آموزش پزشکی و دامپزشکی: وضعیت موجود و مسأله ادغام
دکتر شهابالدین صافی
متخصص کلینیکال پاتولوژی و دانشیار دانشکده دامپزشکی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی
در سال 1364 وقتی آموزش دامپزشکی از پزشکی جدا شد، کمتر کسی فکر می کرد که پس از گذشت 34 سال، دانشگاه آزاد اسلامی پیشقدم این وصلت مجدد باشد. در آن زمان بزرگان دامپزشکی کشور (جز عده ای معدود)، در سکوت نظاره گر این جدایی بودند و شاید نمی دانستند که چه بلایی با این سکوت که می گویند نشانه رضاست، بر سر آموزش دامپزشکی و چه خسارت هایی به نظام سلامت کشور وارد می آید. به قول دکتر ندیم، استاد پیشکسوت اپیدمیولوژی دانشکده بهداشت، «جدا کردن آموزش دامپزشکی از پزشکی و وصل کردن آن به رشته های غیر پزشکی یکی از تصمیم گیری های اشتباه بود که صدمه اصلی این تصمیم اشتباه به حرفه دامپزشکی خورده است».
به نظر نگارنده این سطور، آموزش پزشکی پس از این جدایی راهی را پیمود که گرچه نقدهای فراوانی بر آن وارد است که بررسی کامل آن، خارج از حوصله این گفتار می باشد ولی به طور اجمال می توان سرگذشت آن را در نگاهی به تغییر تشکیلاتی سازمان های متولی بهداشت و درمان کشور، از چهل سال پیش تا کنون باز شناخت.
در سال 1355 (16/4/1355) با ادغام وزارت رفاه اجتماعی در وزارت بهداری، وزارتخانه جدید تحت عنوان وزارت بهداری و بهزیستی تأسیس شد. هدف از تشكیل وزارت بهداری و بهزیستی، یكپارچگی خدمات بهداشتی درمانی و بیمه خدمات درمانی بود. وظایف اجرایی این وزارتخانه در تاریخ 10/5/1355در استانها به موجب ماده 3 همین قانون به سازمانهای منطقهای بهداری و بهزیستی محول شد.
پس از پیروزی انقلاب مطابق مصوبات شورای انقلاب، بیمارستانهای وابسته به جمعیت هلال احمر، سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و بیمارستانهای وابسته به بنیادها، به وزارت بهداری و بهزیستی منتقل شدند.
در سال 1359 (24/3/1359) با تصویب شورای انقلاب، سازمان بهزیستی به صورت سازمانی مستقل و از تركیب معاونت بهزیستی وزارت بهداری و بهزیستی، كمیته امداد امام (ره)، بنیاد شهید و سازمان تربیتی شهرداری تهران تشكیل گردید و اداره آن به وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی محول شد. در سالهای بعد كمیته امداد امام و بنیاد شهید نیز از سازمان بهزیستی منتزع و مؤسسات مستقلی شدند.
در سال 1359 (10/12/1359) با توجه به تشكیل سازمان بهزیستی، نام وزارت بهداری و بهزیستی نیز به وزارت بهداری تغییر یافت. البته شرح وظایف این وزارت بهداری فراتر از وزارت بهداری قبل از سال 1352 بود. وزارت بهداری اخیر، كلیه وظایف بهداری و بهزیستی را به استثنای وظایف معاونت بهزیستی عهدهدار بود.
در سال 1363 (16/10/1363) مطابق مصوب مجلس شورای اسلامی، سازمان بهزیستی به وزارت بهداری ملحق و نام وزارت بهداری به وزارت بهداری و بهزیستی تبدیل شد.
در سال 1364 به منظور استفاده مطلوب و هماهنگ از امكانات پزشكی كشور، در جهت تأمین و تعمیم بهداشت و درمان و بهزیستی و آموزش و پژوهش، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی تشكیل شد و به موجب آن، كلیه اختیارات وزیر بهداری و بهزیستی و آن قسمت از وظایف و اختیارات وزیر فرهنگ و آموزش عالی كه در ارتباط با امور بهداشت، درمان، آموزش و پژوهش پزشكی بود به وزیر این وزارتخانه محول شد.
تشكیلات و وظایف این وزارتخانه در سال 1367 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
در سال 1373 (4/8/1373) با تصویب قانون بیمه همگانی، سازمان بیمه خدمات درمانی وابسته به وزارت بهداشت، درمان وآموزش پزشكی تشكیل شد.
در سال 1383 (21/3/1383) با تصویب قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی، كلیه وظایف تأمین اجتماعی (بیمهای و حمایتی) از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی منفك و به وزارت اخیر داده شد. وابستگی سازمانهای بهزیستی، خدمات درمانی و تأمین اجتماعی نیز از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی به وزارت جدیدالتأسیس منتقل شد.
در این راستا از زمان پیدایش دیدگاه و هدف گذاری رفاه اجتماعی در سال 1354 و در نتیجه تبدیل وزارت بهداری و بهزیستی در سنوات قبل از انقلاب اسلامی و تفکیک سازمان بهزیستی بعنوان ارگان مسئول رفاه اجتماعی، از وزارت «بهداری و بهزیستی» و تشکیل وزارت بهداری بعنوان متولی بهداشت و درمان و سازمان بهزیستی به عنوان متولی رفاه اجتماعی و مجدداً الحاق آن به وزارت بهداری و تشکیل وزارت بهداری و بهزیستی و نهایتاً ادغام دانشکده های پزشکی در وزارت بهداری و تأسیس وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و تغییرات مستمر و پی در پی تشکیلاتی آن، همه در ابتدا نشان از تغییرات در امر بهداشت و درمان داشت ولی به دلیل سست بودن بنیان های راهبردی و نبود نقشه راه و توجه بیشتر به مسائل شکلی، بدلیل کم تجربگی برخی از مدیران سطح بالا و غیر استراتژیک بودن تفکر مدیریتی، تغییرات مستمر و در واقع روزمره در سازماندهی و تشکیلات سازمان متولی بهداشت اتفاق افتاد. به نحوی که با تغییر هر مهره مؤثر در مدیریت ولو در سطح پایین تر از وزارت، موجبات تغییر تشکیلاتی فراهم گردید.
از سوی دیگر باید اذعان داشت که آموزش پزشكی در چند دهه اخیر شاهد موفقیت هایی نیز بوده است. مسلماً تربیت صدها نیروی متخصص در سطوح مختلف، نقشی اساسی را در كاهش مرگ و میر و افزایش طول عمر افراد ایفا نموده است؛ اما مدت هاست که آموزش پزشکی با انتقادات جدی و گسترده ای از طرف متخصصین و دست اندركاران آن مواجه گشته، به طوری كه بسیاری از انجمن های تخصصی، سازمان ها و متخصصین، خواستار تغییر و انجام اصلاحات جدی در آموزش پزشكی شده اند.
امروزه سرعت تغییرات در نظام سلامت و نیازهای جامعه، بازنگری در آموزش پزشكی را به نحوی كه پزشكانی متناسب و آماده رویارویی با مشكلات قرن بیست و یكم تربیت كند، ضروری کرده است.
برخی از انتقاداتی كه به آموزش پزشكی وارد شده عبارتند از:
1- تمركز بیش از اندازه محتوای آموزشی بر درمان بیماری ها: بسیاری معتقدند كه محتوای برنامه های آموزش پزشكی عمدتاً بر درمان بیماری ها متمركز بوده و بنابراین، فارغ التحصیلان، اغلب بیماری نگری را بجای سلامت نگری مورد توجه قرار داده اند. در حالی كه سازمان جهانی بهداشت، مسئولیت نظام سلامت را در سطوح مختلف پیشگیری می داند.
2- فقدان جایگاه جدی آموزش اخلاق پزشكی در برنامه های آموزشی: بسیاری از دست اندركاران آموزش پزشكی در دنیا معتقدند كه آموزش پزشكی، به ویژه در دهه های پایانی قرن بیستم، بیشتر جنبه تجارتی پیدا كرده و اصول پایه در اخلاق حرفه ای و پزشكی افت كرده و جای خود را به مقاصد اقتصادی داده است.
3- فقدان موضوع طب جایگزین در آموزش پزشكی: پزشكان فارغ التحصیل امروزی هیچ گونه اطلاعاتی از طب جایگزین، طب سنتی، گیاهان دارویی و این گونه مباحث ندارند در حالی كه میلیون ها نفر، حتی در كشورهای غربی، از استفاده كنندگان طب جایگزین هستند. به علاوه، در بسیاری از موارد نیز اثرات مثبت این طب به اثبات رسیده است و بنابراین، باید جایگاه طب جایگزین در آموزش پزشكی تعیین شود.
4- فقدان آموزش در زمینه های علوم اجتماعی و انسانی: انتقاد دیگر بر آموزش پزشكی آن است كه برنامه های آموزشی عمدتاً در زمینه های بیولوژیك، كلینیك و علوم طبیعی متمركز و در زمینه های علوم اجتماعی و انسانی دچار فقر است. بنابراین برنامه های آموزش پزشكی باید ابعاد اجتماعی و رفتاری سلامت و بیماری را نیز در برگیرد و نیز بخشی از آموزش پزشكی باید بر روابط انسانی، اخلاق، مهارت های ارتباطی و مدیریت بهداشت و درمان متمركز شود.
5- تمركز بر آموزش بیمارستانی: نقطه ضعف دیگر در آموزش پزشكی این است كه بخش عمده آموزش، محدود به آموزش در محیط بیمارستان ها می باشد، در حالی كه بیماران اعزامی به بیمارستان ها، به خصوص بیمارستان های دانشگاهی، نمونه آماری مناسبی از بیماران موجود در جامعه نیستند و محیط آموزشی و كلاس درس دانشجو نباید محدود به بیمارستان های دانشگاهی شود.
6- اصرار بر به کارگیری مدل های متداول آموزش پزشکی که منجر به بروز مشکلات جدی و متعدد در نظام ارئه خدمات درمانی و نظام آموزشی شده است. یکی از مهم ترین مشکلات برنامه آموزشی (curriculum) متداول این است که آموزش را از توصیف بیماری آغاز می کند و از روش قیاسی (deductive) با تاکید بیش از حد بر شیوه سخنرانی به جای روش استقرایی (inductive) که راهبردی مناسب برای ایجاد انگیزه به شکلی اثربخش است، بهره می گیرد. بر اساس نظر پرنس و فلدر، تدریس و یادگیری استقرایی، طیف گسترده ای از روشهای آموزش مشتمل بر یادگیری به شیوه کاوشگری (inquiry)، یادگیری مسئله محور (problem-based learning)، یادگیری مبتنی بر پروژه (project-based learning)، یادگیری اکتشافی (discovery learning) و ... را در برمیگیرد و مشخصاً به سطوح بالاتری از شناخت طبق طبقه بندی بلوم، منجر می گردد.
در سال های اخیر، تغییرات عمده ای در سیاست، مدیریت، ساختار و وضعیت آموزش عالی کل دنیا رخ داده است. همزمان با تغییر در کل سیستم آموزش عالی دنیا، آموزش پزشکی نیز دچار تحولات شگرفی گردیده است. تلاش های «آبراهام فلکسنر» از دهه 1910 الی 1940 موجب اولین موج اصلاحات (Reform) در نظام آموزش پزشکی در کشورهای غربی شد که حاصل آن تأکید بر استانداردهای برنامه آموزشی و تدارک یک تجربه برنامه ریزی شده یادگیری بود.
دومین موج اصلاحات در دهه های 1960 الی 1980 در آموزش پزشکی جهان به وقوع پیوست که متأثر از پیشرفت شگرفی بود که در تئوری های یادگیری بزرگسالان صورت گرفته بود و طی آن، دانشمندان متوجه تفاوت های اساسی بین رویکردهای یادگیری کودکان و بزرگسالان شده بودند. نتایج موج دوم اصلاحات، تغییرات در روش ها و جایگاه های آموزشی بود، مفاهیم آموزشی دانشجو محور (Student centered )، یادگیری مبتنی بر حل مسئله (Problem based learning )، آموزش پزشکی جامعه نگر (community oriented medical education ) و ادغام در آموزش پزشکی (Integration) در دانشگاه های پیشرو مانند مک مسترکانادا، ماستریخت هلند و داندی اسکاتلند مبنای اصلاحات قرار گرفت.
سرآغاز موج سوم اصلاحات که در دهه های 1990 الی 2000 به وقوع پیوست را می توان اعلامیه ادینبورو دانست. این اعلامیه که در کنفرانس جهانی 1988 مورد توافق کارشناسان آموزش پزشکی بیش از 80 کشور جهان قرار گرفته بود، بر آموزش پزشکی برای ارائه خدمات سلامت بهتر تأکید و توصیه هایی از قبیل گسترش جایگاه های آموزشی، تأکید بر روش های آموزشی فعال، ادغام دانش و مهارت بالینی، تأکید بر پیشگیری، تأکید بر جذب دانشجوی واجد شرایط، تربیت چند حرفه ای و تیمی (Multi professional training and teamwork) داشت.
بازنگری در آموزش، شامل تغییرات در ساختار کوریکولوم، محتوی، روش های آموزشی و استفاده از انواع روش های تدریس (تحول از سمت سنتی به روش های خلاقانه) گزارش شده است. در واقع کوریکولوم بیانگر هرآنچه که قرار است در یک برنامه آموزشی رخ دهد، اهداف آموزش دهندگان و روشی که جهت نیل به مقصود به کار خواهند گرفت، می باشد. امروزه همگان بر این باورند که موفقیت برنامه های آموزشی و یادگیری مستلزم طراحی دقیق کوریکولوم ها می باشد.
از سال 1765، 5 کوریکولوم در آموزش پزشکی آمریکای شمالی اجرا شده است. مدل استاد شاگردی (1765-)، مدل مبتنی بر دیسیپلین یا دپارتمانی (1871-)، مدل مبتنی بر اندام- سیستم (1951-)، مدل مبتنی بر حل مسئله (PBL) (1971-) و مدل مبتنی بر تظاهرات بالینی (CPC) (1991-).
هر کدام از این مدل ها، برای برطرف کردن نقاط ضعف و حفظ نقاط قوت مدل قبلی به وجود آمدند و گرچه هنوز پرونده برخی از آنها به طور کامل بسته نشده است ولی امروزه در بسیاری از دانشکده های پزشکی و دامپزشکی طراز اول جهان، مدل های آموزشی پیشرفته تر نظیر CPC و به خصوص PBL به کار گرفته می شوند. این در حالی است که در حال حاضر در تمامی دانشکده ها و آموزشکده های دامپزشکی کشور و قریب به اتفاق دانشکده های پزشکی صرف نظر از آزاد و دولتی و ...، از مدل مبتنی بر دیسیپلین یا دپارتمانی برای آموزش استفاده می شود. دانشجو علوم پایه را در دپارتمان های علوم پایه گذرانده و پس از قبولی در امتحان جامع، وارد دوره بالینی می شود. در این برنامه، ارتباط ارگانیکی بین علوم پایه و بالینی وجود ندارد. اشکالات چنین سیستمی که متعلق به نیازهای قرن نوزدهم می باشد، بسیار است و در مقاله ارزشمند زیر به تفصیل در مورد آن بحث شده است:
Papa F. J., Harasym P. H., Medical curriculum reform in North America, 1765 to the present: A cognitive science perspective. Acad Med 1999; 74(2): 154-64.
نیازهای روز افزون و متغیر کشور از یک سو، پیشرفت دانش و فن آوری همراه با نوآوری و اصلاح شیوه ها در آموزش پزشکی و دامپزشکی دنیا از سوی دیگر ایجاب می نماید که برنامه های آموزش در کشور ما نیز متناسب با این تغییرات گام بردارد.
مروری اجمالی بر پدیده بازنگری در کشور نشان می دهد گرچه تا کنون اصلاحات چندی در سرفصل ها و محتوای دروس پزشکی عمومی انجام شده ولی به جز طرح اصلاحات دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی که بیشتر معطوف به اصلاح روش ها و راهبردهای آموزشی دوره بوده، تاکنون بازنگری جامع و اساسی صورت نگرفته است.
در نتیجه آموزش پزشكی و دامپزشکی باید متناسب با تحولات شتابنده قرن بیست و یكم و تجربیات به دست آمده از گذشته، اعم از تجزیه و تحلیل عوامل مؤثر بر سلامت، جامعیت در سلامت، تغییرات در نظام مدیریت بر سلامت، نقش فناوری در سلامت، موضوع اخلاق پزشكی و دامپزشکی و نهایتاً آموزش مبتنی بر شواهد به نحوی ساماندهی شود كه دانش آموختگانی قادر به حل مسأله، قادر به استفاده از منابع اطلاعاتی، آشنا به فناوری، دارای مهارت های ارتباطی، دارای نگرش جامع و جامعه نگر به سلامت و متخلق به اخلاق حرفه ای تربیت شوند.
با استناد به مقالات معتبر بین المللی در رشتة پزشکی و دامپزشکی، اصرار بر بکارگیری مدل های متداول و سنتی آموزش، منجر به بروز مشکلات جدی و متعدد در نظام ارئه خدمات درمانی و نظام آموزشی شده است که این مشکلات در ذیل به طور فهرست وار ذکر شده اند:
1- مدل آموزشی متداول وقت گیر و نامتناسب با اوقات کم اساتید صاحب نظر در جهان قرن بیست و یکمی است.
2- حجم عمده آموزش بر عهده دستیاران تخصصی نهاده شده که مهارت های علمی و آموزشی استادان صاحب نظر را ندارند.
3- با شرایط فوق دانش و مهارت تازه فارغ التحصیلان به حد مطلوب نمی رسد.
4- خطاهای تشخیصی و درمانی دانش آموختگان جوان افزایش می یابد و فهرست آزمایشات اقدامات تشخیصی آنها طولانی می شود.
5- زمان تشخیص و درمان این افراد طولانی تر از استادان صاحب نظر می شود.
6- هزینه های درمان افزایش می یابد.
7- خطاهای تشخیصی و درمانی و طولانی تر شدن زمان تشخیص (در حالیکه بیماری اصلی همچنان مشغول آسیب رساندن است) منجر به افزایش شاخص های میزان ابتلا و مرگ و میر می شود.
8- پزشکان و دامپزشکان جوان اعتماد به نفس خود را برای تعامل با بیماری از دست می دهند.
9- با مشاهده عدم کارآیی مدل های آموزشی متداول، دانشجویان در می یابند که علیرغم صرف بهترین سال های عمر خود به مطالعه طولانی، به دانش سازمان یافته و تجربه استادان دست نیافته اند و این واقعیت موجب دلزدگی و نگرش نا مطلوب آنها به مدل آموزشی متداول می شود.
10- دو مورد قبل سبب افسردگی یا تغییر رشته یا شغل بعضی از دانش آموختگان می شود.
در نتیجه این انتقادها و مشکلات، رشته پزشکی متوجه اهمیت استفاده از دانش برنامه ریزی آموزشی در راستای ارتقای کیفیت آموزش شد و دوره كارشناسی ارشد آموزش پزشكی در سال 1373 به تصویب شورای عالی برنامه ریزی رسید و متعاقب آن در 1386 با تصویب شورای عالی برنامه ریزی علوم پزشکی کشور، رشته «آموزش پزشکی» در مقطع PhD شکل گرفت.
رسالت دوره دكتری آموزش پزشكی عبارت است از پرورش دانشآموختگانی كه با بهرهگیری از دانش و فناوری روز و اطلاعات تخصصی، توانایی تربیت نیروی انسانی در زمینه آموزش پزشكی و طراحی و انجام پژوهش های بنیادی و كاربردی، قابلیت نظریهپردازی و ارتقاء بخشیدن به كیفیت آموزش و پژوهش را با به كارگیری ساز و كارهای علمی برنامهریزی، ارزشیابی، رهبری و مدیریت آموزشی در نظام آموزش علوم پزشكی در راستای ارتقای نظام سلامت كسب نمایند . اینکه این دوره ها موفق به پرورش چنین نیروهایی بوده اند یا نه، موضوع دیگری است که کارشناسان ارزیابی و نظارت باید به آن بپردازند.
در مورد آموزش دامپزشکی اما اتفاق دیگری افتاد، بدینگونه که کل صورت مساله پاک شد؛ یعنی اینکه اصولاً نیازی به استفاده از نیروهای متخصص در سیاست گزاری ها و تصمیم گیری های کلان دیده نشد. همان برنامه آموزشی قدیم با تغییراتی مختصر در چند واحد و یا تغییراتی در جدول دروس اختیاری در تمامی دانشکده های دامپزشکی دولتی و غیر دولتی برای تربیت نیروهای متخصص مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد (در نوشتاری دیگر به برنامه بازنگری شده دوره دکترای عمومی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران می پردازیم).
البته در قسمت اهداف رشته در برنامه آموزشی چنین آورده شده که دانش آموختگان این رشته باید دارای دانش و مهارت های مناسب و کافی برای جهت گیری های شغلی متنوع در دامپزشکی از جمله تحصیلات تکمیلی باشند، بتوانند مشکلات بهداشت دام را حل کنند، دانش مدیریت بهداشتی حیوانات اهلی را دارا باشند و بتوانند در صنایع متنوع دامی مشغول شوند، تجربیات خود را در زمینه های متنوع غیر از حرفه دامپزشکی افزایش دهند تا آن ها را برای گرفتن نقشی مسئولانه در جامعه آماده کنند و بسیاری باید و نبایدهای دیگر. سؤال اساسی این است که دانش آموختگان این رشته از عهده کدامیک از اهداف فوق بر می آیند؟!
واقعیت این است که دانشجویان دامپزشکی در دانشگاه های ما، در طول دوره آموزش جز محفوظاتی پراکنده از دروس مختلف چیزی کسب نمی کنند و به مراحل بالای شناخت (بر اساس طبقه بندی Bloom) که حل مساله، تفسیر، آنالیز و استفاده از معلومات در موقعیت های جدید است، نمی رسند، چه رسد به سطوح بالاتر شناخت که ارزیابی (evaluation: make a judgement based on criteria) و برساخت (synthesis: produce something new from component parts) را در بر می گیرد. بنابراین نباید انتظار داشت که انتظارات جامعه، صنف و حتی انتظار از خود را به عنوان یک دامپزشک برآورده کنند؛ چنان که نمی کنند.
با یک حساب سرانگشتی، آموزش دامپزشکی از همتای خود در کشور، به شرط راه اندازی رشته ای مشابه از همین امروز و تربیت کارشناس آموزش دامپزشکی، بیست و شش سال عقب است! بدتر آنکه لزومی هم به استفاده از کارشناسان و متخصصین این رشته از آموزش پزشکی هم دیده نمی شود!! آنچه که بیش از همه موجب نگرانی است، عدم تشخیص وجود مشکل نزد مسئولان و تصمیم سازان این رشته است. فقط هر از چند گاهی، به درست، فریاد وامصیبتا از تعداد بالای پذیرش دانشجویان دانشگاه آزاد سر داده می شود؛ تو گویی انگار هیچ مشکل دیگری جز این در آموزش دامپزشکی وجود نداشته و ندارد و همه مشکلات دامپزشکی به بعد از سال 75 که اولین دانش آموختگان دامپزشکی دانشگاه آزاد وارد بازاز کار شدند، باز می گردد و نظام آموزشی در سیستم دولتی به همه وظایف خود به درستی عمل می کند!
این قصه مرا یاد سخن رانی آقای رییس جمهور در نکوداشت روز معلم انداخت که باز هم به درست، فقط مشکل آموزش زبان انگلیسی را در مملکت ما نشانه گرفت. انگار در تمامی رشته های دیگر اوضاع گل و بلبل است! و انگار که جناح سیاسی مخالف دولت، مسئول برنامه ریزی آموزش زبان در کشور است! (اکنون، نه فقط وزارت آموزش و پرورش که شورای عالی آموزش و پرورش هم در اختیار دولت است چرا که قریب به اتفاق اعضای آن را وزرا، معاونان وزرا و منصوبان مستقیم یا غیرمستقیم دولت تشکیل می دهند).
حال بپردازیم به مساله اصلی مورد بحث یعنی ادغام آموزش پزشکی و دامپزشکی در دانشگاه آزاد اسلامی. صرف نظر از دیدگاه های مختلفی که در خصوص فواید و مضار ادغام آموزش پزشکی و دامپزشکی می توان برشمرد، مهم ترین سؤال این است که اصولا چه دلیلی برای این ادغام وجود دارد.
به قضیه ادغام می توان از ابعاد مختلف نگریست. یکی از این ابعاد که شاید مهمترین آن و اصولا فلسفه شکل گیری وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است، سر و سامان دادن به نظام سلامت کشور است. واقعیت این است که ارتباطات، مرزهای طبیعی، سیاسی و سدهای مصنوعی برای بیماری ها را در هم می شكند و زمینه را برای گسترش بیماری هایی مثل بیماری های عفونی نوپدید و بازپدید، گسترش فرهنگ مشترك در سبك زندگی، گسترش آلودگی های غذایی، گسترش مقاومت های دارویی، گسترش آلودگی های زیست محیطی و مواردی از این قبیل، فراهم می سازد.
سازمان جهانی بهداشت با تصویب نسخه بروزرسانی شده مقررات بهداشتی بین المللی در سال ۲۰۰۵ (IHR 2005) با تلاشی ده ساله و توسط ۱۹۴ کشور عضو، عزم جامعه جهانی برای مقابله با اپیدمی های دهه اخیر نظیر SARS، MERS-CoV، Zika، Ebola، آنفلوانزای پرندگان و پاندمی H1N1 در سال ۲۰۰۹ را دو چندان نمود تا شناسایی و پاسخ به چنین وقایعی را سرعت و قوت بخشد و بیماری هایی از این دست نتوانند به راحتی گسترش یابند. به طریق اولی با توجه به اهمیت روزافزون امنیت سلامت جهانی (Global Health Security)، پیش نیازهای آن یعنی اعلام هشدارهای سریع و پاسخ فوری نیز اهمیت دوچندان پیدا کردند. طبق برآوردهای جهانی ۷۵ درصد بیماری های مستعد همه گیری، ماهیت Zoonotic دارند. لذا در راستای استقرار نظام هشدار سریع یکی از نکات کلیدی، توجه همزمان به رخدادهای بهداشتی در دام و گیاه، به موازات نظام شناسایی سریع این وقایع در انسان می باشد.
در تاریخ چهارشنبه 14 تیرماه 1396 اولین همایش نظام مراقبت بهداشتی یکپارچه انسان، دام و گیاه (One Health) با مشارکت کارشناسان سازمان جهانی بهداشت، مرکز مدیریت بیماری های واگیر، مرکز تحقیقات بیماری های نوپدید و بازپدید، انستیتو پاستور ایران و دانشگاه آزاد اسلامی (واحد علوم و تحقیقات)، با حضور سخنرانان صاحب نظر خارجی و داخلی در حیطه های پزشکی (متخصصین عفونی)، دامپزشکی، اپیدمیولوژی، آزمایشگاه و پزشکی قانونی برگزار گردید . در آنجا تصریح شد که شناسایی زودرس و پاسخ به هنگام به این رخدادها، نیازمند توسعه نظام مراقبت و پاسخدهی یکپارچه انسان، دام و گیاه می باشد. این موضوع در جهان و کشورمان موضوعی جدید است و دستیابی به چنین نظام یکپارچه ای نیازمند نگاهی موشکافانه و دقیق و تعامل تنگاتنگ صاحب نظران این سه حیطه می باشد.
در کشورهای پیشرفته، قدم های مهمی جهت تقویت ارتباط و به اشتراک گزاردن منابع، اطلاعات و ظرفیت های نظام مراقبت، کنترل و پیشگیری در رشته های بهداشت عمومی، بهداشت دام، کشاورزی و بهداشت محیط برداشته شده است و اصولا شعار One health محقق نمی شود مگر با یکپارچگی نهادهای درگیر در مساله بهداشت، در سطوح مختلف تصمیم گیری، قانونگزاری و اجرا.
نتیجه گیری آنکه اگر به مساله ادغام آموزش پزشکی و دامپزشکی از مهمترین منظر یعنی تامین سلامت برای انسان و حیوان نگریسته شود، این ادغام، رخدادی علمی، منطقی و هوشمندانه است. یکپارچگی سازمان ها و نهادهای مرتبط با بهداشت و سلامت، در راستای تحقق سلامت واحد، امروزه به ضرورتی انکار ناپذیر تبدیل شده است و در این راستا آموزش، نقشی کلیدی به عهده دارد.
از ابتدای سال 71 اولین زمزمه های طرح الحاق دامپزشکی چه در بخش آموزش و چه امور خدماتی و درمانی دامپزشکی مطرح شد ولی در آن سالها رغبتی از سوی وزرات بهداشت وجود نداشت.
در سال 88 و با تحرک نمایندگان دامپزشک مجلس نهم و کمیسیون بهداشت مجلس و تمایل بی سابقه شخص وزیر بهداشت، صحبت از قرابت بالای فعالیت های دامپزشکی با وزارت بهداشت شد و وزیر وقت عنوان نمود که خواهان الحاق دامپزشکی به وزارت بهداشت است. جلسات مختلفی برگزار شد و در همین حوالی نامه 83 تن از اساتید دامپزشکی در حمایت از انتزاع از وزارت جهاد کشاورزی منتشر شد ولی در یک قدمی الحاق، با مخالفت های کمیسیون کشاورزی و سازمان دامپزشکی (از ماست که بر ماست) و ... طرح الحاق با شکست مواجه شد.
مخالفان دامپزشک طرح الحاق، دغدغه هایی داشته و دارند که شاید بزرگترین آن، ترس از نگاه از بالا به پایین از سوی مسئولین وزارت بهداشت به آموزش دامپزشکی و شهروند درجه چندم محسوب شدن باشد؛ همان دغدغه ای که در بحث ادغام سازمان دامپزشکی در وزارت بهداشت نیز وجود داشته و دارد.
از نظر نگارنده، در این دغدغه های صنف محور، برنامه های کلان نظام سلامت کشور در نظر گرفته نمی شود. شکی نیست که در نظام مراقبت بهداشتی، دامپزشکی جایگاه ویژه ای دارد و بر این مهم، از سوی مسئولین رده بالای وزارت بهداشت، به کرات تاکید شده است. بنابراین همچنانکه پس از ادغام رشته هایی چون دندانپزشکی، داروسازی، پرستاری و ... در وزارت بهداشت، چنین نگاه از بالا به پایینی دیگر موضوعیت ندارد، در مورد دامپزشکی هم پس از عبور بخردانه از چالش هایی که ممکن است در ابتدای راه وجود داشته باشد، جای نگرانی نخواهد بود. قطعاً اگر از همه ظرفیت های موجود در آموزش و پژوهش دامپزشکی بخصوص در علوم پایه و پژوهش استفاده شود، چه بسا آموزش پزشکی از این ادغام بهره وافی ببرد.
ادغام آموزش این دو رشته از یک منظر فرصتی است برای دامپزشکی که از ظرفیت و تخصص های رشته پزشکی در آموزش و پژوهش خود استفاده کند و نیزیرای آموزش پزشکی تا از ظرفیت های رشته دامپزشکی برای تربیت نیروهای متخصص و آگاه به مسایل روز برای تصمیم گیری های مهم بهداشتی کشور بهره گیرد و استقرار نظام مراقبت بهداشتی یکپارچه را به کمک دامپزشکان ممکن سازد.
باید پذیرفت که به خصوص آموزش دامپزشکی در کشور مبتلا به بیماری مهلک ناکارآمدی است و برای حل این مشکل، نه درمان حمایتی، نه درمان علامتی، نه درمان تسکینی و ... راه حل اساسی نیست. تعریف درست مشکل و سپس بهره گیری از دانش متخصصین و به کارگیری تجربه های مشابه در کشورهای پیشرفته و تشکیل نهادی نظیر شورای عالی برنامه ریزی علوم پزشکی کشور متشکل از افراد ذیصلاح، فارغ از دسته بندی های سیاسی و جناح بندی های موجود در دانشگاه های کشور اعم از دولتی و آزاد یا انتخاب مکرر چهره های خنثی و جلسهرو های حرفه ای، شاید نقطه آغاز حل این معضل باشد.
دستیابی به همه آنچه بیان شد، نیازمند دارا بودن مهارت مدیریت تغییر است و تغییر در نظام آموزشی نیازمند آگاهی، دلسوزی، صرف وقت و انرژی می باشد. در راه تغییر همانند رانندگی بین مبدأ و مقصد، ده ها راه اصلی و فرعی، بن بست و مخاطرات وجود دارد. افراد حرفه ای و دلسوز در برخورد با بن بست ها و حوادث نا امید نشده و با بازسازی دوباره و استفاده از تجربیات گذشته بالاخره مناسبترین راه را انتخاب می كنند.
این ادغام اگر با حزم و دوراندیشی و با برنامه ای برآمده از خرد جمعی کارشناسان دو رشته انجام شود، به طور قطع نتایج میمون و مبارکی برای اساتید، پژوهشگران و دانش آموختگان هر دو رشته در پی خواهد داشت و اگر بدون کارشناسی و با دستورالعمل ها و بخشنامه های دم دستی و خلق الساعه دنبال شود، ثمری نخواهد داد که هیچ، شاید با مخالفت خیل عظیم مخالفان ادغام، در هم شکسته شود.
در این خصوص پیشنهاد می شود که تا استقرار برنامه های آموزشی پیشرفته که در آنها موارد یاد شده شده در بالا رعایت شده باشد، در دفتر توسعه آموزش پزشکی، باکس مستقلی برای آموزش دامپزشکی (به طور مثال مرکز مطالعات و توسعه آموزش دامپزشکی و یا کمیته برنامه ریزی آموزش دامپزشکی) در نظر گرفته شود تا با تشکیل اتاق فکری متشکل از کارشناسان واقعی مسایل آموزشی دو رشته، فرآیند ادغام هموار و بدون تنش صورت پذیرد.
نتیجه موفقیت آمیز این ادغام شاید راه را برای ادغام آموزش این دو رشته در دانشگاه های دولتی و در مرحله بعد، ادغام وزارت بهداشت و سازمان دامپزشکی که به نظر نگارنده، فرآیندی غیر قابل اجتناب در راستای تحقق نظام بهداشتی یکپارچه است، هموار سازد.
به امید موفقیت و اعتلای روزافزون حرفه شریف دامپزشکی
دکتر شهاب الدین صافی
متخصص کلینیکال پاتولوژی و دانشیار دانشکده دامپزشکی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی