بانوی دامپزشک راههای سخت، آسمانی شد
دکتر صمد بختیاری
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت ...
از اواسط دهه شصت مسیری را آغاز کرد که تا پایانش که به بهانه کرونا زودتر از آنچه باید میرسید لحظهای آرام و قرار نداشت، نه به دنبال پول بود، نه به دنبال مقام و نه به دنبال هر چیزی که تعلقی به این دنیای خاکی داشته باشد.
دکتر جمیله سیرتی آنزمان که دامپزشکی تهران خلاصه میشد، در کلینیک وصفنارد کارش را با اداره دامپزشکی تهران آغاز کرد. ابتدای کار در آزمایشگاه شیمی کنار دکتر جوادی قرار گرفت؛ همان آزمایشگاه که بخش میکروبیاش توسط دکتر خواجهنصیر مدیریت میشد. دو سال پس از آن اداره دامپزشکی تهران منتقل شد؛ به پیکانشهر، همانجا که زمانی خارج از شهر محسوب میشد و راههای منتهی به آن شوسه بود و سنگلاخ؛ آنقدر خارج شهر که پیدا شدن جسد انسان زیر پلهای رودخانههای آنزمان امری عادی بود. وقتی هوا رو به تاریکی میرفت، مردان را جرأت بیرون رفتن در آن بیابان نبود و تنها کسی که تا دیروقت در آزمایشگاه تازهتاسیس آن اداره آزمایش انجام میداد، کسی بود که امروز دیگر در کنارمان نیست. دکتر جمیله سیرتی همکار شده بود با مهندس ابریشمی در اداره کل و هنوز که هنوز است کسی نتوانسته رکورد آزمایشاتش و ماموریتهای شبانه وی را جابجا کند.
پس از پا گرفتن آزمایشگاه و دادن آموزشهای لازم به افراد جدید، به اداره طیور منتقل گردید و چند سال همکار آقای دکتر محمود متمنی گردید و از آنجا به شهر ری. تمام کسانی که آن روزها در شهر ری خدمت میکردند، میدانند که کلیه امورات شهر ری توسط ایشان رتق و فتق میگردید؛ همان زمان که پروژههایی مثل شاربن و طاعون و ... معضلی بود برای مردم این کشور.
از شهر ری دوباره به آزمایشگاه برگشت؛ تو گویی گمشدهای دارد یا اینکه آزمایشگاه خانهاش باشد و سایر ادارات برایش عاریه؛ به قول خودش «کار آزمایشگاه برای من استراحت است». هر جایی که وظیفه مهمی بر روی زمین میماند و نیاز به ذهنی منسجم، علمی و آرام بود، اولین اسمی که به ذهن میرسید نام خودش بود.
ابتدای ساماندهی بخش خصوصی که کلینیکها و بیمارستانها و آزمایشگاههای بخش خصوصی در حال تاسیس و گسترش بودند، مسئولیت معاونت اداره دارو و درمان را بر عهده گرفت و نقش بهسزایی در پیادهسازی شالودهی کنونی بخش خصوصی در استان تهران ایفا نمود. رسیدگی به امور شرکتهای ممیزی وظیفه بعدی بود که با موفقیت به سرانجام رساند و پس از آن به اداره قرنطینه منتقل گردید.
جایگزین دکتر عبدالرحیم ذوقی گردید که خود از خبرهترین کارشناسان سازمان دامپزشکی کشور میباشند. نفس این جایگزینی برای یک خانم، آنهم در استان تهران، ریسک بسیار بزرگی بود که به گمان بسیاری اگر امروز نه، فردا حتما معضل بزرگ بهداشتی استان تهران را زمین خواهد زد. به مرور زمان نه تنها این اتفاق نیافتاد، بلکه بر مبنای گواه شاهدان کلیه امور قرنطینه به بهترین شکل ممکن پیش رفت و اوج عملکرد وی زمانی بود که به مدد تطبیقپذیری بسیار بالایی که داشتند، قسمت اعظمی از اینکه سازمان دامپزشکی کشور توانست امورات قرنطینه را از سیستم سنتی و دستی به شکل الکترونیک تبدیل نماید، مرهون زحمات همین بانوی دامپزشک فداکار بود.
داستان مرغهای توقیف شده و تخممرغهای ضبط شده با آنهمه جار و جنجالی که به پا کرد، با مدیریت ایشان امکانپذیر گردید و با مسئولیت ایشان بود که غیرتش اجازه نمیداد محصول بیکیفیت و ناسالم بر روی سفره مردم کشورش بنشیند. کمی که جلوتر رفتیم، بانوی دامپزشکی که به مدیریتش بر اداره قرنطینه بسیاری به دیده تردید مینگریستند در زمان ماموریت معاون سلامت وقت اداره کل به خارج از کشور، همزمان مسئولیت اداره قرنطینه و معاونت اداره کل را بر عهده گرفت و سربلند از این آزمایش خارج شد.
چند ماهی بود که حکم معاونتش را زده بودند و با همان شور و شوق بانویی که شوسه راههای سنگلاخی اداره کل دامپزشکی استان تهران در بیابانهای پیکانشهر را شبانه با پای پیاده طی میکرد تا چند آزمایش بیشتر انجام داده باشد، شروع کرده بود تا باز هم مثل همیشه کار کند؛ نه ببخشید، سخت کار کند، مشکل مردم را حل کند و دستی به نوازش بر سر انسانی بکشد.
شاید جدای از کارش و حرفهاش به عنوان دامپزشک، شخصیتش و متانتش بود که انسان را جادو میکرد؛ هیچگاه دستش برای کمک کوتاه نبود، همیشه سفرهاش گسترده بود، لذت میبرد از اینکه انسانی همسفرهاش شود و همصحبتش. چنان با مهربانی و عطوفتش و کلام گرمش مشغول میشدی که متوجه نمیشدی کی و چه زمانی و چگونه مشکلت حل شده است. شاید راضی به این سخن نباشد، ولی اگر نگوییم خیانت کردهایم به بانوی دامپزشک خوشقلب دوره زندگیمان.
تصور کنید که چه در ذهنش میگذشت زمانی که در تاریکی جاده سنگلاخ پیکانشهر به سوی منزل قدم برمیداشت. دکتر جمیله سیرتی تمام دوره کاریش را همینگونه سپری کرد، روح بانویی ناآرام برای خدمت و درستکاری در پس چهره خندانی که فرصت آرامش در این دنیا نیافت.
لحظه به لحظه خاطرات همکاری با ایشان مالامال از شیرینی جدیت، پشتکار، انسانیت و نوعدوستی بود که عجین شده با شوری اشکی که امان نمیدهد تا سوت دهشتناک مغزمان که ناشی از خلاء نبودن است را آرام کنیم تا از خدا صبری به اندازه این غم جانکاه آرزو کنیم.