حکیم مهر: یا بیمار روانی است و یا در خانوادهاش به جای مهربانی و درک ارزش و جایگاه دیگر گونههای زیستی، تنها خودخواهی و خشونت آموخته است. در هر دو صورت باید از چنین کسی ترسید. چون او میتواند همان بلاهای ترسناک را به سر انسانها نیز بیاورد.
به گزارش حکیم مهر به نقل از روزنامه شرق، فیلمهای زیادی از آزار حیوانات و صدمهرساندن به درختان و محیط زیست در شبکههای اجتماعی مشاهده میشود. اسیدخوراندن یا پاشیدن آن روی سگها، شوتکردن گربهها مثل توپ فوتبال، کتکزدن چارپایان، قطعکردن یا زنده زنده سوزاندن درختان. لطفا صرفا به این دلیل که دل دیدن چنین صحنههایی را ندارید، از این تصاویر عبور نکنید.
چون همه فیلمهایی که دیده یا ندیدهاید یک هشدار جدی درباره خشونت رو به افزایش در اجتماعی است که مردمش به هر دلیل تحت فشارهای شدیدی از اقتصادی تا اجتماعی و رفاهی هستند و در عمل، نبود آموزش و آگاهی موجب پدیدآمدن چنین تصاویر تلخی میشود.
وقتی فردی میتواند گربهای را دار بزند و از دستوپازدن او به آسانی فیلم بگیرد، یا به بهانه غذا دادن اعتماد یک سگ را جلب کند و غذای آلوده به سم به او بدهد و کفکردن دهان و مرگ دردناکش را با خنده و شوخی توضیح دهد و تماشا کند؛ یقین بدانید این فرد از دو حالت خارج نیست.
یا بیمار روانی است و یا در خانوادهاش به جای مهربانی و درک ارزش و جایگاه دیگر گونههای زیستی، تنها خودخواهی و خشونت آموخته است. در هر دو صورت باید از چنین کسی ترسید. چون او میتواند همان بلاهای ترسناک را به سر انسانها نیز بیاورد.
میشود از حیوانی ترسید. اما این ترس نباید موجب صدمه به آن حیوان شود. وقتی پدر یا مادری به سمت یک حیوان سنگ پرتاب میکنند، لگد میزنند و یا هر آزاری را بر جانداری دیگر روا میدارند، کودکان نیز چنین عملی را به مثابه یک رفتار درست و مرسوم تلقی میکنند.
دوری از حیوانات و استفاده از اسامی آنها به جای انواع فحشها و ناسزاها، پایمالکردن حقوق حیواناتی است که خالق آنها نیز، همانی است که ما را خلق کرده. قدر مسلم مفهوم اشرف مخلوقات بودن، معنایش مجوز آزار و صدمه به دیگر موجودات هستی از گیاهان تا حیوانات نیست.
اشرف مخلوقات بودن وقتی دارای اهمیت و درستی کلام میشود که به اندازه بزرگی این مفهوم، بزرگ، انسانی و اخلاقی رفتار کنیم.
مهربانی با طبیعت و حیوانات سانتیمانتالیزم نیست. لوسبازی و خود را خوب جلوهدادن نیست. بلکه برعکس یکی از شاخصههای توسعه و رشد مردم و فرهنگ آن کشور است و امکان این فرایند در بستر خانواده، جامعه و آموزش پدید میآید. چرا بچهها از آموزش صرف و بکن، نکنهای تکراری گریزانند، اما اگر همین آموزش در بستر طبیعت جاری شود، تأثیری عمیق و پایدار بر آنها دارد؟ چرا اردوهای مدرسه و سفرهای دستهجمعی این اندازه مورد علاقه دانشآموزان است و تبدیل به خاطراتی ماندگار میشود؟ چون ذات و فطرت آدمی به طبیعت گره خورده است
ولی وقتی برای مثال در یک حرکت جمعی در روز طبیعت یا همان سیزدهبدر، با بیرحمی تمام حیواناتی را فقط برای دلخوشی بچههایمان از محیط طبیعیشان جدا میکنیم و به خانههای خود میآوریم؛ یعنی خودخواهی را در حق طبیعت تمام میکنیم. لاکپشت و قورباغه و ماهی و سمندر و پرنده.
آیا لحظهای فکر کردهایم که آنجا خانه آنهاست. خانوادهای دارند و حیوانی را که از محیط زندگیاش جدا میکنیم، موجب چه لطمهای به بقیه آن خانواده میشود؟ یا شاید فکر میکنید خندهدار است که حیوانات هم، خانواده و چشمبهراه داشته باشند؟
تا به حال چند بار شده که، چون بچهمان پایش را به زمین کوبیده و دلش میخواسته آن حیوان مال خودش باشد، نوزادان چندروزه گربه و سگ و خرگوش را از آغوش مادرشان جدا کردهایم و چند ماه بعد که حسابی حیوان را به خود وابسته کردهایم و دیگر توانی برای نگهداری نداشتهایم؛ آن حیوان را که دیگر مهارتی برای مراقبت از خود ندارد، در غیرمسئولانهترین شکل ممکن در کوچه و خیابان رها کردهایم؟
چگونه ممکن است سالهای طولانی پرندگان را در قفس نگه داشت و آنها را از حق طبیعی و زندگیشان که باید همراه با پرواز باشد، محروم کرد؟ آیا از صدای پرندگان در قفس لذت میبرید و آن را آواز تلقی میکنید؟ آیا پرندگان را دور از هم و در قفسهای جداگانه و کوچک قرار میدهید تا حسابی برایتان چهچهه بزنند؟
آیا حاضرید فقط ۴۸ ساعت خودتان را در جایی حبس کنید؟ چرا خودتان را گول میزنید و میگویید آنها به قفس عادت کردهاند. بیرون از قفس میمیرند. چه کسی این را گفته؟ شما هستید که آنها را گرفتار قفس کردهاید.
شما هستید که این پرندهها را در قفس وادار به زاد و ولد میکنید تا پرندگانی دستی و مطیع داشته باشید. در بازار، مغازههای خیابان، خانهها و دهها جای دیگر پرندگان تمام عمر خود را در قفس میگذرانند و گویا برای همه عادی شده است؛ پرندگان در قفس.
ما در بسیاری از رفتارهای خود دچار افراط یا تفریط هستیم. ما حیوانات را نه به خاطر خودشان، بلکه به خاطر خودمان دوست میداریم. حیواناتی که بیشتر تبدیل به اسباببازی ما میشوند. موهایشان را رنگ میکنیم. به آنها لباس میپوشانیم یا به فجیعترین شکل ممکن آنها را نابود میکنیم.
حیوانات اسباببازی ما نیستند. حتی اگر آنها را خیلی دوست داشته باشیم و بهترین شرایط را برای آنها فراهم بیاوریم؛ تردید نکنید که آنها در محیط طبیعی خود و در کنار همنوعان خود خیلی خیلی خوشحالترند. رفتار درست آن است که بستری فراهم شود که ما در محیطهای طبیعی به ملاقات با حیوانات برویم و با آنها دوستی و معاشرت داشته باشیم و بعد هر کدام به خانههای خود برگردیم.
اگر میخواهیم این حجم از خشونت نسبت به حیوانات کاسته و کنترل شود، هیچ راهی وجود ندارد مگر تعریف و بازنگری در روابط ما انسانها با طبیعت و حیوانات. شاید اولین قدم مهم آن باشد که نام حیوانات را از دایره فحشهای خود حذف کنیم.