حکیم مهر: «دکتر مسعود سپهریمنش» متولد سال ۱۳۶۴ در سبزوار، یکی از شهرهای استان خراسان رضوی است. پدرش مسئول مالی و حسابدار یک شرکت پرورش مرغ مادر و جوجه گوشتی یک روزه بود و خانوادهاش در کنار این شغل، به کار پرورش مرغ گوشتی نیز مشغول بود و به همین دلیل، مسعود از کودکی به رشته دامپزشکی علاقهمند شد.
سال ۱۳۸۲ دکتری حرفهای دامپزشکی دانشگاه شیراز قبول شد و ۶ سال و نیم طول کشید تا دکتریاش را بگیرد. بعد از آن، در ورودی دکتری تخصصی بیوشیمی شرکت کرد و نفر اول شد. چهار سال بعد از تزش دفاع کرد و بلافاصله دانشگاه علوم پزشکی شیراز به عنوان رئیس آزمایشگاه مرکز گوارش و کبد شیراز استخدام شد.
بعد از یک سال و نیم عضو هیات علمی و استادیار دانشگاه شیراز شد و سپس به دانشگاه علوم پزشکی گیلان نقل مکان کرد و به مدت یک سال و نیم به عنوان استادیار مشغول به تدریس شد.
از آنجا که شرایط و گزینههای مناسبی در زمینه انتخاب شغل و انجام تحقیقات نداشت و آینده خیلی خوبی برای خودش متصور نبود و دستش برای انجام تحقیقات بسته بود، تصمیم به مهاجرت گرفت و در فوریه 2019 وارد آمریکا شد و دوره پسادکتریاش را در دانشگاه لوئیزیانا آغاز کرد.
حدود یک سال و یک ماه در دوره پسادکتری در مرکز تحقیقات «نیوآیبریا» شروع به تحقیق روی میمونها برای ساخت واکسن ایدز کرد. این تیم پژوهشی، عفونت با ویروس مشابه ایدز را در میمون شبیهسازی میکردند تا بتوانند واکسن آن را بسازند. این مرکز با بودجههایی از مراکز مختلف مثل «بنیاد ملیندا و بیل گیتس» و همچنین مرکز ملی سلامت آمریکا (NIH) تامین میشود.
بعد از آن وارد دپارتمان بیولوژی دانشگاه شد و در آنجا هم به مدت دو سال روی علوم اعصاب (نوروساینس) و بیماریهای زوال عصبی مانند اسکلروز جانبی آمیوتروفیک تحقیق و پس از آن، در کالج یونیتی به عنوان بیوشیمیست در بحث تدریس و تدوین کورسهای درسی بیوشیمی شروع به همکاری کرد.
مسعود سپهریمنش درحال حاضر با دانشگاه ایالتی لوئیزیانا در شریوپورت در زمینه پژوهشهای علوم اعصاب به عنوان فلوشیپ همکاری و در دانشگاه ایالتی لوئیزیانا یا LSU در ادامه پژوهشهایش روی بحث انتقال پروتئینها در بیماریهای زوال عصبی کار میکند. او همچنین در سال 2019 توسط موسسه تامسون رویترز، جزو یک درصد داور برتر دنیا در بحث پزشکی بالینی انتخاب شد.
در ادامه مصاحبه ما را با این محقق میخوانید:
تاکنون چه دستاوردهای مهمی داشتهاید؟ لطفا در مورد آنها توضیح دهید.
برای پایاننامهام در دوره دکتری بیوشیمی، روی اثر امواج موبایل بر تولیدمثل تحقیق کردم. در این تحقیق امواج حاصل از صحبت کردن با موبایل از یک ساعت تا چهار ساعت در روز را روی حیوانات آزمایشگاهی مثل موش شبیهسازی کردیم و فعالیت تولیدمثلی آنها را مورد بررسی قرار دادیم. نتیجه آزمایشهای ما مبنی بر آثار مخرب این امواج روی باروری و کیفیت اسپرم موشها بود. در واقع، امواج موبایل باعث تخریب پروتئینی در بدن موشها میشود که مسئول حفاظت اسپرمهای طبیعی و بافت بیضه است.
این پایاننامه در اولین جشنواره ملی پایاننامههای خیام، برتر شد و از این پروژه پنج مقاله در مجلات بسیار معتبر در رشته بیوشیمی منتشر کردم. حتی محققی از ایالت دیگری از آمریکا با من تماس گرفت تا بتوانیم با همکاری هم این پروژه را ادامه بدهیم. هماکنون نیز این پروژه در حال توسعه است.
پروژه مهم دیگری که روی آن کار کردم، تحقیق و شناسایی پروتئینهایی است که تحت تاثیر بیماریهای تحلیلبرنده عصبی قرار میگیرند. زمانی که بیماریهای تحلیلبرنده عصبی یا زوال عصبی مانند آلزایمر در فردی ایجاد میشود، سلولهای نورون و سلولهای مغزی او تحت تاثیر قرار میگیرند و هسته آنها به طور کلی تغییر شکل میدهند. در این شرایط، یک سری از پروتئینها دیگر نمیتوانند به هسته وارد یا از آن خارج شوند و این اختلال باعث آسیب در ساختار و عملکرد سلول و در نهایت منجر به بیماری میشود.
در پروژهای که مدتهاست در آمریکا روی آن کار میکنم، شناسایی پروتئینهایی است که تحت تاثیر این بیماریها قرار میگیرند و قصد داریم که با شناسایی آن، راهکارهای مناسبی را برای جلوگیری و درمان این بیماریها ارائه دهیم.
روش ما این است که در محیط آزمایشگاه از سلول پوست انسان، سلول عصبی مغز مهندسی میکنیم و در مسیر ساخته شدنش تغییراتی ایجاد میکنیم که با این کار در واقع بیماری را در آن شبیهسازی میکنیم. بعد بررسی میکنیم که این بیماری چه تاثیری در انتقال پروتئینها در سلول عصبی و همچنین تعامل پروتئینها با هم دارد و در نهایت مکانیسم کلی آنها را در دو مدل بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک و دیستونیا مطالعه میکنیم.
این پروژه ادامهدار است و در حال حاضر از آن چهار مقاله در معتبرترین مجلات منتشر شده است که دو تای آن به شکل پروتکلی است که سایر محققان در سرتاسر جهان میتوانند از آن استفاده کنند.
زوال عصبی به چه بیماریهایی گفته میشود و در حال حاضر چه راهکارهایی برای درمان این بیماریها وجود دارد؟
زوال عصبی یا Neurodegeneration به بیماریهایی گفته میشود که در آن ساختار یا عملکرد سلولهای عصبی از دست میرود یا خود سلولها به کل میمیرند. بسیاری از بیماریهای زوال عصبی، شامل اسکلروز جانبی آمیوتروفیک، اسکلروز چندگانه، بیماری پارکینسون، آلزایمر، بیماری هانتینگتون و بیماری پریون، در نتیجه زوال عصبی به وجود میآیند.
گاهی در برخی از بیماریها مانند ALS، نورونهای حرکتی که پیامهای حرکتی را به ماهیچهها ارسال میکنند، آسیب میبینند که در نتیجه شخص توان حرکتی خود را از دست میدهد. این بیماریها در اکثر اوقات در سنین پیری به وجود میآیند، اما بعضی اوقات به دلایلی مثل استرس، در سنین جوانی هم ایجاد میشوند. به همین دلیل ما ابتدا به دنبال شناسایی مکانیسم این بیماریها هستیم تا بتوانیم برای آنها دارو طراحی کنیم یا راهکارهایی برای پیشگیری ارائه دهیم.
به طور کلی باید بگویم که در تمام پروژههایمان بیماریها را شبیهسازی میکنیم، زیرا نمیتوانیم نورونهای مغزی را از انسان بگیریم. تنها در شرایطی این کار مقدور است که کالبدشکافی کنیم و نورونهای مغزی را از جسد انسان استخراج کنیم که البته این کار هم مفید نیست، زیرا دیگر سلولها زنده نیستند. به همین دلیل، بهترین و تنها راهکاری که وجود دارد استخراج سلولهای انسان و تبدیل آنها به سلولهای عصبی در محیط آزمایشگاهی است. در مرحله بعد نیز بیماری را در این سلولها شبیهسازی و در نهایت آن را با سلولهای سالم مقایسه کنیم. نام این تکنیک iPSC یا «ایجاد سلول های بنیادی پرتوان القائی» است که «شنایا یاماناکا» در سال 2012 به خاطر ارائه آن جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی را گرفت.
در این تکنیک، سلولهای کبد یا پوست انسان به حالت جنینی برگردانده میشود و بعد به سلولی تبدیل میشوند که با سلول اولیه متفاوت است. در این حالت سلول پوست یا کبد به سلول عصبی یا نورون تبدیل میشود.
چطور شد که توسط موسسه تامسون رویترز جزو یک درصد داور برتر چطور انتخاب شدید؟
من جزو هیات تحریریه (ادیتوریال بورد) مجله Medicine هستم و در سه مجله دیگر هم به عنوان ادیتوریال بورد فعالیت میکنم. مقالات علمی قبل از انتشار باید توسط افراد متخصص از نظر علمی و روش کار و همچنین از نظر درستی نتایج و نگارش مورد بررسی قرار گرفته و تایید شوند. در سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ رویهم رفته 90 مقاله را داوری کردم و تاکنون در مجموع ۱۶۶ مقاله توسط من داوری شده که به چاپ رسیدهاند و تعداد زیادی هم از نظر علمی مشکل داشته و آنها را برای چاپ مناسب ندیدهام و رد کردهام. این جایزه داوری برتر توسط موسسه بسیار معتبر تامسون رویترز که برای تمامی پژوهشگران دنیا شناخته شده است اعطا میشود.
آینده دنیای علم و فناوری را چطور میبینید؟
من تصور میکنم که در آینده خیلی از آزمایشها و کارهای درمانی مثل عملیات ریز جراحی را دیگر انسان انجام نمیدهد و همه این کارها به سمت روباتیک شدن پیش خواهند رفت. مثلا اگر بخواهیم اثر یک دارو را روی سلول آزمایش کنیم، این کار را به مجموعهای از روباتها خواهیم سپرد.
در این صورت انسان در آینده فقط به عنوان یک مغز متفکر و هدایتکننده سیستمهای روباتیک عمل خواهد کرد و خودش مستقیما وارد کارهای آزمایشی و جراحی نمیشود، زیرا اولا انرژی انسان محدود است و امکان کار مداوم را ندارد و ثانیا برخی مواد و محیطهای آزمایشگاهی خطرناک و سمی هستند و انسان نمیتواند مستقیما روی آنها کار کند.
معمولا در اوقات فراغت به چه کارهایی میپردازید؟
من به شدت به تماشای فیلم و دنبال کردن اخبار روز علاقه دارم. به غیر از این، سعی میکنم مقالات بهروز و مرتبط با رشتهام را نیز مطالعه کنم. گاهی نیز با پسرم فوتبال بازی میکنم.
معمولا چه فیلمهایی میبینید و چه کتابهایی میخوانید؟ چه فیلم یا کتابی را به ما پیشنهاد میدهید؟
معمولا فیلمهایی را دوست دارم که تاریخی، ماجراجویی و کمی پیچیده باشند و چند داستان را همزمان روایت کنند. یکی از فیلمهایی که به تازگی تماشا کردم و پیشنهاد میکنم، فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی است. به غیر از این، فیلم «شجاعدل»، محصول سال 1995 به کارگردانی و بازیگری مل گیبسون را بسیار دوست دارم و چندین بار تماشا کردهام.
در دوران دانشجویی خیلی کتاب میخواندم، ولی به دلیل مشغله کاری، حدود یک سالی است که کتابی نخواندهام. کتابهایی که خیلی دوست دارم، «سینوهه پزشک مخصوص فرعون»، اثر میکا والتاری و همینطور «کلیدر»، اثر محمود دولتآبادی و «چشمهایش»، اثر بزرگ علوی هستند.
به نظر شما محققان ایرانی از نظر علم و فناوری در چه سطحی هستند و چقدر با سطح جهانی فاصله دارند؟
به نظر من محققان ایرانی با توجه به بودجه و امکانات ناچیزی که در اختیارشان قرار میگیرد –به نسبت آمریکا و اروپا- واقعا در سطح بالایی قرار دارند و خیلی از آنها –مثل محققان موسسه رویان- در سطح بینالمللی شناخته شدهاند.
به طور کلی از آنجا که ایرانیها هوش بالایی دارند، به خوبی علوم جدید و بهروز را شناسایی میکنند و با وجود همه کمبودها، به هدف خود میرسند.
چه توصیههایی به محققان ایرانی داریدکه در کشور در حال تحقیق هستند؟
توصیه من این است که پراکنده و سطحی کار نکنند؛ یعنی سعی نکنند که در همه رشتهها فعالیت داشته باشند. این در حالی است که در تمام مراحل مانند پذیرش دکتری و استخدام تعداد مقالات یکی از شاخصهای مهم است. به همین دلیل محققان سعی میکنند که در هر رشتهای وارد شوند تا مقالات بیشتری چاپ کنند. در حالی که اگر تمرکز و انرژیشان را روی یک موضوع خاص بگذارند، شاید زمان بسیاری طول بکشد و نتیجه آن فقط یک مقاله شود، ولی مقالهای که از آب درمیآید، سطح بسیار بالایی خواهد داشت و مشکلی را در دنیا حل خواهد کرد.
در واقع، توصیه میکنم که حل کردن مشکل هدف محققان باشد، نه چاپ کردن مقاله. مطمئن باشند که در این صورت، بازخورد خوبی از صنعت خواهند گرفت و در سطح بینالمللی مطرح خواهند شد.
به نظرتان فرق اساسی نظام آموزش عالی ایران و آمریکا در چیست؟
در آمریکا دانشجویی که وارد دوره فوق لیسانس یا دکتری میشود، در ایام تابستان حقوقی نمیگیرد و به همین دلیل، مجبور است که کاری مرتبط با رشتهاش انجام دهد و جالبتر این است که شرکتهای بزرگ هم متقابلا به این دانشجوها کار و حقوق میدهند. در نتیجه کسی که تازه اول راه است، وارد صنعت میشود و به خوبی با مسائل و مشکلات روز و نیازهای محیط کار آشنا میشود و براساس خلاءهایی که دارد، در دانشگاه روی مهارتها و راهکارهای حل آن مشکلات کار میکند. در نهایت دانشجویی که از دانشگاه آمریکا فارغالتحصیل میشود، بلافاصله جذب بازار کار میشود.
ولی در ایران، به ما حتی اجازه نمیدادند که روی حیوانات آزمایش کنیم و شرکتهای بزرگ اجازه کار به ما نمیدادند. به نظر من نظام آموزش عالی ایران باید شرایطی را مهیا کند تا دانشجو بتواند خیلی زود وارد صنعت شود و مشکلات خود و صنعت را بشناسد تا زمانی که فارغالتحصیل میشود، هم از نظر علمی و هم سابقه کاری در حدی باشد که جذب بازار کار شود.
در دانشگاه شما برای اینکه ارتباط بین صنعت و دانشگاه تقویت شود، چه کارهایی انجام میشود؟
در دانشگاه ما یک سری پروژه وجود دارد که صنعت اسپانسر آنهاست. یعنی شرکتها مشکلات خود را مطرح میکنند و هزینه پروژههای تحقیقاتی مربوط به آن را به دانشگاه میدهند تا محققان و دانشجویان آن مشکل را حل کنند. این مساله در ایران اصلا وجود ندارد.
به غیر از این، سالی یک تا دو بار، نمایشگاههایی در آمریکا برگزار میشود که در آن شرکتها مشکلات خود را مطرح میکنند. بعد دانشجوها و محققان دانشگاهها وارد آن شرکت یا صنعت میشوند و از نزدیک با محیط آن آشنا میشوند و اگر ایدهای به ذهنشان میرسد، ارائه میدهند و بعد برای دوره اینترشیپی یا بعد از ساعات دانشگاه، روی راهکار خود تحقیق میکنند.
به طور کلی، ارتباط بین دانشگاه و صنعت در آمریکا قطع نمیشود و –مانند ایران- دو جزیره جدا از هم نیستند. چون هدف نهایی دانشگاههای آمریکا، تربیت دانشجویانی است که بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی وارد صنعت میشوند.
به نظر شما فرق اساسی بین اساتید ایرانی و آمریکایی در چیست؟
از نظر تدریس، فرق چندانی با هم ندارند، اما اساتید آمریکایی بیشتر تمرکز تدریسشان را روی حل مشکلات میگذارند و در واقع، خیلی هدفمند تدریس میکنند و مطالب تکراری و محتوایی را که دانشجوها میتوانند در کتابها پیدا کنند، درس نمیدهند.
اساتید برای تدریس دروس عملی، گروهی از دانشجویان از دورههای لیسانس، فوقلیسانس و دکتری تشکیل میدهند و دانشجویان در گروههای مختلف تمام تمرکزشان را روی حل آن مساله میگذارند.
برای دانشجویانی که تازه وارد محیط تحقیقاتی شدهاند و میخواهند در کارشان موفق باشند، چه توصیهای دارید؟
اول از همه از وقتشان حداکثر استفاده را بکنند و برای دقیقه دقیقه وقتشان برنامه داشته باشند. به طور مثال، برای ۱۰ سال آینده باید ۱۰ برنامه کوتاهمدت داشته باشند.
به غیر از این، در دوره دانشجویی سعی کنند با اساتیدی کار کنند که ارتباط بینالمللی خوبی دارند. هر چقدر که این استاد در سطح بینالمللی شناخته شدهتر باشد، دانشجویی که با او کار میکند نیز جای مانور بیشتری برای ایجاد ارتباط با دنیای علم خارج از کشور دارد.
پیشنهاد دیگرم این است که زبان انگلیسیشان را تقویت کنند، چون بالاخره لازم است که بخشی از کارهای تحقیقاتیشان را خارج از کشور انجام دهند؛ مثلا برای فرصت مطالعاتی و دوره پسادکتری به کشور دیگری بروند و برای ایجاد ارتباط حتما باید زبان بلد باشند. زمانی که از کشور خارج میشوید، بلد بودن زبان انگلیسی از نان شب هم واجبتر است.
زمانی که به آمریکا مهاجرت کردید، با چه سختیهایی مواجه شدید؟
محیط کار مساله بسیار مهمی است، زیرا بخش عمدهای از عمرمان را در محیط کار میگذرانیم و اگر در محیط کار استرس داشته باشیم، این استرس به محیط زندگیمان هم وارد میشود. من در ایران شغل بسیار خوبی داشتم، هم مسئول آزمایشگاه و هم استاد دانشگاه بودم، اما دستم برای انجام تحقیقاتی که خودم دوست داشتم، به شدت بسته بود. به همین دلیل تصمیم به مهاجرت گرفتم.
زمانی که وارد آمریکا شدیم، همه چیز فرق داشت؛ حتی زبان بدن آدمها متفاوت بود. فکر کنید زمانی که ما از ایران خارج شدیم، پسرم فقط دو سال و نیم داشت و پروازمان حدود ۴۰ ساعت طول کشید. بعد از این همه خستگی به کشوری رسیدیم که هیچ جایگاهی در آن نداشتیم. مثلا کارت اعتباری نداشتیم که بتوانیم با آن، خانهای اجاره کنیم.
اما نکتهای که در اینجا درک کردم، این است که انتخاب استاد خوب، بسیار مهم است. استادم در آمریکا ساعت ۱۲ شب با ماشین شخصیاش به استقبال من و خانوادهام در فرودگاه آمد و ما را به خانه خودش برد. حدود ۱۰ روز در خانه او بودیم و حتی بعد از آنکه خانهای پیدا کردیم، برای اسبابکشی و انتقال چمدانها و وسایل با ماشین خودش به ما کمک کرد.
فردای روزی که به آمریکا رسیدیم، قرار بود که دوستم با ماشینش برای پیدا کردن خانه به دنبالم بیاید. استادم ساعت ۶ صبح از فروشگاه برای ما صندلی ماشین مخصوص بچهها خریداری کرد. زیرا در آمریکا همه کودکان باید در صندلی کودک بنشینند؛ وگرنه پلیس جریمه میکند.
این نشاندهنده همیاری و همدلی اساتید با محققان و دانشجوها در آمریکاست؛ موردی که در ایران وجود ندارد. در ایران، اگر دانشجو خارج از وقت اداری به استاد زنگ بزند، در بسیاری از موارد با برخورد خوبی از سوی استادش مواجه نخواهد شد.
در کل، با توجه به اینکه من در ایران شغل خودم را داشتم و زمانی که به آمریکا آمدم، همه چیز را از صفر شروع کردم، با مشکلات زیادی مواجه بودم، اما بعد از گذشت چند سال از شرایط کنونیام کاملا راضی هستم.
زمانی که در آمریکا هستید، برای چه چیزی در ایران بیشتر از همه دلتنگ میشوید؟
برای شنیدن صدای ایرانیها که در خیابان فارسی صحبت میکنند، به شدت دلتنگ میشوم. به غیر از این، برای بازارهای محلی شمال کشور دلم تنگ میشود.
بزرگترین آرزویتان برای دنیا و خودتان چیست؟
بزرگترین آرزویم برای خودم این است که بتوانم در رشته کاریام یک مشکلی را در جهان حل کنم؛ مثلا درمانی برای بیماریهای ناشناخته و خاص مثل زوال عقلی پیدا کنم.
دنیا هماکنون جای خوبی برای زندگی کردن نیست. آرزویم دنیایی بدون اسلحه و نیروی نظامی است.
گفتید که ازدواج کردهاید و یک پسر ۵ ساله دارید. آیا با توجه به اینکه تحقیقات ذهنتان را در ساعات زیادی به خود مشغول میکند، ممکن است به خانواده لطمه وارد شود. شما این موضوع را چطور مدیریت میکنید؟
بعضی شغلها در دنیا هستند که فولتایم یا تماموقت است، اما شغلهایی مانند شغل ما فوللایف یا تمامعمر است. من حتی شبها موقع خواب، به این فکر میکنم که فردا صبح تحقیقاتم را از چه روشی پیش ببرم. طبیعتا این موضوعات روی رفتارم با همسر و پسرم تاثیرگذار است. با این حال، چون همسرم محقق است، کاملا این شرایط را درک میکند. به غیر از این، سعی میکنم که آخر هفتهها را فقط با خانواده بگذرانم و در کنار آنها به طبیعت بروم.