درسی آکادمیک به رفتار ناشایست دو مجری تلویزیونی ناآشنا به دامپزشکی
دکتر حسین یاوری
دامپزشک، متخصص بهداشت و بیماریهای آبزیان
جمله معروفی هست که میگوید: «همه قصهها و داستانها قبلا گفته شدهاند». دامپزشکی، این رشتهی بنیادی و تاثیرگذار در اشتغال، صنعت، بهداشت و اقتصاد نیز تاکنون بارها به انحای مختلف مورد تمجید و گاه بیمهری قرار گرفته است. اما اینکه از طریق رسانه رسمی کشور یعنی تلویزیون مورد بیمهری قرار گرفته شود، برای نخستین بار است که توسط دو مجری ناآشنا نه تنها به حرفه دامپزشکی، بلکه به رشتهی تخصصی خودشان یعنی اجرا و گویندگی، اتفاق میافتد؛ مسئلهای که بهویژه برای سیاستگذاران و مسئولان تنها رسانه رسمی دیداری و شنیداری کشور، جای تامل بسیار دارد.
قطعا موضوعی را که این بار دربارهاش مینویسم، از نظر چارچوب کلی چندان تفاوتی با گذشته نکرده است، ولی نکته ای دارد که می تواند هم برای آن دو مجری و هم برای حوزه ی محتواسازی دامپزشکی و معرفی بیشتر این رشته، ارزشمند باشد. مثل همیشه پیشنهادمان این است، حرفی که احساس می کنید در ذهن داشته اید و اکنون به کمک یکی از روش هایی که می توانید بهتر و شفافتر برای مخاطب تصویرسازی و منتقل کنید، شرح آن را در یک یا چند جمله در بخش نظرات بنویسید.
از همین ابتدا بگویم که قرار است به نقد و بررسی دو کلیپ کوتاه 60 ثانیهای و 100 ثانیهای بپردازیم؛ یکی مربوط به رفتار ناشایست آن دو مجری است که سبب تکدر خاطر اعضای جامعهی بزرگ دامپزشکی شده و دیگری هم فیلم کوتاه 100 ثانیه ای «ماهی و من» به کارگردانی بابک حبیبیفر که تاکنون بیش از 50 جایزهی معتبر جهانی گرفته است؛ یکی بازیگرش با اینکه چشم ظاهرش بیناست، اما دایرهی نگاهش فقط و فقط سرگرم کردن با شیوه ها و پیام های مثبت یا حتی منفی است و دیگری، بازیگرش با اینکه به ظاهر نابیناست، اما دلی روشن دارد، چشم بصیرتش باز است و برای نجات تنها ماهی تنگ کوچک سفرهی هفت سینش، وقتی با چشم دلش می بیند نیاز است او را نجات دهد، چگونه به آب و آتش می زند و از جراحت دستش با شیشهی تنگ شکسته هم هراسی ندارد تا ماهی را نجات دهد.
فیلم کوتاه «ماهی و من» مصداق بارز داستان همه روزهی دامپزشکی است! با اینکه می داند 60 درصد بیماری ها بین حیوانات و انسان مشترک است؛ تب کریمه-کنگو را دیده است؛ کارکنانش در معرض خطر بیماریهای مشترک از قبیل بیماری هزار چهره (تب مالت) قرار دارد.
همیشه دامپزشکی در صحنه حاضر است؛ ولی چه کنیم که دیده نمیشود و چه نامهربانانه به شوخی گرفته میشود!
آن بخش اول نوشته که گفتم به لحاظ چارچوب کلی تفاوتی با گذشته ندارد، همینجاست. اگر ازجمله کسانی هستید که می خواهید فیلمنامههایی کوتاه برای نوجوانان، جوانان و... بنویسید و در قالب مستندهای روایی یا فیلم های داستانی کوتاه، ایده خود را در سطح جهانی به تصویر بکشید، حتما سری به برنامه های معمول یک روز دامپزشکی بزنید تا ببینید چند اپیزود 100 ثانیه ای با نگاه شاعرانه این کارگردان عزیز میتوان ساخت!
اما درباره کلیپ منتشر شده در دنیای مجازی در خصوص دو مجری جوان تلویزیون که اتفاقا چند بار آن را دیدم، باید بگویم بیش از هر چیز، قطعات پازلی از کلیشههای ندانمکاری کارگردان یا تهیهکننده این برنامه بوده است. کل این قسمت برنامه در 180 ثانیه به تصویر کشیده شده که 100 ثانیه نخست آن شامل خواندن خبری است در خصوص تغییر رشته فرزندان هیئت علمی دانشگاه که احتمالا بنا داشته اند در این برنامه نقدی بر این مصوبه یا فرایند داشته باشند، اما چون آداب و اسلوب تفکر نقادانه و تحلیل محتوای انتقادی و حتی الفبای نقد و بررسی را نخوانده و ندانسته اند، در این مسیر به بیراهه می روند!
در همین جا نگارنده روی سخنش را به سوی فرهنگستان علوم و اعضای فرهیخته رشته دامپزشکی آن سوق می دهد که: اگر فرصت نکرده بودید مکتوب مرا در خصوص «آینده روشن دامپزشکی با رصد مشکلات بینشانه» بخوانید، به نظر اکنون وقتش رسیده است مروری بر آن مرقومه داشته باشید (اینجا). با این حال، هر چند از صدور آن بخشنامه دلگیرم، ولی به خود اجازه نمی دهم بیش از این در خصوص آن سخنی به میان آورم؛ فقط دوست دارم این پرسش را پاسخ گویید که چرا چنین مسیری را برای فرزندانتان انتخاب کردید که هویت یک رشتهی بنیادی آکادمیک را اینگونه دستاویز هجو و تمسخر قرار دهید و قس علی هذا... اما دوباره اجازه دهید بپرسیم برای تنویر افکار عمومی در مورد این بیانصافی چه پاسخی دارید؟ و بالاخره برای پیشگیری از بروز این دست فرایندهای غیرشفاف، چه راهبرد و راهکارهایی را مد نظر خواهید داشت؟
به هر ترتیب، چون این عزیزان مجری، به مقدمات نقد و موشکافی مسائل اجتماعی و تحلیل پیام های رسانه ای، ناآشنا و نابلد بوده اند، به همان روخوانی خبر اکتفا می کنند، اما برای پرکردن وقت و افزودن مقداری چاشنی سرگرمی به آن، به ناچار باید زبان شوخی و ادبیات کوچه بازاری در این جعبهی سیاه جادویی را دوباره به دست گیرند که در نتیجه، در همان 60 ثانیه، دل عزیزان جامعه ی بزرگ دامپزشکی را مکدر و رنجور می کنند.
بخش مهم این پازل ندانمکاری بر میگردد به این موضوع که حرفه گویندگی و مجریگری در ایران با کاستی ها و مشکلاتی روبروست که مهمترین آن، نبود دوره های آکادمیک فراگیر برای این شغل-هنر است؛ البته قرار نیست این قلم تند برود و کندوکاو پیگیرانه کند که انتخاب شما به عنوان مجری در سیمای سراسری بر اساس کدام اسلوب و روش بوده است؟! پس به همین جمله اکتفا میکنم که رفتار نادرست شما قطعا ناشی از همان معضل مهم بوده است. بنابراین پیشنهاد می کنم اصول اولیه مجریگری در رسانه را که نزاکت و نجابت و خارج نشدن از دایره انصاف است، با شرکت در کلاس های آموزشی آزاد یا دوره های آکادمیک (در صورت دایر شدن) فرا گیرید تا شرایطی پیش نیاید که با وجود کاربست زبان مشترک، حرف یکدیگر را نفهمیم و اینگونه نشود که خطی و یکنواخت فکر کنید و با مدل ذهنی مختص خود، به همه قضایا بنگرید و همه مسائل را بخواهید با مدل ذهنی خودتان حل و فصل کنید؛ هر چند محدودیت منابع آموزشی و دوره های آکادمیک یا شاید محدود شدن حضور افراد خبره و صاحبنظر روی آنتن سیما باعث محدودیت افکار و دست یازیدن به راه حلهایی اینچنینی می شود.
صد البته این نگاه جاهلانه به رشتهی بنیادی دامپزشکی نه اولین بار بوده است و نه آخرین بار خواهد بود؛ صاحب این قلم هم نه در پی عذرخواهی این مجریان جوان است و نه در پی توبیخ آنان؛ چرا که این شعر مولانا در ذهنم تداعی شد:
«هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»
شاد و سرزنده باشید.