حکیم مهر: «پروفسور محمد نوری»
دانشآموخته دکتری دامپزشکی عمومی از دانشگاه تهران، دکتری تخصصی بیماریهای داخلی
دامهای بزرگ از کالج سلطنتی دامپزشکی دانشگاه لندن، چهره برجسته دامپزشکی کشور و استاد
تمام بازنشسته دانشگاه شهید چمران اهواز، در سال ۱۳۳۰ در اهواز
متولد شد. خودش میگوید: «یادم است که کاملا بدون آمادگی در آزمون کنکور شرکت کرده
بودم و بلافاصله خودم را به حوزه نظام وظیفه معرفی کردم. این در حالی بود که یک سال
دیگر هم میتوانستم صبر کنم و اگر قبول نشدم اقدام کنم، اما من همان سال خود را معرفی
کردم و گفتم زودتر سربازی را تمام کنم و به هندوستان بروم. اما زمانی که نتایج کنکور
را دادند، به طرز شگفتانگیزی در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران قبول شدم و در آنجا
ثبت نام کردم.»
وی پس از دوران خدمت به عنوان مربی در بخش داخلی دامهای بزرگ
به استخدام دانشگاه اهواز درآمد. در ادامه و در سال ۵۷ برای
ادامه تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور از دانشگاه تهران بورس گرفت و به دانشگاه
رویال کالج لندن رفت. در آنجا شاگرد پروفسور بل نوه گراهام بل بود. در خرداد سال ۵۷ از ایران
رفت و چند ماه بعد از انقلاب، بورسیه او را قطع کردند. به ناچار از وزارت کشاورزی انگلیس
بورس گرفت و دوره خود را در آنجا تمام کرد.
وقوع جنگ باعث شد که پروفسور نوری به ایران برگردد و با حقوق
ماهیانه ۹ هزار
تومان استخدام انستیتو رازی اهواز شود. وی به مدت دو سال سرپرست انستیتورازی اهواز
بود و همزمان کار دامپزشکی هم انجام میداد. در ادامه دانشگاه اهواز او را استخدام
کرد و به شهری در نزدیک اهواز به نام ملاثانی فرستاد تا در دانشکده دامپروری آنجا کار
کند. به مدت چهار سال در آنجا بود و به دانشجویان دامپروری درس میداد. در ادامه از
اهواز ماموریت گرفت و از سال ۶۶
تا ۶۸
در دانشگاه ارومیه تدریس کرد و در نهایت سال گذشته بازنشسته
شد.
خودش میگوید: «اگر فرزندان من حتی در رشته پزشکی هم قبول
نمیشدند، به آنها توصیه میکردم که به رشته دیگری بروند و وارد رشته دامپزشکی نشوند.
چون ما در کشوری زندگی میکنیم که عقیدهای به تولید ندارد و بیشتر به قائل به واردات
است؛ به همین دلیل هم هست که هیچگونه سرمایهگذاری روی دامپروری انجام نمیدهیم.»
حکیم مهر: آقای دکتر، متولد چه سالی و کجا هستید؟
بنده متولد سوم فروردین سال ۱۳۳۰ در اهواز
هستم.
حکیم مهر: دوران کودکی شما چطور گذشت؟
دوره کودکی را مثل سایر کودکان گذراندم و در سن پنج سال و نیمی
به دبستان رفتم. بعد از آن هم به دبیرستان و در سال ۱۳۴۸ از یکی
از دبیرستانهای اهواز دیپلم طبیعی گرفتم.
حکیم مهر: آیا شاگرد درسخوانی بودید؟
بله. به خصوص در دو سال آخر دبیرستان خوب درس میخواندم. آن
زمان دوره دبیرستان ۶
ساله بود. سه سال ابتدایی را سیکل اول و سه سال بعد از آن را
سیکل دوم مینامیدند.
حکیم مهر: چرا رشته دامپزشکی را انتخاب کردید؟
سالی که ما کنکور میدادیم، اولین کنکور سراسری برگزار شد که
همه دانشگاهها هم در آن کنکور دخیل نبودند. فکر میکنم پنج یا شش دانشگاه، یک جا کنکور
میدادند. در اهواز برای من دفترچه آمد و من خیلی علاقه داشتم که زمینشناسی بزنم اما
به هر حال اول دامپزشکی و بعد زمینشناسی را زدم. خیلی جالب بود که انتخاب پنجم را
پزشکی زدم، چون اصلا به این فکر نبودم که قبول میشوم. درواقع انتخاب رشته را به صورت
تفریحی انجام دادم. بیشتر تمایل داشتم که در هندوستان ادامه تحصیل دهم چون چند نفر
از بستگان و دوستانم به آنجا رفته بودند. هم ارزان بود و هم خیلی از دانشگاههای آنجا
تعریف میکردند. از اینکه کنکور نمیخواهند و... . من حتی در آنجا هم میخواستم زمینشناسی
بخوانم، چون پسر خواهر خودم در آنجا زمینشناسی میخواند و خیلی من را تحریک کرده بود.
یادم است که کاملا بدون آمادگی در آزمون کنکور شرکت کرده بودم
و بلافاصله خودم را به حوزه نظام وظیفه معرفی کردم. این در حالی بود که یک سال دیگر
هم میتوانستم صبر کنم و اگر قبول نشدم اقدام کنم، اما من همان سال خود را معرفی کردم
و گفتم زودتر سربازی را تمام کنم و به هندوستان بروم. اما زمانی که نتایج کنکور را
دادند، به طرز شگفتانگیزی در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران قبول شدم و در آنجا ثبتنام
کردم.
حکیم مهر: ورودی چه سالی هستید؟
ورودی سال ۴۸.
حکیم مهر: آن زمان فضای دانشکده در مقایسه با امروز چطور بود؟
اصلا قابل مقایسه نبود و ما بسیار شاد و بسیار به زندگی امیدوار
بودیم. سال اولی که به دانشکده رفتیم، روانشاد دکتر رفیعی رئيس دانشکده بود. ایشان
آینده بسیار جالبی را برای ما ترسیم کرده بودند و باعث شده بودند که بسیار با شوق و
ذوق درس بخوانیم. به قول معروف همه با هم بودیم و یک دوره بسیار خاطرهانگیز را در
دانشکده گذراندم و خاطرات بسیار خوبی از آن دوره دارم.
حکیم مهر: چه سالی فارغالتحصیل شدید؟
سال ۵۴ دوره عمومی من تمام شد و بلافاصله به خدمت سربازی رفتم.
دوره سربازی من به مدت دو سال در پایگاه وحدتی دزفول بود که بسیار دوره خوبی بود و
از آنجا هم خاطرات خوشی دارم. چون بعد از ظهرها در تعداد زیادی کشت و صنعت کار میکردم
و در آنجا خیلی چیزها دستگیرم شد.
حکیم مهر: بعد از خدمت سربازی چه کردید؟
بعد از اینکه خدمت من تمام شد، به عنوان مربی در بخش داخلی دامهای
بزرگ به استخدام دانشگاه اهواز درآمدم. در ادامه و در سال ۵۷ برای ادامه تحصیل در دانشگاههای
خارج از کشور از دانشگاه تهران بورس گرفتم. در دوران سربازی یک کشت و صنعت در شوش و
نزدیک به دزفول تحت عنوان «کشت و صنعت هاوایی» وجود داشت. در آنجا فردی به نام پروفسور
اریکسون که استاد بازنشسته دانشگاه آریزونا بود، از دانشگاه اوکلاهامای آمریکا برای
من پذیرش گرفت تا برای دوره رزیدنتی به آنجا بروم. حتی برای ثبت نام در کلاس زبان مبلغ
هزار دلار برای آنها فرستادم. وقتی استخدام دانشگاه اهواز بودم، دکتر حسینیون یکی از
اساتید بازنشسته دانشگاه تهران که استاد خودمان بود و خداوند همیشه ایشان را سلامت
نگه دارد، بهعنوان استاد مدعو استخدام دانشگاه اهواز شدند. ایشان به من گفتند که
رزیدنتی نگیر چون سیستم آموزشی ایران خیلی مقبولیت ندارد، به جای آن PhD بگیر. خود ایشان با دانشگاه رویال کالج لندن
تماس گرفتند و از یکی از اساتید آنجا به نام پروفسور بل که دوستی سابقهداری با ایشان
داشتند، برای من یک پذیرش گرفتند. بعدها فهمیدیم که ایشان نوه گراهام بل بود. درنهایت
من پذیرش خود را عوض کردم و از وزارت علوم از طرف دانشگاه تهران بورسیه شدم که آنجا
ادامه تحصیل دهم.
در خرداد سال ۵۷ از ایران رفتم. ماه بهمن انقلاب شد و چند ماه
بعد بورسیه ما را قطع کردند. بورس که قطع شد من از وزارت کشاورزی انگلیس یک بورس گرفتم
و دوره خود را در آنجا تمام کردم. دوره که تمام شد، پروفسور بل در حال بازنشستگی بود.
ایشان به من پیشنهاد داد که همانجا در بخش داخلی استخدام شوم و اگرچه حقوق آن زیاد
خوب نبود، اما به تدریج بهتر میشد. به او گفتم اگر کشورم درگیر جنگ نبود، شاید میماندم
اما چون جنگ است، پدر و مادر من و خیلی از دوستانم در اهواز هستند و من باید بروم.
اگر بخواهم صادقانه بگویم، بیشتر به خاطر پدر و مادرم که سرگردان بودند، به اهواز آمدم.
اوضاع جنگ انسان را واقعا منقلب میکرد.
حکیم مهر: در اهواز چه کردید؟
به ایران که آمدم، در ابتدا خودم را به دانشگاه تهران معرفی
کردم اما آقای دکتر فقیهی که رئیس وقت دانشکده دامپزشکی بودند، گفتند که الان انقلاب
فرهنگی است و ما هم به هیچوجه به شما احتیاج نداریم، لذا من به اهواز آمدم. دکتر روستایی
رئیس وقت سازمان دامپزشکی بودند. من پیش ایشان رفتم و گفتم که به ایران آمدم، بیکار
هستم، تخصصم این است و اگر میشود یک جایی من را استخدام کنید و بیشتر هم تمایل دارم
که در اهواز باشم. گفتند دوست عزیز، ما به PhD
اعتقاد نداریم. لذا من میتوانم به عنوان دامپزشک عمومی با شما قرارداد
ببندم و ماهیانه بیشتر از هفت هزار تومان هم نمیتوانیم بدهیم. گفتم مسالهای نیست،
چون به هر حال اهواز نیاز داشت. جنگ بود و اکثر دامپزشکان به شهرهای دیگر رفته بودند
و خود اهواز یک یا دو دامپزشک در اداره دامپزشکی داشت. در نهایت با همین مبلغی که قرارداد
بسته بودند، مشغول به کار شدم.
یک روز آقای دکتر اکبرزاده رئیس وقت انستیتو رازی کشور به اهواز
آمدند. اهواز یک شعبه از انستیتو رازی دارد و آن زمان آنجا خالی بود. گفتند شما بیا
اینجا و کارهای دامپزشکی هم بکن. من با حقوق ماهیانه ۹ هزار تومان استخدام انستیتو
رازی اهواز شدم و به مدت دو سال سرپرست انستیتو رازی اهواز بودم و همزمان کار دامپزشکی
هم انجام میدادم. مثلا در سوسنگرد، حمیدیه، آبادان، خرمشهر و... هر جا کار دامپزشکی
داشتند، میرفتم، چون خیلی علاقهمند بودم و نمیخواستم آن دروسی را که خوانده بودم،
به فراموشی سپرده شود.
زمان گذشت تا اینکه دانشگاه باز شد؛ روانشاد مهندس نجفی رئیس
وقت اداره کشاورزی استان بود که بعد رئیس دانشگاه شهید چمران اهواز شد. یک روز که بمباران
شد، ترکش به چشم ایشان اصابت کرد و یک چشم وی را از بین برد. مهندس نجفی رابطه خوبی
با من داشت و گفت که در اداره دامپزشکی خیلیها هستند که میتوانند کار انجام دهند،
شما به دانشگاه بیا. گفتم دانشکده دامپزشکی که منحل شده، گفت در تلاش هستیم که دوباره
دانشکده دامپزشکی اهواز را سروسامان دهیم. لذا دانشگاه اهواز من را استخدام کرد و به
شهری در نزدیک اهواز به نام ملاثانی فرستاد تا در دانشکده دامپروری آنجا کار کنم. گفتند
فعلا به آنجا برو تا دانشکده دامپزشکی باز شود. من به مدت چهار سال آنجا بودم و به
دانشجویان دامپروری درس میدادم؛ به اضافه اینکه به شکل کامل و شبانهروزی کارهای دامپزشکی
شهر را هم انجام می دادم.
در ادامه دانشگاه ارومیه که در زمان انقلاب فرهنگی منحل شده
بود، شروع به کار کرد. آقای دکتر رضوی روحانی رئیس وقت دانشگاه در سال ۶۶ با من تماس
گرفت و گفت که شما در اهواز دانشجوی دامپزشکی ندارید، اما دانشجویان دامپزشکی ما آمدند،
بیایید و اگر امکان دارد، به ما کمک کنید. واقعا هم هیچکس را نداشتند. من از اهواز
ماموریت گرفتم و از سال ۶۶ تا ۶۸ در ارومیه بودم. آن زمان افراد بسیار کارآمدی در دامپزشکی
کشور بودند که خدمات زیادی ارائه کردند. افرادی مثل دکتر علیدادی، دکتر نقده، دکتر
بدیعی، دکتر زارعی، دکتر سرداری و... همه اینها پرورش یافتگان آن دو سالی بودند که
در دانشگاه ارومیه دوره علوم درمانگاهی خود را گذراندند. در دانشگاه اهواز هم دیگر
دانشجویان به دوره کلینیکی رسیده بودند و من مجبور شدم که از ارومیه به اهواز برگردم،
اما به مدت تقریبا ۱۰ سال با اتوبوس یا به شکل پروازی به دانشگاه ارومیه میرفتیم و
سرویس میدادیم تا اینکه کادر هیات علمی آن در قسمت داخلی دامهای بزرگ تامین شد و
دیگر من ادامه ندادم.
حکیم مهر: در چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۵۷ که انگلستان بودم، به ایران برگشتم و ازدواج کردم، اما
به همسرم ویزا ندادند، لذا به تنهایی رفتم، درس را تمام کردم و برگشتم.
حکیم مهر: چند فرزند دارید؟
یک پسر و یک دختر.
حکیم مهر: فرزندان شما چه رشتههایی خواندند؟
پسرم در ایران رشته پزشکی خواند و الان در آمریکا جراح عروق
مغز و در یکی از بیمارستانهای بزرگ نیویورک مشغول به کار است. دخترم هم در اینجا دانشجوی
پزشکی است و هنوز درس خود را تمام نکرده است.
حکیم مهر: هیچوقت آنها را تشویق نکردید
که دامپزشکی بخوانند؟
من یک چیزی را از انگلیس یاد گرفته بودم؛ اکثر کسانی که در آنجا
استاد دانشگاه بودند، تمایل زیادی داشتند که فرزندانشان دامپزشک شوند و مثال جالب آن،
پروفسور نوکس، استاد مامایی دانشگاه لندن بود که همه همکاران مامایی به واسطه کتابهای
متعددی که دارد، او را می شناسند. ایشان خیلی علاقه اشت که پسرش به آنجا بیاید. در
انگلیس وقتی پدری دامپزشک باشد، یک امتیاز برای فرزند او در مصاحبهها قائل میشدند.
ایشان فرزند خود را در دو تابستان، به دپارتمان ما فرستاد که کار کند و تقریبا چیزی
شبیه فلوشیپ دانشجویی انجام دهد. بسیار علاقه داشت که فرزندش دامپزشک شود اما در امتحان
ورودی قبول نشد. ولی من با تجربیاتی که در دامپزشکی ایران داشتم، هیچوقت این کار را
برای فرزندان خودم نکردم و الان هم به کسی توصیه نمیکنم که این کار را انجام دهد.
اگر فرزندان من حتی در رشته پزشکی هم قبول نمیشدند، به آنها توصیه میکردم که به رشته
دیگری بروند و وارد رشته دامپزشکی نشوند.
حکیم مهر: چرا؟
ما در کشوری زندگی میکنیم که عقیدهای به تولید ندارد و بیشتر
به قائل به واردات است. به همین دلیل هم هست که هیچگونه سرمایهگذاری روی دامپروری
انجام نمیدهیم. این معضل را در طول ۴۰ سال گذشته دیدیم و تقلیل دامها، حرف من را
تایید میکند. ما بیشتر ترجیح میدهیم وارد کننده باشیم. چون در این میان یکسری دلال سودهای کلان میبرند. در صورتی که اگر ما یک کشور دامپرور
باشیم، به راحتی میتوانیم خاورمیانه را تغذیه کنیم. متاسفانه از بعد از انقلاب هیچ
تحولی در بخش دامپروری رخ نداد. ما به فراوانی گوشت وارد میکنیم، در صورتی که قبل
از انقلاب کشت و صنعت هاوایی، گاوهای نژاد برهمن، آنگوس و برانگوس را به استان خوزستان
آورده بود و آنها را تکثیر میکرد. برنامه آنها همانی بود که الان در برزیل ایجاد کردند
و ۳۰۰ میلیون گاو برهمن و... را آنجا پرورش میدهند. این برنامه را برای ایران هم داشتند
و پروفسور بریکسون میخواست در استان خوزستان در سطح وسیع کاروانهای خوراک دام ایجاد
و خوراک دام کل ایران را در این استان تهیه کنیم. اگر این اتفاق رخ میداد، دیگر ما
نیازی به واردات گوشت نداشتیم. بعد از انقلاب تمام گاوهای برهمن و... بین کشاورزان
تقسیم شد و معلوم نشد که چه سرنوشتی پیدا کردند.
من در انگلیس که بودم، بیشتر از اینکه به کار خودم در دامپزشکی
برسم، دنبال این بودم که اینها چطور به این سطح بالای تولید رسیدند و واقعا بیشترین
سرمایهگذاری را در دامپروریها میکردند. هر هفته در روزهای شنبه در دانشکده دامپزشکی
برای دامپروران کلاس بود و من در این کلاسها شرکت میکردم. کلاسها بسیار مفید بود
و به آنها مدیریت یاد میدادند. وقتی ما به ایران برگشتیم، میخواستیم این کلاسها
را در ایران برگزار کنیم، اما هیچ استقبالی نه از طرف مسئولین شد و نه دامپرورانی که
دنبال یک ریال دو ریال بودند که سرهم کنند و برای دامهای خود غذا بخرند. به همین دلیل
بود که من تشخیص دادم که در ایران دامپروری امتیاز نخواهد گرفت و این سیستم دلالی به
هیچ وجه اجازه نمیدهد که خوراک دام تولید شود و دامپروری پا بگیرد. بنابراین اجازه
ندادم که فرزندان خودم وارد این رشته شوند.
حکیم مهر: چه سالی بازنشسته شدید؟
سال گذشته بازنشسته شدم و تا همین ترم گذشته هم تدرس میکردم
ولی از این ترم خودم انصراف دادم.
حکیم مهر: این روزها چه میکنید؟
از خارج یک پیشنهادی برای تدریس به من شد که به عنوان مدعو به
آنجا بروم، اما قبول نکردم. الان در اینجا برای دامپروریها کلاس برگزار میکنم. یک
کار دیگری را که میخواهم شروع کنم، برگزاری کلاس برای دامپروران عشایری است. تا امروز
چند کلاس گذاشتیم و خیلی موفقیتآمیز بوده است. کاری که باید سازمان دامپزشکی و وزارت
کشاورزی انجام دهد این است که مرکزی به نام ترویج و اکستنشن داشته باشند. ما تلاش زیادی
کردیم که این کار را انجام دهیم اما نشد و حالا خودم با یکی از شرکتهای دارویی قرار
گذاشتیم که این کلاسها را برای عشایر برگزار کنیم.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار
ما گذاشتید.
گفتوگو از: محسن طاهرمیرزایی
دبیر بخش پیشکسوتان دامپزشکی: دکتر محمدکاظم کوهی
سلام بر همه اساتید دانشمند که یک عمر برای ارتقای سطح علمی کشور زحمت کشیدند.
هم دانش دامپزشکان عزیز و هم فوت و فن های کاری ایشان از اساتید ارزشمندی همچون آقای دکتر نوری به دست ما رسیده است.