تلخندهای یک دامپزشک (۳۲)
آخرین مسئول فنی - بهداشتی!
دکتر میرجلال سیدرسولی
چندین سال قبل متنی قابل تامل و تاثیرگذار خواندم با عنوان: «آخرین سرباز». «هادی یزدانی» نویسنده متن مذکور چنین نوشته بود:
«آخرین سرباز» پشت «آخرین خاکریز» که سنگر گرفت و «آخرین خشاب»ش را که برداشت دیگر حق ندارد به درستی یا خطابودن «جنگ» فکر کند. «جنگ» همیشه ناعادلانه است اما مگر «زندگی» عادلانه است؟! نه. هر دو اما به «مرگ» ختم میشوند و «مرگ» تنها «عدالت» زندگی است؛ عدالتی فراگیر، قطعی و گریزناپذیر.
«آخرین سرباز» حق ندارد به «دیروز» فکر کند. حق ندارد به این فکر کند که چه راهی را پشت سر گذاشته تا به اینجا رسیده. حق ندارد به «عشق»هایی که دلش را لرزانده فکر کند؛ به آنهایی که دوستشان داشته و دارد یا حتی به آنهایی که «نفرت» را به قلبش ریختهاند. «آخرین سرباز» حق ندارد به «فردا» هم فکر کند. «فردا»؟! «فردا» باتلاق «تزلزل» است. «فردا» دامیست که آخرش یا «اسارت» است و «حقارت» یا رعب مواجهه با «حقیقت». «فردا» یعنی «زندگی» و «امید» به «زنده ماندن» و سم است این «امید» پوشالی که ذرهذره در رگ و پی «آخرین سرباز» رسوخ میکند و دستش را روی ماشه میلرزاند. نتیجهاش چیست؟ «تسلیم حقارتبار» به دشمنی که از او تنها «غرور»ش را میخواهد و بس. دست «آخرین سرباز» نباید روی ماشه بلرزد. دلش هم نباید بلرزد. باید اگر قرار است تا ته جهنم هم برود با «یقین» برود. «ایمان» نه به «خدا»، «معجزه» یا «تاریخ» که به «خود»، «آخرین گلوله»ی «آخرین سرباز» است.
«آخرین سرباز» حق ندارد به «آخرین» بودن خود فکر کند یا به «تنها» بودنش. «آخرین سرباز» باید «خودخواه» باشد و تنها به «شرافت»ش فکر کند. تناقض دارد «خودخواه» بودن با «سرباز» بودن؟! تناقض دارد «خود» را «خواستن» با «خود» را در معرض «نیستی» قرار دادن؟ نمیدانم؛ شاید. اما این هم مهم نیست. مگر همه «جنگ»هایی که «سرباز» آن بودهایم به «انتخاب» ما بوده است؟ اصلا «اجبار» یا «انتخاب» بودن «جنگ» آخرین چیزی است که یک «سرباز» آن هم کسی که «آخرین» است باید به آن فکر کند. فکر کند که چه بشود؟ در اصل قضیه مگر فرقی دارد؟ «جنگ» است. نزنی، میزند. نکشی، کشته میشوی. تزلزل داشته باشی، تحقیر میشوی.
«آخرین سرباز»، پشت «آخرین خاکریز» که سنگر گرفت باید تنها رفیقش را برای آخرین بار ببوسد؛ «سلاح»اش را میگویم. بعد «آخرین خشاب»اش را نگاه کند؛ همانی که قرار است «شرافت» و «غرور»ش را حفظ کند. کمی صبر کند، بعد با «لبخندی غرورآمیز» روی خاکریز بایستد و با «فریاد» به سمت خاکریز روبرو شلیک کند. «آخرین سرباز» باید داغ «اسارت» و «تسلیم» را به دل آنهایی که آن طرف خاکریزها نشستهاند بگذارد. «آخرین سرباز» باید «ایستاده» بمیرد و زیر لب زمزمه کند: «زنده باد مرگ»، این تنها «عدالت» زندگی.
حال در متن فوق بجای واژه «سرباز»، عنوان «مسئول فنی - بهداشتی» را جایگزین کنید که فیالواقع دامپزشک مسئول فنی - بهداشتی نیز یک سرباز است لیکن بسان تمام دامپزشکان، سربازی گمنام در سنگر سلامت؛ «آخرین مسئول فنی – بهداشتی» یک تراژدی غمبار است و در عین حال حقیقتی محض، عریان و ملموس.
حضرت صائب میفرماید:
نیست گوش اهل عالم، محرم اسرار عشق
زین سبب با خویشتن دیوانه میگوید سخن...