در نگاه اول شاید زیاد منطقی به نظر نیاید اما محبت و انسانیت گاهی منطق سرش نمیشود. مثل همان موقع که هاتف خودش را به دل آتش زد تا چند سگ را نجات دهد خودش سوخت و حتی پس از گذشت دو سال از آن ماجرا هنوز سلامتیاش را به طور کامل پیدا نکرده است اما با این وجود میگوید اگر باز هم به عقب برگردم همین کار را میکنم. زیرا نمیتوان ایستاد و نگاه کرد که چند موجود زنده در آتش میسوزند. فرقی هم نمیکند که این موجود حیوان است یا انسان که اگر نسبت به حیوانات نیز بیتوجه باشی قطعا از کنار انسانها نیز میتوانی به راحتی عبور کنی عصر یک روز سرد پاییز ٩٧ بود. هاتف در پانسیون نگهداری سگها مشغول درست کردن جاروبرقی بود که صدای انفجار از طبقه پایین به گوش رسید.
به گزارش حکیم مهر به نقل از شهروند، مدتی بود در محل زندگیاش پانسیونی را درست کرده بود و در آنجا از سگهای بیماری که گاهی در خیابان پیدا یا صاحبشان برای درمان آنها را به پانسیون میآوردند نگهداری میکرد.
سگهای ویلچری یا بیماری که توان حرکت نداشته و به ناچار مجبور بودند یک جا بنشینند یاسگهای آموزشی که برای یاد گرفتن برخی از مهارتها به پانسیون سپرده شده بودند.
ماجرای آتشسوزی
ساختمان قدیمی شده و گذشت زمان سبب شده بود که سیستم برقکشی این ساختمان عمرش به پایان برسد و آنقدر فضای پانسیون، قدیمی شده بود که هاتف ناچار شده بود فضای مناسب دیگری برای پانسیون خود پیدا کند و قرار بود همان روز اسباب و اثاثیهاش را جمع کند و به محل دیگری نقلمکان کند.
خودش میگوید صدای انفجار اول زیاد نبود اما خبر از حادثه بدتری میداد. هفت سگ در پانسیون بودند که همه بیمار بوده یا توان حرکت نداشتند بین نجات دادن خودم و این سگها یک راه داشتم اما دلم نمیآمد ببینم که این حیوانات دستیدستی در آتش بسوزند. یکییکی این سگها را از ٢٤ پله پایین آوردم و به حیاط منتقل کردم.
در مسیری که هاتف سگها را به حیاط منتقل میکرد انفجار دوم این بار مهیبتر رخ داد آنقدر بلند که هاتف که در میانه راه بود همان طور که سگ سیاه پاشکسته در بغلش بود از هشت پلهای که مانده بود تا به حیاط برسد به پایین پرت شد اما هنوز سه سگ بالا بودند که صدای زوزه و کمکخواهیشان به گوش میرسید.
حالا شعلههای آتش گزندهتر شده بودند و این بار داخل حیاط لباسش را تر کرد و دوباره به دل آتش زد. سگها را یکییکی از میان دود پیدا میکرد و تمام پلههایی را که شعلههای آتش و دود آنها را غیرقابل تشخیص کرده بود دو تا دو تا طی میکرد تا به پایین برسد ( در آن میان سگ خودم که پایین پلهها ایستاده بود مدام تلاش میکرد خودش را به دل آتش بزند و به کمک من بیاید اما آنقدر آتش زیاد بود که نمیتوانست این کار را انجام دهد.
همه سگ ها سالم ماندند جز خودش آخرین سگ را که پیدا کرد سریع خودش را به پایین پله رساند اما شعلههای آتش او را بینصیب نگذاشتند و به صورت و دستهایش هجوم بردند. وقتی هاتف به بیمارستان سوانح سوختگی گرگان منتقل شد مشخص شد که بیش از ٣٧ درصد سوختگی دارد دست چپش سوختگی درجه سه عمیق و صورتش سوختگی درجه دو و دست راستش هم سوختگی درجه یک داشت.
این در حالی است که جز یک سگ پشمالو که کمی از موهایش کز شده بود بقیه سگها سالم و بدون هیچ آسیبی به حیاط و نقطه امن ساختمان منتقل شدند.
دو ماه در بیمارستان
ماجرای نجات دادن سگها، هاتف اسدالهی را دو سه ماهی در بیمارستان نگه داشت و یک سال هم روند پانسمانها و دردهای او به طول انجامید. هنوز هم پس از گذشت مدتها از این حادثه هنوز انگشتان دست چپش گوشت اضافه دارد و به طور کامل از هم باز نمیشوند و نمیتواند به راحتی آن را مشت کند.
بعد از این ماجرا نه سازمان محیط زیست از او حمایت کرد و نه صاحب سگهایی که او برای نجات آنها خودش را به دل آتش زده بود. در این میان چند ان.جی.او از او حمایت کردند و خودش میگوید همین که فرهنگ حمایت از حیوانات بین مردم نهادینه شود بیشترین مزدی است که عایدش شده است.
او میگوید تعدادی از این سگها حیوانات حمایتی بودند که خودم با هزینه شخصی از آنها نگهداری میکردم مثلا اگر جایی سگی را میدیدم که تصادف کرده و توان حرکت ندارد او را به پانسیون میآوردم و تحت درمان قرار میدادم. این حیوانات را پیش دکتر میبردم و از آنها نگهداری میکردم تا زمانی که توان حرکت و دفاع از خودشان را داشته باشند.
انسانیت یعنی نجات همه بندگان خدا
هاتف میتوانست خیلی راحت خودش را خلاص کند و از آن ساختمان بیرون برود بدون آنکه آسیبی به دستهایش برسد اما او طور دیگری فکر میکرد. عشق به حیوانات درونش ریشه دارد و چیزی نیست که بتواند به یکباره آن را کنار بگذارد. این حادثه باعث شد تلاشش در آن حوزه بیشتر شود و هر بار که چشمش به دست سوختهاش میافتد مصممتر میشود که فعالیت خود را در این بخش ادامه دهد.
او در حال حاضر با سگهای جستوجو گر نیز کار میکند که این موضوع حجم کار او را بیشتر کرده، اما با این وجود ناراضی نیست و میگوید اگر باز هم در جایی ببیند که حیوانی در معرض خطر است حتما نخستین کسی خواهد بود که خودش را به خطر میاندازد تا آن را نجات دهد زیرا معتقد است که فلسفه انسانیت این است که همه آفرینندههای خدا زیبا هستند و شکرگزاری در برابر خداوند نگهداری و حمایت از آفریدههای او است.
او توضیح می دهد که سگها چهار برابر انسانها میشنوند و انفجارهایی که در پانسیون رخ داد میتواند در روند رفتاری سگهایی که در آن حادثه حضور داشتند تأثیر منفی بگذارد و بیش از یک ماه پس از آتشسوزی اضطراب حادثه را داشته و نسبت به همه چیز میترسیدند که پس از مدتی این ترس نیز از بین رفته و رفتارشان به حالت عادی برگشت. در حال حاضر برخی از این سگها کنار صاحبانشان هستند و آنها که درمان شده بودند نیز دوباره به طبیعت برگشتند.
علاقه به سگها از کودکی
این رفتارشناس سگ تعریف میکند که از کودکی به دنیای سگها علاقه داشته است. از همان نوجوانی در مراکز و پانسیونهای نگهداری سگ کار میکرده و به دلیل علاقهای که به این حیوان باوفا داشته همه دورههای تخصصی نگهداری سگها را طی کرده است و تمام سختیهای این کار را در این مسیر به جان خریده است.
کتاب در حمایت از حیوانات
آنقدر در این مسیر اطلاعات خود را بالا برده که دو کتاب یکی در مورد رفتارشناسی سگهای اهلی و دیگری کتابی به نام «مسیر طبیعت» نوشته که راهنمای سلامت سگها بوده و در این کتابها به وضعیت رفتاری و احساسی سگها اشاره شده است. تغذیه این حیوانات، دوری از مواد غذایی فرآوری شده و سوپرمارکتی ازجمله مواردی است که در این کتاب به آن اشاره شده است. زیرا به نظر این مربی کارآزموده فرقی ندارد چه انسان و چه حیوان نتیجه غذایی است که مصرف میکند و مواد مصرفی روی ذهن و روان ما تأثیر میگذارد و در این کتابها به بحث تغذیه و رفتار با حیوانات اشاره شده است.