نگاه شما:
قیف وارونه صدور مجوز مراکز درمانی و داروخانههای دامپزشکی
نویسنده: امضا محفوظ
پیش از این که بخواهم این متن را برای حکیم مهر ارسال نمایم، داشتم به این فکر میکردم یادداشتم را با چه عبارتی آغاز کنم تا بتوانم خشمی که در پشت جملههایم پنهان شده است را با کلمات لطیفتری بیان کنم. یادم میآید زمانی که فارغالتحصیل شده بودم و مانند هر دامپزشک دیگری در پی عشق به تاسیس کلینیک دامپزشکی کوچکی به نظام دامپزشکی استان مراجعه میکردم، ناگهان با انبوهی از فیلترها و جملات منفی مواجه شدم که «فارغالتحصیلی تازه اول مسیر است»، «امتیاز بازآموزی نداری»، «سابقه کار نداری»، «اصلا الان کلینیک نمیخواهیم»، «چه خبر است هر کس از راه میرسد میخواهد برایمان کلینیک باز کند»، «بروید خاک رشته را بخورید، بعدا در خدمت هستیم» و ...
رفتیم و آنقدر خاک خوردیم که نفسهایمان به شماره افتاد؛ آمدیم و گفتیم «آقا، ما به اندازه کافی از خاک سیراب شدیم، مدتها مسئول فنی شدیم و این در و آن در زدیم، پولمان را هم ندادند فدای سرشان، به هر حال باید از روزگار چند تا سیلی آبدار هم میخوردیم، کمی باید کتک هم بخوریم، این مجوز ما را محبت کنید منت بگذارید بر سرمان بدهید برویم یک گوشه کمی برای خودمان طبیب باشیم».
انبوهی از دستورالعملها را گذاشتند روی میز: «باید بروی اینجا تاسیس کنی، نکند متری کمی و زیادش کنی، کاشی خیلی مهم است، تا سقف کاشی نباشد ما اصلا خوابمان نمیبرد، اگر تجاری نباشد که اصلا حرفش را نزن و...»؛ هر چه گفتند چشم گفتیم، مبادا ناخواسته به رویاهای خودمان آتش بزنیم و آنقدر زخمی شدیم که سینهخیز کرکره کلینیک را بالا زدیم و کار را شروع کردیم.
کمکم داشت از لای زخمها کمی نور داخل میآمد. جنبهی اخلاق را رعایت کردیم، گرانفروشی نکردیم، تحمیل هزینه به صاحب کیس نکردیم، کارآموز و بازآموز با مجوز گرفتیم. پشت به پشت هم آمار میدادیم به اداره استان که فلان کردیم و بهمان کردیم، همه چیز و مرتب تمیز جلو میرفت که فهمیدیم واقعا انگاری همه چیز تمام شده و کابوسها رنگ رویای شیرین گرفتهاند و دیگر انگار نه خانی رفته نه خانی آمده است.
دیدیم بله، ما خواب! و دوستان در سیر و سیاحتاند، مجوز بیمارستان گرفتهاند ولی دکترشان اصلا حضور ندارد، دانشجوی دامپزشکی ویزیت میکند، دامپزشکان معروف هزار جا شیفت میدهند و این ساعت فلان کلینیک هستند، ساعت دیگر در جای دیگر، دامپزشک ویزیت میکند، مدرکش جای دیگر در کارخانهای مشغول به انجام خدمت است، خبر هم میآید که فلانی اصلا مدرک ندارد، جعلی است، کلینیک پشت هم و ردیف به ردیف تاسیس میشود و آشفته بازاری است که شتر با بارش را که گم میکنند هیچ، گوشتش را هم به سیخ میکشند.
ما که زوال نعمت کسی را نخواستیم، خوشحال هم میشویم ولیکن گند نزنید به سالهایی که چشم گذاشتیم برای پاس کردن امتحانات، هزینه کردیم تا طعم واقعی رسیدن به منزل مقصود را بچشیم. خستهتر نکنید تن رنجور دامپزشکهای از نفس افتاده را. با کدامین منطق و با چه سیاستی نظارت نمیکنید؟ تا اعتراضی هم میکنیم بیانیه ردیف میکنید که ما به صورت شبانهروزی در حال عملیات علیه متخلفانیم.
یک نفر که از علم دامپزشکی چیزی نداند، اگر یک سال در کلینیک دامپزشکی دام کوچک بچرخد، کم و بیش روتین کاری دستش میآید. هزاران نفر هستند که مهر به دست در پستوی کلینیکها با مجوز فرد دیگری مشغول به فعالیتاند. شهرهای بزرگ مانند شهرهای کوچک نیست که طرف را بشناسند و مثل این دامپزشکنمای اخیر لو برود. مرد همت باشید، حداقل ماهی یکبار سری به مجوزهای که صادر کردهاید بزنید و ارزیابی کنید ببینید چه خبر است. شرط میبندم شوکه میشوید، شاید هم میدانید، نشستهاید منتظر تا گزارشی برسد و روی آن اقدام کنید که دیدید چگونه مچشان را گرفتیم.
هر چیز سلسله مراتبی دارد؛ اگر قرار است خاک رشتهای را به سر بریزیم، همه باید در آن شریک باشیم. درمانگر غیرمجاز در شهرها دارد جولان میدهد. این ادعا نیست، بروید تحقیقهای خود را تکمیل کنید. مجوزهایی که سالها از تاریخ انقضای آنها میگذرد؛ دامپزشکانی که اصلا نمیدانند نظام استان در کدام خیابان است، مشغول کار هستند؛ ولی این محافظهکاریها و مصلحتاندیشیها یک روزی کار دستتان میدهد و آن روز دیر نیست.