل کار میکردم و کارهای تحقیقاتی با دانشکدههای پزشکی انجام میدادم.»
پنجهطلایی حوزه جراحی دامهای کوچک در ایران در سال ۸۶ بازنشسته شد و همواره این اعتقاد را همراه خود دارد که «استادی موفق است که دانشجوی او بهتر از خودش باشد».
حکیم مهر: آقای دکتر، چه شد که رشته دامپزشکی را انتخاب کردید؟ آیا ورود شما به این رشته با علاقه بود یا چون در رشتههای پزشکی قبول نشدید، به این رشته آمدید؟
در سال ۴۷ که من دیپلم گرفتم، کنکور سراسری به این صورت بود که دانشکدههای مختلف در شهرستانهای مختلف به شکل جداگانه اقدام به برگزاری کنکور میکردند. من در شهرهای مختلف از جمله شیراز، اصفهان، تهران و تبریز امتحان دادم و چند جا هم قبول شدم اما چون رشته مورد علاقه من نبودند، یک سال دیگر صبر کردم و درس خواندم.
در سال ۴۸ آزمون کنکور به شکل سراسری شد که من هم امتحان دادم. از لحاظ علاقهمندی، رشته پزشکی را خیلی دوست داشتم و البته انسان کاملاً فنی هم هستم، به طوری که شب کنکور و امتحان، دل و روده رادیو و تلویزیون را بیرون میریختم تا آن را تعمیر کنم. رشته من در دبیرستان طبیعی بود و به پزشکی علاقه داشتم اما در نهایت دامپزشکی قبول شدم. نهتنها من، بلکه آن زمان هیچ علاقهای به رشته دامپزشکی در هیچ کسی نبود و هر کسی هم میگوید علاقهمند بوده، اشتباه میگوید؛ همه ترجیح میدادند که پزشکی بخوانند. من میدانستم که دامپزشکی هم نوعی پزشکی است، به همین خاطر این رشته را در کنار داروسازی انتخاب کردم و درنهایت در رشته دامپزشکی رتبه آوردم و قبول شدم و ماندگار شدم.
حکیم مهر: فضای دانشکده دامپزشکی به چه شکل بود؟
آن روزها آیه یأس در دانشکده دامپزشکی زیاد بود. دانشجویان قدیمیتر روی سکوی دانشکده مینشستند و به دانشجویان ورودی جدید میگفتند که بروید و به این رشته نیایید. دوره ورودی ما سومین دورهای بود که دامپزشکی ۶ ساله شده بود. قبل از آن دانشکده ۵ ساله بود و قبل از آن هم ۴ و ۳ ساله بود. دانشجویان میگفتند به این رشته نیایید که بیچاره میشوید!
حکیم مهر: واکنش شما چه بود؟
از کنار آنها میگذشتیم، چون به دانشجویان سال بالا خیلی احترام میگذاشتیم. خود من خیلی از آنها استفاه میکردم و اصطلاحاً با آنها قاطی میشدم. در تیمهای ورزشی حاضر بودم. کارهای عامالمنفعه زیادی میکردم و اصولا جزو نمایندههای دانشجویان بودم؛ در سلف سرویس و تریای دانشکده کمک میکردم، چون آن زمان همه کارها دست دانشجویان بود و به دانشجو اهمیت زیادی داده میشد.
حکیم مهر: چه ورزشهایی را دنبال میکردید؟
فوتبال. زمین ورزش دانشکده که الان کنار بیمارستان و ضلع شمالی بیمارستان شماره ۲ است و در آن در حال ساختمانسازی هستند، زمینی بود که والیبال، بسکتبال، وزنهبرداری، پینگ پنگ و ... داشت. هفتهای ۳ یا ۴ روز ساعت ۶ صبح از منزل که در قلهک بود با اتوبوس ۲ طبقه و گاهی هم خودروی شخصی به آنجا میرفتم و تا ساعت ۷ و نیم ورزش میکردیم. بعد از اینکه عضو هیات علمی شدم هم ورزش را رها نمیکردم و در آن زمین به نوعی حرکت و جنب و جوش داشتیم.
حکیم مهر: محل دانشکده همین جای کنونی بود؟
بله.
حکیم مهر: زمانی که وارد دانشکده دامپزشکی شدید، وضعیت واحدها به چه شکل بود؟
سال اول که وارد دانشکده شدم، همزمان با شروع واحدهای پایه، تعدادی واحد انتخابی هم داشتیم. مثلا ۱۰ واحد انتخابی بود که باید ۴ واحد آن را میگذراندیم. بیشتر انتخاب من روی رشتههای مرتبط با هنر بود، مثلا موسیقی را انتخاب کردم.
حکیم مهر: رشته دامپزشکی واحد موسیقی داشت؟!
بله؛ خانم «پری برکشلی» دختر دکتر برکشلی که فیزیک هستهای به ما درس میدادند، استاد موسیقی ما بود. استاد نقاشی ما هم آقای غفوری بودند که اصول نقاشی را میآموختند. البته من خودم هم خطاط هستم. یکی دیگر از واحدهای انتخابی ما فلسفه و منطق بود.
حکیم مهر: اساتید دامپزشکی شاخص شما در آن زمان چه کسانی بودند؟
سال اول که آمدم در درس آناتومی دکتر زند افشار و خانم دکتر زندافشار که همسر ایشان بودند و در درس بافتشناسی دکتر ایرج پوستی؛ اصولا ۳ سال دروس پایه را میخواندیم و بعد از سال چهارم وارد درمانگاه و دروس حرفهای میشدیم. درس مواد غذایی دکتر نشاط که رئیس دانشکده بودند و دکتر عباس فرخنده که واحد شیر را تدریس میکردند. ایشان به ۳ زبان فرانسه، آلمانی و انگلیسی مسلط بودند و از کار کردن با دانشجو دریغ نمیکردند. همچنین دکتر خرقانی درس مواد غذایی، دکتر محمد انوار درس انگلشناسی، دکتر راک که امریکا هستند و از همه مهمتر دکتر رفیعی که پیشکسوت انگلشناسی و رئيس دانشکده بودند. درس میکروبشناسی دکتر شیمی و همچنین دکتر حسن تاجبخش؛ درس پاتولوژی دکتر نقشینه و دکتر بهرام زاکاریان که از بس مهربان بودند، با ایشان دوست بودم. درس هماتولوژی نیز دکتر قدسیان که همکلاس دکتر نوروزیان بودند و ایشان هم به آمریکا رفتند.
حکیم مهر: دوره عمومی شما چگونه گذشت؟
چون علاقه زیادی به رشته دامپزشکی داشتم، سعی میکردم فراگیری من بیش از حد باشد. در ادامه وارد علوم مدیسین و درمانگاه شدیم. درمانگاه شامل دامهای بزرگ و دامهای کوچک بود، البته زمان دانشجویی ما به این شکل نبود که جدا باشد و هرکدام از واحدها مستقل بودند. دامهای بزرگ و کوچک جداگانه بودند و درسها هم جدا بود. خود من چون خیلی به جراحی علاقه داشتم، از همان اول خودم را در جراحی رشد دادم. در واقع از زمانم سوء استفاده میکردم و به جراحی میرفتم.
حکیم مهر: دوران خدمت سربازی را چه کردید؟
دوره عمومی دامپزشکی که تمام شد، فارغالتحصیل شدم و بعد به سربازی رفتم. در تهران و در فرحآباد دوره آموزشی ۴۵ روزه دیدم که بعد در آنجا با درجه ستوانیکمی تقسیم شدیم و من به مرکز آموزش بهداری در جمشیدآباد رفتم. در آنجا دروس دامپزشکی را به گروه پزشکی ارائه میکردیم. ۸ ماه آخر خدمت را به خاطر برخی مسائل من را به شیراز منتقل کردند و ۸ ماه آخر خدمت را در مرکز زرهی شیراز بودم. همزمان با اینکه به تهران میآمدم، در دانشکده حضور پیدا میکردم. یعنی من ۵ روز شیراز بودم و با هواپیما ۲ روز به تهران میآمدم. حقوق آن زمان من ۲ هزار تومان بود و هفتهای ۳۳۶ تومان بلیط رفت و برگشت من با هواپیما میشد. از همان زمان اعلام آمادگی کردم که به دانشکده بیایم و هیات علمی شوم.
حکیم مهر: چه زمانی ازدواج کردید؟
در سال ۵۱ و زمانی که دانشجوی سال سوم بودم. فارِغالتحصیل هم که شدم اولین فرزندم متولد شد.
حکیم مهر: ازدواج شما سنتی بود؟
بله، به شکل سنتی بود.
حکیم مهر: چند فرزند دارید؟
۳ فرزند، ۲ دختر یک پسر.
حکیم مهر: آنها چه میکنند؟
یک دخترم در ونکوور کاناداست. او در دانشکده هنر دانشگاه آزاد رشته عکاسی خواند و اولین فارغالتحصیل دختر عکاسی دانشگاه آزاد است. دختر دیگرم هم طراحی صنعتی در همان دانشگاه خواند. پسرم مهندسی صنایع گرایش تحلیل سیستمها خواند و فوق لیسانس MBA گرفت. ایشان الان مجرد هستند.
حکیم مهر: نوه هم دارید؟
۳ نوه دارم. یکی در ونکوور پزشکی میخواند، یکی محصل کلاس ۱۱ است و نوه دیگرم که در ایران است، ۳ ساله است.
حکیم مهر: هیچ وقت فرزندان خود را تشویق نکردید که دامپزشکی بخوانند؟
بچههای این دوره و زمانه با قدیم فرق میکنند. به صورت کلی تقریبا ۹۰ درصد کسانی که هر حرفهای دارند، فرزندانشان به آن حرفه گرایش ندارند. حتی پزشکان هم به فرزندان خود توصیه نمیکنند.
حکیم مهر: تمایل قلبی خودتان چه بود؟ دوست نداشتید آنها دامپزشکی بخوانند؟
خیر، نمیتوان به آنها چیزی گفت.
حکیم مهر: بعد از خدمت سربازی چه کردید؟
بلافاصله بهعنوان هیات علمی در دانشکده و در بیمارستان حیوانات کوچک بخش جراحی استخدام شدم.
حکیم مهر: مگر دامپزشکان عمومی هم میتوانستند عضو هیات علمی شوند؟
بله. آن زمان تخصصی وجود نداشت. رشتههای تخصصی از سال ۶۴ به بعد شروع شد.
حکیم مهر: اولین تخصصی که در ایران آمد چه بود؟
میدانم که جراحی نبود. فکر میکنم در بخش دامهای بزرگ بود.
حکیم مهر: بعد از اینکه جذب دانشکده شدید، چه کردید؟
سعی کردم خودم را بسازم. حرفه ما مثل عکاسی است و لازمه آن این است که دامپزشک اینکاره و اصطلاحا دست به آچار باشد. اگر واقعا نتواند خود را با رشته وفق دهد، اصلا نباید بماند.
حکیم مهر: به همین دلیل به شما پنجهطلایی میگفتند؟
من و دکتر گرگین خیلی ماهر شده بودیم، بهطوری ما را پنجه طلایی خطاب میکردند، چون هم سرعت عمل زیادی داشتیم و هم اینکه در جراحی و کار نقص نداشتیم. سعی میکردیم همواره بهترین را انجام دهیم و وقت میگذاشتیم.
حکیم مهر: برای دوره تخصص چه کردید؟
فرایند اپلای کردن را آغاز کردم، برای اینکه بتوانم پذیرش بگیرم و برای تخصص از ایران بروم. اما در واقع خود من به نوعی متخصص شده بودم، چون به مدت ۴ سال در دانشکده با خون دل کار میکردم و کارهای تحقیقاتی با دانشکدههای پزشکی انجام میدادم. مکاتبه کردم و از جاهای مختلف پذیرش گرفتم و در شرف رفتن بودم که انقلاب فرهنگی شد.
حکیم مهر: کجا میخواستید بروید؟
یکی پنسیلوانیای آمریکا بود و یکی کمبریج انگلستان.
حکیم مهر: چه تخصصی؟
جراحی.
حکیم مهر: خب بعد چه شد؟
انقلاب فرهنگی که شد، از رفتن من جلوگیری کردند و در نامهای که دادند، به صراحت تمام گفتند که رشته شما در اولویت نیست.
حکیم مهر: چرا؟
چرای آن را نمیدانم. بدشانسی من این بود که خدمت سربازی، من را ۲ سال عقب انداخت؛ اگر نه، من هم رفته بودم؛ مثل دکتر وشکینی که همکلاس من بودند اما معافی کفالت گرفته بودند و به رویالکالج سلطنتی انگلیس رفتند و با پروفسور گیبس تخصص گرفتند و به ایران برگشتند. من در ایران ماندم و با کتاب و تکست و کار بیش از حد کردن و استفاده از انسانهای مختلف روزگار گذراندم. آن زمان هم رسانه گروهی و فضای مجازی به این شکل وجود نداشت، لذا با کار زیاد کردن خود را ساختم. من بیش از ۱۰ هزار جراحی کردم و به همین خاطر و به دلیل خم شدن زیاد، مهرههای گردن من مشکل دارد.
حکیم مهر: فعالیت در بخش خصوصی را چه زمانی شروع کردید؟
اعتقاد من این است که دامپزشک زمانی باید کار خصوصی کند که متبحر شده باشد، نه مثل دانشجوهای الان که پولدار هستند و به محض فارغالتحصیلی، فضایی را با هر قیمتی که شده، اجاره میکنند یا میخرند؛ چند نفر از همکاران را هم جمع میکنند و کلینیک راهاندازی میکنند. به نظر من متبحر بودن در یک رشته خیلی مهمتر است.
حکیم مهر: چه توصیهای برای تازه فارغالتحصیلان به منظور پر کردن این خلاء دارید؟
فارغالتحصیلان یا باید با تخصص گرفتن، یعنی بودن در یک رشته خاص، در آن متبحر شوند و همهکاره و هیچکاره نشوند. یا اینکه با پیشکسوتان همکاری و از آنان سوء استفاده کنند. دکتر فرخنده که استاد واحد شیر و بنیانگذار شیر پاستوریزه در کشور بودند، وقتی بازنشسته شدند، از من ۳۰ سال بزرگتر بودند، اما به قدری باهوش و با استعداد بودند که از من که آن زمان مطب داشتم، درخواست میکردند که آیا میشود بعد از ظهرها به مطب بیایم، چون رشته حیوانات کوچک را دوست دارم. من گفتم اینجا متعلق به شماست و فرش قرمز برای همه و به خصوص برای شما پهن است.
حکیم مهر: خود شما از چه زمانی به حیوانات کوچک علاقهمند شدید که در نهایت امروز بهعنوان چهره ماندگار این رشته شناخته شدید؟
من از ابتدا که به استخدام دانشکده درآمدم، در حوزه حیوانات کوچک بودم. حتی زمانی که دانشجو بودم، بعدازظهرها به کلینیک میرفتم و جراحی نگاه میکردم.
حکیم مهر: فضای علمی زمان دانشجویی خود را با فضای امروز مقایسه کنید.
اساتید خیلی مهم بودند و آن زمان اساتید ما خیلی به ما کمک میکردند و همیار بچهها بودند.
حکیم مهر: خود شما هم تبدیل به استاد شدید. آیا همین رویه را دنبال کردید؟
من همیار بچهها هستم و به جرأت میتوانم بگویم که خیلی بیشتر از این میتوانستم در دانشگاه خدمت کنم. ۳۲ سال در دانشگاه تهران خدمت کردم اما بیخود بازنشسته شدم. وقتی بازنشست شدم همه میگفتند خوش به حالت، اما هنوز هم توان دارم که دانشجو تربیت کنم.
حکیم مهر: چه سالی بازنشسته شدید؟
سال ۸۶؛ وقتی کسی استاد است، باید دانشجوی او بهتر از خودش شود. این افتخار آن استاد است. من وقتی با رزیدنت دانشکده کار میکردم، افتخار میکردم که او را جای خود به عنوان جراح قرار میدادم تا ایرادات او را بگویم. وقتی استاد از دانشجو ایراد بگیرد، او هیچوقت فراموش نمیکند. اساتید هم باید همین کار را بکنند و با دانشجویان دوست باشند.
حکیم مهر: خودتان سعی میکردید که با دانشجویان دوست باشید؟
همیشه. من بهترین اخلاق را در دانشکده داشتم و سعی میکردم با دانشجو دوست باشم، در عین حال که خیلی در کارم جدی بودم. مو لای درز حضور غیاب کلاسهای من نمیرفت. به گروههای کلاسی نظم میدادم. ما اگر چیزی بلد هستیم، باید بخل و حسد را کنار بگذاریم؛ اگر هم بلد نیستیم که باید از این رشته برویم. بنابراین کسی که بلد است باید به دانشجو یاد بدهد و علاقه و اخلاق داشته باشد. بداخلاقی در دانشگاه خیلی بد است. لذا من سعی میکردم همیشه رفتار خوبی با دانشجو داشته باشم. اگر از دانشجویانی که آن زمان بودند سوال کنید، ممکن است ۹۰ درصد آنها حرف من را تایید کنند و بگویند اخلاق خوبی داشتم.
حکیم مهر: بهعنوان حرف آخر...
مطب من به روی همه دانشجویان دامپزشکی باز است و از اینکه بخواهند برای یادگیری به اینجا بیایند، استقبال میکنم.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.