دستنوشتهای پیرامون فقدان تفکر نقادانه (Critical Thinking ) در نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران و لزوم گسترش این تفکر بهویژه در آموزش دامپزشکی
بارها سر کلاسهای درسم به دانشجویان گفتهام، آموزش و پرورشی که از مهد کودک مبتنی بر حافظه و تسلیم است، هیچ وقت نمیتواند دکترایش فهم و نقد داشته باشد. فهم و نقد، نقیض حافظه و تسلیم است و ما از مهد کودک به بچههایمان داریم حافظه و تسلیم را یاد میدهیم. خیلی ساده آزمایش کنید، اگر سنتان اقتضا میکند به بچه چهارم ابتداییتان بگویید و اگر سنتان اقتضا نمیکند به خواهر کوچکتر یا برادر کوچکترتان بگویید. شما میگویید که مثلا مرکز فرانسه پاریس است. دخترتان میگوید «نه، خانم معلممان گفته است که پایتخت فرانسه پاریس است». هر چه میگویید «مامان، بابا، فرق که نمیکند، من هم دارم همان حرف را میزنم. من میگویم مرکز فرانسه پاریس است، خانم معلمتان هم میگوید پایتخت فرانسه پاریس است». میگوید که «نه، پایتخت فرانسه پاریس است». چون آدمی که مبتنی بر حافظه است، نمیفهمد که مرکز و پایتخت علیرغم تفاوت ظاهری لفظی که دارند، وحدت باطنی معنایی دارند.
حالا فرض هم میکنیم دوتا حرف هم میزدید؛ حرف شما یک چیز بود و حرف معلم چیز دیگری. چرا حق را فوری به معلماش می دهد؟ رکن دوم و آن تسلیم است. وقتی وارد مدرسه میشوی باید تسلیم معلم بشوی. حالا من میگویم بابا، عزیز من، فرض میگیریم حرف من با خانم معلمتان دو حرف باشد، چرا فورا من را تخطئه کردی گذاشتی کنار؟ نهایتاش باید بگویی معلم ما یک چیز میگوید، پدر من یک چیز میگوید، باید بروم ببینم حق با کدامشان است. به خاطر این است که این را هم به او یاد دادهاند که باید تسلیم باشی.
خوب، حافظه غیر از فهم است، فهم با مفهوم سر و کار دارد، حافظه با لفظ سر و کار دارد و تسلیم غیر از نقد است، تسلیم موضع انفعال داشتن نسبت به اقوال بزرگان و اکابر یک علم است که من تسلیمم، من وادادهام در مقابل بزرگان این علم اما نقد نقش فعالانه به دوش گرفتن است که من خودم قوهی تمییزی دارم، قوه تشخیصی دارم، عقل دارم، فهم دارم، قدرت تفکر دارم، معلومات دارم و تجربه دارم و با استمداد از این منابع من هم میخواهم یک جرح و تعدیلی بکنم در سخنان دریافت کرده از قبل دیگران.
تحقیقی در یکی از دانشگاههای ایران انجام گرفته که خلاصه آن به شرح زیر است:
به استاد میگویند سر کلاس برود و راجع به یک موضوعی شروع کند به غلط درس دادن تا ببیند آیا دانشجویی یافت میشود که به قول حوزویان، بر صحبتهای استاد، اشکال وارد کند. استاد سر کلاس میرود و حدود یک ساعت راجع به یک موضوعی غلط درس میدهد. جالب اینجاست که دانشجویان کلاس به جای این که نسبت به مطالب غلط استاد واکنش نشان دهند، تا پایان کلاس مشغول نوشتن جزوه هستند و هیچ کس پیدا نمیشود که با استاد وارد مباحثه شود و بر سخنان استاد، اشکال وارد کند. به قول معروف چون دانشجویان استاد را دانای کل میدانند، بنابراین تمام صحبتهای وی را بدون تحقیق و بررسی و چشمبسته میپذیرند. این است وضعیت اکثر کلاسهای درس دانشگاه که به نظر حقیر، نشأت گرفته شده از دوران دانشآموزی و به عبارت دیگر نظام آموزش و پرورش کشور است.
با فرهنگی که از دوران مهد کودک به او یاد میدهند که تسلیم باید باشی، تسلیم معلم، تسلیم دبیر، تسلیم بالاتر از خودت. بعد هم فقط و فقط چه بکن؟ توجه بکن الفاظ را یاد بگیرف بیا طوطیوار معنا کن. شما ببینید برای نظام آموزشی یک کشور بد نیست که به بچهتان، به خواهرتان، به برادرتان میگویید که چرا کلاس کنکور میروی؟! تو که همه درسها را خوب بلدی؟ میگوید مفهوما بلدم، تست زدن بلد نیستم. این یعنی چه؟ یعنی تستها جوری طراحی شدهاند که با فهم هیچ سر و کار ندارند. این است که با اینکه مفهوما بلدم ولی باید کلاس کنکور بروم تا یاد بگیرم تست بزنم. یعنی یاد بگیرم که از شگردهای زبانی استفاده کنم. از آن طرف میگوییم تو چرا موفق نشدی؟ میگوید من مفهومی خوانده بودم دختر همسایه تستی حفظی خوانده بود. آدم حفظی که بخواند در کنکور قبول میشود دیگر.
خوب، این برای نظام آموزشی یک مملکت خوب نیست وقتی ما کمی دقت در آن بکنیم. ولی خوب ما اصلا برایمان عادی شده است. اصلا متوجه نیستیم که اگر کنکور یک کشوری در هر مقطعی مبتنی بر لفظ و حافظه باشد که آنهایی که مفهوما و به عمق داستان فرو رفتند، اینها در آن موفق نیستند. خوب یک خللی باید در این نظام تعلیمی و تربیتی، در این نظام آموزشی و پرورشی وجود داشته باشد. همه اینها موجبات این میشود که ما اصلا تفکر نمیکنیم.
در مقام نظر اگر کسی بخواهد نقش فعال بر عهده بگیرد، باید متفکر باشد و تفکر نه یعنی حفظ کردن هزارتا کتاب در ذهن، انگار پنج تا دیویدی کردهاند در ذهن من، نه، یعنی بتوانیم هرس کنیم یک اندیشههایی را که مدام دارند به من هجوم میآورند.
در پایان باید عرض کنم که به نظر حقیر، سیستم آموزشی حوزههای علمیه کشور بسیار بسیار بهتر و پیشرفتهتر از نظام آموزشی دانشگاهها و مدارس ما است، چرا که در حوزههای علمیه روش آموزشی Give&Take حکمفرماست. سیستمی که سالهای سال است در حوزههای علمیه ما اجرا میشود و هماکنون دنیای غرب آن را بهترین روش آموزشی در کلاسهای درس میداند. در نظام آموزشی حوزه، طلبهها بر خلاف دانشجویان یاد میگیرند که هر مطلبی را بدون دلیل و برهان و سند نپذیرند. در این سیستم این طور نیست که چون استاد، استاد است پس هر چه میگوید درست است، در حالی که در دانشگاهها چون غالب دانشجویان بدون آمادگی سر کلاس درس حاضر میشوند بنابراین تمام صحبتهای استاد را بی چون و چرا میپذیرند.
خوب است در دانشگاهها استاد در هر جلسه، سر فصل مطالبی را که قصد دارد در جلسه آتی تدریس نماید اعلام کند تا دانشجویان قبل از حاضر شدن در کلاس درس، پیش مطالعه نموده و امکان مباحثه فراهم شود.
در اینکه چنین مشکلی در آموزش عمومی در این کشور وجود دارد شکی نیست اما آیا ریشه آن صرفا در سیستم آموزشی است !؟ یا ریشه آن در فرهنگ یک جامعه مذهبی است !! فرهنگی تقلیدی بدون حق چون و چرا که از خانواده و فامیل و جامعه و آموزشهای دینی شروع میشود و تا دانشگاه و سیاست و مدیریت و الی یوم الدین پیش میرود !!
در جامعه عملا سنتی و مذهبی این کشور چه نهادی بیشتر از همه وظیفه آموزش اجتماعی و فرهنگی را طی قرنها داشته و به وظیفه اش چگونه عمل کرده است که حتی در آموزش علوم نوین هم که اساسش بر پرسشگری و تحقیق عینی و عملی است ، تقلید بی چون چرا را حکم فرما کرده !!؟؟
اینکه در سیستمی ، امکان بحث و تبادل نظر و برهان و استدلال و بده بستان علمی و نظری وجود دارد ، ولی برون ده و نتیجه آن در نهایت القاء تقلید بی چون و چرا در جامعه و فرهنگ آن است ، چه فایده !!؟؟
اون هم با پروتکل و عدم اعزام بازرسین بهداشتی و ...