حکیم مهر: «پروفسور عباس شفیعی»
چهره ماندگار دامپزشکی ایران و استاد دانشگاه علوم پزشكی تهران، از ویروسشناسان
برجسته كشور است كه طی سالها فعالیت خود خدمات ارزندهای را به كشور ارائه داده است.
وی در سال 1314 در شهر اصفهان دیده به جهان گشود و پس از طی تحصیلات دوره ابتدایی و
متوسط در سال 1334 به دانشكده دامپزشكی دانشگاه تهران راه یافت. دکتر شفیعی پس از انجام
خدمت نظام وظیفه در سال 1338 در تابستان 1340 به استخدام موسسه تحقیقات و سرمسازی
رازی درآمد و از آن زمان تاكنون در این موسسه فعالیت میكند.
دامنه فعالیت استاد در طول خدمت در زمینه بیماریهای ویروسی
دام و انسان و واكسنهای ویروسی دام و انسان شامل فعالیت در زمینه بیماریهای ویروس
دام و واكسنهای ویروس دام از سال 1340 تا 1347، خدمت در زمینههای تشخیص بیماریهای
ویروسی دام همانند تب برفكی، آبله گوسفندی، بزی و طاعون گاوی، فعالیت در زمینههای
تولید واكسنهای ویروسی دام همانند واكسنهای آبله گوسفندی و بزی، طاعون گاوی و تب
برفكی بوده است.
لازم به ذكر است دكتر شفیعی از آموزشهای حین خدمت در زمینههای
بیماریهای ویروسی دام بهره برده كه شامل همكاری با كارشناسان NEAHI (Near East Animal
Health Institute)
وابسته به FAO در زمینه ویروسشناسی
دامپزشكی به مدت پنج سال، گذراندن دورههای ویروس شناسی مقدماتی و پیشرفته كه از سوی
NEAHI در تهران و قاهره برگزار شده بود، كارآموزی در موسسه
پربرایت انگلستان به مدت یكسال (بورس FAO) بوده است.
فعالیتهای ارزنده دكتر شفیعی در زمینه ویروسشناسی
پزشكی و واكسنهای ویروسی مصرف پزشكی از سال 1347 تاكنون شامل همكاری در زمینه پایهگذاری
تولید واكسن سرخك در موسسه رازی (سال 1347)، پایهگذاری تولید واكسن فلج اطفال در موسسه
رازی سال 1352، پایهگذاری تولید واكسن سرخجه و اوریون در موسسه رازی سال 1364، همكاری
با بخش عفونی بیمارستانها در تشخیص عفونتهای ویروسی به ویژه آنسفالیتهای ویروسی
است.
همچنین آموزشهای حین خدمت در زمینه ویروس شناسی پزشكی و واكسنهای
ویروسی مصرف پزشكی از سال 1347 تاكنون، كارآموزی در زمینه تولید واكسن فلج اطفال در
موسسه پولیومیلیت و آنسفالیت مسكو در سال 1351، كارآموزی در زمینه كنترل واكسن فلج
اطفال در موسسه پولیومیلیت ژاپن در توكیو در سال 1351، كارآموزی در زمینه كنترل كیفی
واكسنهای سرخك، سرخجه و اوریون در انستیتو كتیازاتو ژاپن، كارآموزی در زمینه ژنتیك
و ماركرهای ویروسی فلج اطفال در NIBSC انگلستان (National
Institute for Biological standardingations and contorol)، گذراندن دوره ایمونولوژی و واكسنولوژی سازمان جهانی بهداشت در لوزان
سوئیس، طی كردن دوره كنترل كیفی واكسنهای مورد مصرف در طرح گسترش ایمنسازی EPI و در شهر نایروبی كنیا كه از طرف سازمان جهانی بهداشت
(WHO) برگزار شده بود، است.
حکیم مهر: آقای دکتر، متولد چه سالی و کجا هستید؟
بنده متولد سال 1314 در اصفهان
هستم. اما از دو سالگی به تهران آمدیم.
حکیم مهر: پس دوران کودکی و مدرسه را در تهران بودید.
بله. در خیابان صفاری واقع در جنوب شهر تهران بودیم. آنجا یک
مدرسه پسرانه به نام مدرسه دولتی بهزاد بود که من در همان مدرسه اسم نوشتم و مقطع ابتدایی
را در آنجا گذراندم. مقطع متوسطه را در دبیرستان پهلوی واقع در خیابان ری، بالاتر از
میدان شاه و نزیک بازارچه نایبالسلطنه تمام کردم و بعد کنکور دادم.
حکیم مهر: چرا رشته دامپزشکی را انتخاب کردید؟
آن موقع وضع مالی من و پدرم خیلی خوب نبود و آزمون کنکور هم
پولی بود و برای هر رشته باید مبلغی حدود 10 تومان میپرداختیم
که برای من زیاد بود. لذا من فقط رشتههای پزشکی و دامپزشکی را نوشتم و در رشته
پزشکی قبول نشدم و وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شدم.
حکیم مهر: ورودی چه سالی هستید؟
ورودی سال 1334 هستم.
حکیم مهر: آن زمان فضای دانشکده دامپزشکی چگونه بود؟
دانشکده دامپزشکی در خیابان کاخ شمالی نرسیده به میدان کاخ
و در یک ساختمان استیجاری متعلق به قوامالسطنه که دانشکده دامپزشکی آن را اجاره کرده
بود، قرار داشت. این ساختمان اصلی بود که سالن تشریح، کالبدشکافی و... در آن واقع شده
بود. روبروی آن هم آزمایشگاه انگلشناسی، شیمی و چند آزمایشگاه دیگر بود. ساختمان
آزمایشگاه شیمی هم نزدیک کاخ شمالی در خیابان شاهرضا واقع شده بود.
حکیم مهر: همکلاسیهای
شاخص شما چه کسانی بودند؟
آن زمان ما آخرین دوره 4 ساله رشته دامپزشکی بودیم که بعد از
آن، دوره 5 ساله شد و دکتر تاجبخش آمدند. یکی از همکلاسیهای
من دکتر شهراسبی بود که ایشان هم در دانشکده دامپزشکی استاد شد.
حکیم مهر: دوره عمومی شما در چه سالی تمام شد؟
من در سال 1338 فارغالتحصیل
شدم و بعد به مدت دو سال به خدمت سربازی رفتم. در واقع در گردان سوار خوی، معاون دامپزشکی
بودم.
حکیم مهر: بعد از خدمت سربازی چه کردید؟
در سال 1340 به موسسه رازی رفتم. همکاران میگفتند
که به آنجا نرو، چون قبول نمیشوی. آن زمان مدیر کل دامپزشکی وقت، معاون
موسسه رازی بود. ایشان شهرستانهای خالی و دارای ظرفیت نیرو را جلوی من گذاشت
و گفت به کجا میروی؟
من هم آذربایجان و شهر تبریز را انتخاب کردم. ایشان گفتند که قسمت مراغه خالی است،
من هم پذیرفتم و درحال پایین رفتن از پلهها بودم
تا وسایلم را جمع کنم. مرحوم دکتر رفیعی ریاست وقت موسسه رازی بودند. ایشان تا من را
دید، شناخت. چون استاد انگلشناسی بودند و من هم علاقه زیادی به انگلشناسی
داشتم و در دانشکده بعد از کلاس، به آزمایشگاه میرفتم
و آنجا حشرات و انگلها
را بررسی و کلاسهبندی
میکردم،
سنجاق میزدم
و... از همان موقع نسبت به من لطف و محبت داشتند. ایشان به من گفت که حکم مراغه را
در جیبت بگذار. من به دکتر کاوه زنگ میزنم که در موسسه رازی بمانی. در آن زمان ورود
به موسسه رازی از طریق آزمون انجام میشد. من درخواستم را به کارگزینی دادم و گفتند
که شنبه آینده برای امتحان و مصاحبه بیا. من هم رفتم و امتحان دادم و در مصاحبه قبول
شدم. در جلسه مصاحبه دکتر کاوه، دکتر انتظار مسئول بروسلوز و دکتر مقامی مسئول انگلشناسی
حضور داشتند.
حکیم مهر: در موسسه رازی، از کدام بخش کار خود را شروع کردید؟
در مرحله اول دکتر رفیعی حکم من را برای بخش انگلشناسی
زد و من به آنجا رفتم که مرحوم دکتر مقامی رئیس آن بخش بودند. نمیدانم
چه اتفاقی افتاد که بین من و ایشان شکرآب شد و ایشان شکایت من را به دکتر رفیعی کردند.
دکتر رفیعی من را احضار کردند و سوال پرسیدند که چرا دکتر مقامی عصبانی شده است؟ من
هم جریان را تعریف کردم و توضیح دادم که ایشان تشخیص من را در رابطه با یک کرم قبول
نکرده است. دکتر رفیعی گفتند که حالا علاقهمند
هستی که بمانی یا نه؟ من گفتم علاقهمند هستم که بمانم. گفتند از آنجا که دکتر
مقامی عصبانی است، باید به بخش دیگری بروی، من هم گفتم هرجا که باشد، می روم.
آن زمان بخش تب برفکی تازه تاسیس شده بود و دکتر رامیار رئیس
آن بود. به آنجا رفتم و فعالیت در آن بخش را شروع کردم. خوشبختانه رئیس جدید فردی جدی
بود و من هم جدی بودم و به کار چسبیدم. از اول صبح تا ساعت 4 و نیم بعد از ظهر که سرویس
حرکت میکرد،
کار میکردیم،
بحث علمی میکردیم
و ایشان موارد زیادی را به من یاد میداد و من یادداشت میکردم.
در آن بخش پیشرفت کردم و بعد از دو سال که در آنجا بودم، یک گروه از باکو برای همکاری
و آموزش پرسنل فنی آنجا به موسسه آمدند. یکی از کلاسهایی
که این گروه تشکیل داده بودند، کورس زیستشناسی
بود که دو دوره داشت. یک دوره آن در موسسه رازی بود و یک دوره هم در قاهره. من در طول
دو سالی که با این گروه بودم، با پروفسور ترامپ که یک زیستشناس
آلمانی بود، همکاری و در کورس دکتر ترامپ که در واقع رئیس من بودند، شرکت کردم. آخر
این کلاسها
یک گواهینامه گذراندن دوره ویروسشناسی در فائو به ما دادند و بعد از چهار
سال کار آنها تمام شد. من هم چند مقاله با این بزرگان نوشتم که در مجلات خارجی چاپ
شد.
بعد از رفتن آنها، همین گروه فائو یک بورس به من دادند تا به
مدت یک سال و نیم به انگلستان بروم. در واقع من را به موسسه تحقیقاتی ویروسشناسی
انگلستان معرفی کردند.
حکیم مهر: تنها رفتید؟
من آن زمان یک فرزند داشتم و به همراه همسر و فرزندم به آنجا
رفتیم و در یک خانه سازمانی در همان انستیتوی ویروسشناسی
پربرایت مستقر شدیم. من روزها به لابراتوار می رفتم و همسرم در خانه بود و گاهی با
همسایهها
به کلاس تنیس و... میرفت.
فرزندمان هم به کودکستانی در همان محله پربرایت میرفت.
حکیم مهر: پس از اتمام دوره چه کردید؟
بعد از اینکه دوره تمام شد، به تهران برگشتم. هدفم این بود
که یک لابراتوار رفرانس مثل پربرایت که رفرانس تب برفکی و بیماریهای
ویروسی دام بود، در موسسه رازی راهاندازی کنم. زمانی که آمدم، دکتر میرشمسی
معاون فنی موسسه رازی بودند و میخواستند که بخش ویروسیشناسی
آنجا را فعال کنند. مدتها یک خانم دکتر در آنجا مشغول بود که قبلا
در میکروبشناسی
کار کرده بود. قصد داشتند که کشت سلول را راهاندازی
کنند اما هر کاری که میکردند، این اتفاق رخ نمیداد.
تا اینکه دکتر میرشمسی به من گفت که تو متخصص ویروسشناسی
هستی و ما میخواهیم
در اینجا بخش ویروسشناسی
و تولید واکسنهای
انسانی راهاندازی
کنیم. پرسیدم که هدف نهایی چیست؟ گفت از طرف وزارت بهداشت به ما فشار آوردند که شما
که واکسنهای
سهگانه
میسازید
و از این طریق به بهداشت کشور کمک میکنید؛ یک کمک هم به بخش ویروسشناسی
کنید، چون تلفات سرخک در مملکت زیاد است و برای ما نمیصرفد
و توانایی آن را نداریم که از خارج واکسن بخریم. شما سعی کنید که این واکسن را ظرف
یک سال و نیم به ما برسانید.
در نهایت دکتر میرشمسی به من گفتند که تب برفکی را فراموش کن
و آماده باش تا روی واکسن سرخک کار کنیم. من هم پذیرفتم و وارد آنجا که شدم، همکار
دیگرمان که کلاس فائو را گذرانده و با همان بورس فائو به آمریکا رفته بود و دوره ویروسشناسی
را گذرانده و روی کنترل کیفی واکسنهای ویروسی کار کرده بود، به ما پیوست. خلاصه
من و آقای دکتر بهرامی شروع به فعالیت کردیم. اولین کاری هم که کردیم این بود که سوش
واکسن را از ژاپن گرفتیم. دکتر میرشمسی دوستی در ژاپن داشت که با او در کنفرانسهای
مختلف آشنا شده بود. موضوع را با ایشان در میان گذاشت. در نهایت اتفاقی که افتاد این
بود که در چند کیلومتری موسسه یک دامداری متعلق به یک کارخانه کالباسسازی
بود که کشت سلولی گوساله در آن بخش راهاندازی شد. ویروسی که دکتر میرشمسی از ژاپن
گرفته بود را با سلول کلیه گوساله آداپته و واکسن به طور انبوه روی سلول گوساله تهیه
کردیم. کنترل کیفی از نظر مایکوپلاسما، ویروسهای
دامی و... انجام و واکسن آماده ارسال به وزارت بهداشت شد. آن را به سازمان غذا و دارو
فرستادیم و آنها هم تایید کردند و در نهایت وزارت بهداشت واکسن سرخک را از ما خریداری
می کرد.
بعد از واکسن سرخک، واکسنهای
اورویون و... ساختیم که هر کدام سلول خاص خودش بود. هر موقع نیاز به واکسن داشتیم،
سلولها
را کشت میدادیم
و پس از کنترل کیفی، ویروسها را به طور جداگانه به میزان مشخص و معینی
کشت داده و واکسن سهگانه
را روی سلول تهیه میکردیم
و به بازار میدادیم.
حکیم مهر: تا چه سالی در موسسه بودید؟
تا سال 1384 که بازنشست شدم.
حکیم مهر: بعد از بازنشستگی چه کردید؟
بلافاصله بعد از بازنشستگی توسط رئیس موسسه که استاد انگلشناسی
دانشگاه تربیت مدرس بود، دعوت به کار شدم.
حکیم مهر: تا چه سالی با موسسه رازی همکاری کردید؟
تا امروز. همین الان هم هفتهای دو
روز به موسسه میروم.
البته در آنجا فعالیتی ندارم و به شکل افتخاری میروم.
چون دیگر توانایی و وضعیت سلامتی مناسبی ندارم و احتمالا دیگر نتوانم بروم.
حکیم مهر: آقای دکتر، چند فرزند دارید؟
چهار فرزند که یکی از آنها لیسانس کامپیوتر دارد، یکی لیسانس
فیزیک دارد، یکی متخصص مغز و اعصاب است و دخترم هم آرشیتکت است و الان در استرالیا
دفتر دارد و کار میکند.
حکیم مهر: ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
گفتوگو از: محسن طاهرمیرزایی
دبیر بخش پیشکسوتان دامپزشکی: دکتر محمدکاظم کوهی